صوت و متن/ روضه وداع - استاد فاطمی نیا
السلام عليك يا ابا عبدالله
در وداع ابى عبدالله خيلى سوز و گداز است، خيلى اسرار است.
خواهم تا بگريم چون ابر در بهاران
كز سنگ ناله خيزد وقت وداع ياران
خدايا! اين مصيبت را خودت شاهدى كه فقط محرم مى خوانم. خودت گواهى كه هيچ وقت غير از محرم هرگز نخواندم، اما امشب به نظر قاصرم رسيد كه اين را بخوانم، چرا كه دستهايم مى لرزد و مهمانى دارد تمام مى شود. خود آقا شاهد است به عمرم اين وداع را در غير محرم نخوانده بودم. نمى دانم چه عرض كنم؟ وداع خيلى مشكل است. مثل اينكه حاج آقا مرحوم كافى را اينجا مكرر خواب ديده بودند كه گفته بود: دلم گرفته براى مهديه وداع بخوانيد. اين هم يك سرّى است. بالاخره هر كسى سنگ اول مهديه را بنا بگذارد و كلمه مهديه را به ذهن بياورد، امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اين آدم را تنها نمى گذارد.(رحمة الله عليه). من هم امشب ثواب اين ذكر مصيبت را به مرحوم كافى(ره) اهدا مى كنم. عرض مى كنم، وداع را خيلى شنيديد و خوانده ايد. من از آن جرأتها ندارم ؛ وداع خواندن من يك جور خاصى است. همين قدر به شما عرض مى كنم كه آقا آمد دم خيمه ها خداحافظى كند.
آقا يا ابا عبدالله! اى حبيب خدا! اسمت را مى آوريم. ديشب جوان هجده ساله ات را شفيع آورديم. امشب هم خودت را؛ ما را شفاعت كن!
خدايا مگر اسمت غفار نيست؟ كريم نيست؟ ارحم الراحمين نيست؟ اگر اين اسمها را نداشتى، چراغ ها را خاموش نمى كرديم، ناله نمى زديم. ما اين اسم ها را مى دانيم. آمديم در خانه ات يا اكرم الاكرمين! يا الله! يا تواب! يا رحيم! يا حليم! يا كريم! ما ديگر عقل مان نمى رسد. بزرگترين شفعاء را برايت آورديم. يا الله! خودت گفتى گدايى كن! ما از تو طلب نداريم ما هميشه به تو بدهكاريم.
آقا امام حسين عليه السلام آمد كه خداحافظى كند. اهل بيت عليهم السلام فهميدند كه دارد خداحافظى مى كند، نازدانه، سكينه بيرون آمد، خانم سكينه عليهاالسلام يك خانم مخصوصى است ها! خيلى بزرگوار است، خيلى بزرگوار است. خيلى. آمد بيرون گفت:
(يا ابة! أ أسلمت للموت؟) پدر جان! آماده مرگ شدى؟
فرمود: دخترم! چگونه آماده مرگ نشود كسى كه تمام ياران او را كشتند.
خب! مى دانيد كه طايفه نسوان وقتى كه گرفتار شدند، جز گريه، ديگر راهى ندارند. حالا ديد كه خيلى مسأله جدى است، فورى سكينه عليها السلام عرض كرد: پدر جان! حالا كه اين طورى است، ردّنا إلى حرم جدنا؛ ما را به مدينه برگردان!
يك مثل عربى هست كه آقا اين را فرمود. فرمود: دخترم! هيهات! لو ترك القطا لنام؛ بعد ديد خانم شروع كرد به گريه كردن، ديد چاره اى نيست. اين گريه، خيلى مهم بود، اصلا مقتل را مطالعه مى كنم چند جايش جگرم را آتش زده، يكى اش اينجاست. آقا برگشت گفت: دخترم! با اين اشكت قلبم را مسوزان. آن وقت مى دانيد معناى آن جمله كه آقا فرمود: هيهات! لو ترك القتال لنام كجا ظاهر شد؟ آن جمله اين است. ردنا الى حرم جدنا كجا معلوم شد؟
آقا فرمود: با من به مدينه برگشتن امكان ندارد. آخر بعد از آن واقعه جانگداز مى رفتند، يك وقت سياهه مدينه از دور پيدا شد، در و ديوار و نخلستان ها پيدا شد، يك دفعه اين ها به يك صدا گفتند:(مدينة جدنا لا تعترينا) مدينه! ما را ديگر نپذير. ما حسين و عباس و اكبر نداريم ما را نپذير ما شش ماهه نداريم.
افزودن دیدگاه جدید