در انسان بطور طبيعى تمايلات و كششهائى وجود دارد كه او را به طرف كارهائى مى كشاند و از كارهائى باز مى دارد و در حقيقت ابزارى است براى حركت و تلاش انسان در دوران زندگى. اين تمايلات را غريزه مى نامند. خود دوستى فرزند دوستى مال دوستى قدرت طلبى تمايل جنسى و ده ها كشش و جاذبه ى ديگر مثالهاى نمودار غريزه اند. اسلام درباره ى غرائز انسانى چه حكم مى كند و در برابر آن براى انسان چگونه موضعگيرى را لازم مى شمرد ؟ آيا بى قيد و شرط بايد به آنها تن داد و تسليم آنها شد ؟ يا بايد آنرا سركوب و منكوب ساخت و با سرپوش رياضتهاى دشوار به كلى آنرا از كار انداخت ؟
هيچيك از اين دو شيوه به نظر اسلام علاج صحيح نيست. اسلام از طرفى غرائز بشرى را بهيچ وجه ناديده نمى گيرد و آنرا همچون واقعيتى غيرقابل اجتناب و حتى سودمند تصويب مى كند و از طرف ديگر راه طغيان و تجاوز و انحراف را بر آن مى بندد و سركشى يا كجروى غرائز را با تدابير مؤثر و با پيشگيريهاى واقع بينانه درهم مى شكند. در واقع همچنانكه اصل وجود غرائز در انسان وسيله ای براى ادامه ى حيات و برآمدن نيازهاى اساسى زندگى اوست سركشى و طغيان يا انحراف و كجروى آنها نيز موجبى براى نابودى و بدبختى و نابسامانى كار و بار او مى باشد. همانطور كه غريزه ى خود دوستى(حب نفس) اگر نباشد زندگى انسان قابل ادامه نيست افزايش بى قواره و طغيان آن نيز كار زندگى را بر او دشوار و گاهى محال مى سازد و ديگر غرائز بر اين قياس. صبر در معصيت كه يكى از سه گونه صبر است در معنا مقاومتى است در برابر آتش طغيان و يا انحراف غرائز زيرا كه اساسا معصيت و گناه از همين طغيان و انحراف منشأ مى گيرد.
انسان بطور طبيعى مايل است وسائل زندگى و نيازهاى اصلى خود را تأمين كند و چون اين كار بدون مال و ثروت امكان پذير نيست لذا تحصيل مال و ثروت جلوه ای از يك غريزه ى او را تشكيل مى دهد. اسلام نيز كه مكتب انسانيت و راه زندگى انسان است اين كار را تصويب و امضا مى كند و البته براى انتظام صحيح جامعه راهها و روشهائى هم براى آن مقرر مى سازد ولى هرگز او را از تلاش معاش باز نمى دارد. با اين همه در موارد زيادى اين غريزه از حد متعادل خود فراتر مى رود پولدوستى و مال اندوزى مانند بيمارى مزمنى در جان انسان ريشه مى دواند و در نتيجه پول براى او نه به صورت وسيله ای براى تأمين نيازها بلكه همچون هدفى عزيز يا وسيله ای براى اجراى مقاصد غيرانسانى يا آلتى براى تفاخر تبديل شكل مى يابد و اين همه از نظر اسلام ممنوع است. در اينجا است كه اسلام به پيرو خود دستور صبر مى دهد يعنى فرمان مقاومت در برابر طغيان و انحراف اين غريزه. طغيان غريزه ى مالدوستى آدمى را به رباخوارى و احتكار و گنجورى و انحراف اين غريزه وى را به معاملات و تصرفات ناروا مى كشاندو صبر يعنى مقاومت در برابر انگيزه ى فسادآفرين كه اين همه را موجب مى شود. مثال ديگر را مى توان از غريزه ى قدرت طلبى آورد. انسان بطور طبيعى مايل است مقتدر باشد. يقينا آنانكه ضعف و زبونى و فرودستى را مانند عنصرى از وجود خود پذيرفته اند بايد باور كنند كه از سرشت و طبيعت انسانى خود منحرف گشته اند.
اسلام در اين مورد نيز همان شيوه ى هميشگى خود را در مورد همه ى غرائز به كار برده است. از يكسو تلاش در راه به دست آوردن قدرت را جائز و مباح و در بعضى از شرائط واجب و لازم ساخته است آرى در آنجا كه براى اقامه ى حق يا انجام تكاليف مهم اجتماعى يا رسانيدن حقوق از دست رفته به صاحبان حق يا اجراى احكام و حدود و فرامين الهى قدرت لازم است اسلام قدرت طلبى را به صورت فريضه ای بر همگان لازم و واجب كرده است. و از سوى ديگر راه اين غريزه را بسوى تجاوز و افزون طلبى مسدود ساخته است يعنى وقتى قدرت طلبى مولد ظلم و قلدرى و زورگوئى و جنايت باشد آن را كارى ناروا و ممنوع مى شمارد. ممكن است پيوستن به يك قدرتمند ستمگر يا به يك دستگاه تبهكار قدرت فراوانى براى يك قدرت طلب به بار آورد ولى اسلام هرگز چنين رخصتى نمى دهد زيرا پيوستن به يك ستمگر كمك به پايدارى ستم است. معادل قدرتى كه از اين رهگذر بدست مى آيد جنايتى هم انجام مى گيرد. اينجا حكم اسلام و قرآن رودر روى طغيان و انحراف غريزه قرار گرفته و راه را بر آن مى بندد. به مسلمان دستور مى دهد كه در برابر انگيزه ى اين قدرت طلبى كه انگيزه ای شرآفرين و فسادآفرين است مقاومت كن و تن به اين قدرت طلبى مده يعنى صبر در برابر معصيت. مثالهاى ديگر را در غريزه ى جنسى و غريزه ى عشق به محبوبيت و غريزه ى عشق به زندگى و غيره مى توان جستجو كرد و با انديشيدن در آنها به بسيارى مسائل مهم فردى و اجتماعى پى برد.
اهميت صبر در برابر معصيت:
در پرتو اين توضيح كوتاه و با الهام از روايات و آموزشهاى اسلامى كه معمولا سرشار از معارف اجتماعى است چنين استنباط مى شود كه صبر در برابر معصيت ها و طغيان ها از اهميت و فضيلت بيشترى برخوردار است. در چند روايت كوتاه كه هر يك در وضعى خاص به صورت درسى سازنده براى مسلمانان پرتلاش دوران ائمه عليهم السلام ادا گرديده بر روى اين شاخه از صبر تكيه ى بيشترى شده و داراى فضيلت بالاترى معرفى گرديده است شايد بدين سبب كه پيمودن راه - كه موضوع نوع اول يعنى([ صبر بر اطاعت](است - با يكنوع شوق طبيعى در انسان همراه است كه همانا شوق به حركت و تلاش باشد. در حاليكه منحرف نشدن و به موانع تن ندادن آنهم موانعى كه همه بر طبق كششها و جاذبه هاى طبيعى بشر است(موضوع نوع دوم يعنى صبر در معصيت) نه تنها از پشتوانه ى جاذبه و غريزه ى طبيعى برخوردار نيست بلكه درست در جهت عكس چنين جاذبه ای قرار گرفته است. پس صبر در نوع اول در حاليكه از طرفى مقاومت در برابر نوعى كشش طبيعى(1) يعنى راحت طلبى و سهل گرائى است از طرف ديگر همگامى و همراهى يا يكنوع كشش ديگر كه آن نيز اگر چه ضعيف است ولى طبيعى است مى باشد ولى صبر در نوع دوم يكسره با تمايلات طبيعى و كشش ها و جاذبه هاى نفسانى مخالف و معارض است و لذا مقاومت در اين نوع دشوارتر و بالطبع داراى فضيلت بيشتر است. از طرفى نقش تعيين كننده ى صبر در معصيت همواره در جريانات اجتماعى بارزتر و اثر آن آشكارتر بوده است. و اين نيز مى تواند دليل ديگرى براى ترجيح اين شاخه از صبر باشد.
نمونه اى از تاريخ :
براى نمونه دو چهره ى شناخته شده ى تاريخ اسلام را با يكديگر مقايسه مى كنيم.
يكى چهره ای منور پرافتخار 1 - منظور آن است كه اين جاذبه ها جزئى از ساختمان اصيل انسان است اگر چه طغيان و انحراف آن كه مقاومت انسان نيز در مقابل همين طغيان و انحراف است امرى غيرطبيعى و ناموزون مى باشد.
و هيجان آفرين و ديگرى چهره ای منفور و مطرود اين دو چهره متعلق است به دو نفرى كه در يك موقعيت كاملا مشابه و همسان قرار گرفته و ميتوان گفت با هم بر سر يك دو راهى رسيده اند ولى در عمل هر كدام تصميمى غير از تصميم آنديگرى گرفته و هر يك راهى را انتخاب كرده اند. يكى از آندو بخاطر راهى كه در پيش گرفته در شمار بزرگترين و پرافتخارترين چهره هاى اسلامى درآمده و آنديگرى نيز به خاطر راهى كه انتخاب كرده در جرگه ى رانده شدگان و منفوران تاريخ داخل گشته است. اين دو نفر يكى([ عمربن سعد](است فرمانده نيروهاى اموى براى سركوبى قيام حضرت حسين بن على عليه السلام و ديگرى([ حربن يزيد رياحى](است فرمانده قسمتى از همين لشگر و پيشاهنگ و مقدمه ى سپاه كه نخستين قدم را در راه تعرض به نيروهاى انقلابى او برداشته است. اين هر دو نفر با هم قدم در راهى نهادند : قدرت حاكم زمانه از سوى يك نيروى انقلابى تهديد شده بود آتش انقلاب آزاديبخش در حجاز از زير خاكستر جرقه زده بود و اكنون مى رفت كه در عراق شعله ور گردد حسين بن على عليه السلام به اتكاء مقررات و وظائف اسلامى و به دنبال احساس مسئوليتى بزرگ دست به يك قيام و حركت انقلابى عظيم زده و با هدف([ آموزش عملى يكدرس اساسى اسلام][1]) به عملى قهرآميز عليه تشكيلات حكومت اموى و نظام فاسد و منحط جامعه اقدام نموده بود. چنين حركتى بيش از همه براى دستگاه خلافت خطر و تهديد مى آفريد و لذا بطور قهرى و طبيعى همه ى امكانات و نيروهاى آن را بر ضد خود بسيج و تحريك مى كرد.
اين دو نفر(عمربن سعد و حربن يزيد) بخشى از امكانات وسيع آن دستگاه ستمگر بر عليه اين حركت انقلابى و بانى و پديد آورنده ى آن حسين بن على عليه السلام بودند. پس در آغاز هر دو نفر به عنوان دو مهره ى اساسى در صحنه ای كه بازيگر واقعى آن خليفه ى غاصب يزيدبن معاويه بود ظاهر شدند. او آندو را همچون دست و بازوئى به كار گماشته بود تا مجرى اراده و فرمان او باشند.[2] اما آنان نيز به نوبت خود به دنبال خويشتن خواهى و نفع طلبى و اشباع غرائز حيوانى خود به آن صحنه روانه مى شدند عمربن سعد به هوس قدرت و حكومت به كربلا مى آمد براى او كه از ايمان آگاهانه ای در دين برخوردار نبود استاندارى منطقه ى([ رى]((كه وعده ى آن را از طرف نماينده ى خليفه دريافت كرده بود) بسى ارزشمندتر و عزيزتر از يزيد و انجام فرمان او بود. حربن يزيد نيز به دنبال چيزى از اين قبيل رهسپار اين راه شده بود. هر دو نفر نيز ميدانستند كه آنچه بدان دست خواهند زد گناهى است و گناهى بزرگ.. اما كشش تمايلات بشرى و طغيان غريزه ى جاه طلبى و قدرت خواهى و خودپرستى مجال انديشيدن نداده و اين هر دو را به راهى كه پايانش پليدترين درنده خوئى هاى بشرى است كشانيده بود و اينك هر دو نفر بر سر دو راهى حساسى قرارگرفته بودند راهى به سوى تمايلات نفسانى كه نمودار آن همانا غريزه ى قدرت و جاه طلبى است و راهى به سوى انجام تكليف اسلامى كه همانا پيوستن به نيروى حقجو و حق طلب حسين عليه السلام است. آنچه در آن لحظات حساس و تعيين كننده مى توانست هر دو را نجات بخشد صبر بود صبر در برابر كشش و جاذبه ى تمايلات هلاكتبار نفس انسان و مقاومت در برابر اين نيروى شكننده ى عجيب صبر در برابر معصيت و گناه... عمرسعد در اين نقطه ى حساس نتوانست صبر كند. نتوانست در مقابل اين انگيزه ى شرآفرين و فساد آفرين مقاومت ورزد ريسمانى از حب مقام و جاذبه به گردنش افتاده بود و او را به سوى جهنم مى برد و آن ضعيف بى توان كه شايد به ظاهر بسى نيرومند و مقتدر هم بود نمى توانست بر ضعف و ناتوانى خود چيره شود و به سوى پرتگاه نرود و بالاخره بى صبرى اش او را مغلوب ساخت و او در مقابل انگيزه ى مقام دوستى شكست خورد و به دنبال كشش اين طغيان غريزى مرگبار تا اعماق جهنم فرو رفت. حربن يزيد نيز به همين نقطه رسيد بر سر همين دوراهى.
او نيز اگر تن به تمايل نفس خود مى داد و مسئوليتى را كه دستگاه خلافت بر عهده اش نهاده بود به نيكى به پايان مى رسانيد و نداى هشياريگر خرد خود را نشنيده مى گرفت و عذر مأمور و معذور بودن را به خود مى باورانيد بيگمان راهى و راه هموارى به سوى ترقى و مقام و رياست داشت. براى او هم اگر ملك رى مطرح نبود ملك جائى ديگر مسلم بود. برگردن او هم به حكم آدميزاده بودن ريسمانى از حرص و هوا و انگيزه هاى مولد فساد و انحطاط بسته شده بود و بى محابا او را به سوى دوزخ مى كشانيد.. و كشانيد و تا مرز دوزخ يعنى تا خط ميانه ى دو اردوگاه در كربلا نيز آورد آنجا كه بهشت نقد يعنى خيمه گاه حسينى كانون جوشش اصالت هاى اسلام جلوه گاه عظمت روح انسان پايگاه نمود اسلام راستين با دوزخ و جهنم نقد يعنى لشكرگاه يزيدى نمودار انحطاط و پستى و زبونى بشر صحنه ى ريا و دروغ و فريب دژ جاهليتى كه به نام اسلام به جامعه تحميل شده روياروى و سينه به سينه شده بودند. آرى كششهاى انحطاط آفرين او را تا بدانجا نيز آورد ولى ناگهان يك قدرت نمائى قهرمانانه و يك بيدارى بجا به كمك او شتافت و در لحظه ى سقوط توانست با يك تكان با يك حركت ريسمانى را كه هواها و هوسها برگردنش بسته بود پاره پاره كند.. با مقاومتى كه در برابر اين جاذبه ى تند به خرج داد با صبرى كه در برابر اين گناه بزرگ گناه ستيزه با حق مجسم به حساب باطل مجسم متحمل شد
خود را نجات داد و از محوطه ى دوزخ به قلمرو بهشت افكند. در اين ماجراى عبرت آموز براى آنانكه بانديشيدن در اعماق رويدادهاى تاريخ خو گرفته اند نقش بسيار پراهميت اين شاخه از صبر(صبر در برابر معصيت و گناه) در تشكيل جبهه بندى هاى عظيم حق و باطل كه تفسير نهائى و واقعى تاريخ بشر است و تعيين فرجام سرگذشت يك جامعه بخوبى آشكار و نمايان است.
نمونه هائى ديگر :
براى مطالعه و كاوش در نمونه هاى اين شعبه از صبر رشته هاى گوناگونى از انحراف ها و گناهان بزرگ را بايد بخاطر آورد و در هر يك نقش بسيار مهم صبر را مشاهده كرد : مشت گره خورده ای كه براى فرود آمدن بر سر مظلومى بلند شده و مانع و جلوگيرى هم وجود ندارد يكى از موارد صبر است. انگيزه ى خشم نخوت خودخواهى ديگر آزارى جاذبه هاى بسيار نيرومندى هستند كه اين مشت را به سوى فرق اين بيگناه مى كشانند صبر در اينجا به معناى مقاومت كردن در برابر اين جاذبه ها و انجام ندادن اين تجاوز فردى است. پول و ثروت مادى انبوهى كه در دسترس كسى قرار گرفته و عبور از پل يك جنايت يك گناه مى تواند آن را به كيسه ى وى سرازير كند نمونه ى ديگرى است. جاذبه ى ثروت طلبى كه يك انگيزه ى افراطى و انحرافى است دست اين انسان را به سوى آن جنايت و گناه مى كشاند. صبر در اينجا يعنى : مقاومت در برابر اين انگيزه و چشم پوشى از بهره ای كه به بهاى گناهى عايد مى شود و در نتيجه انجام ندادن آن گناه. جاذبه ى جنسى از قوى ترين جاذبه هاست. باطلاقى است كه پيلان وپيلتنان بس نيرومند را نيز مى غلطاند و در خود فرو مى برد. و به دليل همين كشش سحرآميز در هميشه ى زمان وسيله ى بسيار مناسب و آسانى بوده كه دشمنان تعالى و ترقى بشر از آن براى به انحطاط و زبونى كشيدن روح هاى مقاوم استفاده مى كرده اند صبر در مواردى كه يك عمل جنسى پليد و پست مطرح است به معناى مقاومت در برابر اين جاذبه ى نيرومند و تن ندادن به گناهى است كه از اين رهگذر مطرح مى گردد.
ترس و بيم خاصيت عمومى افراد بشر است و فرآورده ى چندين غريزه ى طبيعى يا خود يك غريزه ى اصلى. ولى در مواردى اين جريان مهمترين نقش را در ايجاد زبونى ها و ذلت ها و اسارت ها و انجام جنايت ها و پديد آمدن فاجعه ها ايفا مى كند. چه بسيار انسانهاى ضعيفى كه بر اثر انواع گوناگون بيم و ترس بر جان بر مال بر مقام بر آبرو بر فرزندان و... به پست ترين جنايت ها و زبونى ها تن داده و يكباره خويش را از اوج شخصيت شريف انسانى به سطح([ آلت فعلى بى اراده](سقوط داده اند. مقاومت در برابر اين انگيزه ى شرارت و فساد نيز تمثيل ديگرى از([ صبر در برابر معصيت])
است.
نظرى به روايات:
اكنون با اين زمينه مى توان به رواياتى كه در مورد اين شاخه از صبر و از ائمه ى معصومين عليهم السلام رسيده انديشيد و آن را همچون درسى آموزنده و الهام بخش فرا گرفت : عن الاصبغ : قال اميرالمؤمنين عليه السلام : الصبر صبران : صبر عندالمصيبه حسن جميل و احسن من ذلك الصبر عندما حرم الله عليك(كافى ج 2 ص 90) اصبغ بن نباته كه از ياران على عليه السلام است از قول آنحضرت درباره ى صبر چنين قضاوت مى كند : صبر بر دو گونه است : يكى صبر بر مصيبت ها و اين بسى نيكو و شيوا است.(در بخش مخصوص صبر بر مصيبت تقسيم بندى ديگرى را در مورد آن نوع بيان خواهيم كرد). و احسن منه : و از آن بهتر و شيواتر : الصبر عندما حرم الله عليك : صبر كردن در برابر كارهائى است كه خداوند بر تو حرام و ممنوع ساخته است.
روايت دوم : عن ابيعبدالله عليه السلام : قال رسول الله صلى الله عليه و آله : سيأتى على الناس زمان لاينال الملك فيه الا بالقتل و التجبر ولاالغنى الا بالغصب و البخل ولا المحبه الا باستخراج الدين و اتباع الهوى فمن ادرك ذالك الزمان فصبر على الفقر و هو يقدر على الغنى و صبر على البغضه و هو يقدر على المحبه و صبر على الذل و هو يقدر على العز آتاه الله ثواب خمسين صديقا ممن صدق بى؛[3]
اين روايت را امام جعفربن محمدالصادق عليه الصلوه والسلام از پيامبر خدا نقل مى كند. كه آنحضرت از آينده ى امت اسلامى چنين خبر داده است : سيأتى زمان : روزگارى بر امت اسلام خواهد آمد كه : لاينال الملك فيه الا بالقتل والتجبر : قدرت و سيطره ى حاكمانه بر توده ها جز از راه قتل و خونريزى و جز بوسيله ى اعمال زور و فشار به دست نمى آيد(شاهد صدق اين پيشگوئى امير را مسلمانان خيلى زود در ماجراهاى صدر اسلام سراسر زندگى ننگين معاويه و پسرش يزيد و چهره هاى قبل و بعد آنان مشاهده كردند). ولا الغنى الا بالغصب و البخل : و ثروت و رفاه مالى جز از راه غصب حقوق مظلومان و تجاوز به طبقات ضعيف و استثمار توده ى مردم و بخل ورزى و امساك در اداى حقوق مالى و بى اعتنائى به نيازهاى محرومان تأمين نمى گردد يعنى روال طبيعى جامعه ى مسلمان چنان نخواهد بود كه همگان از ثروت و رفاه مادى برخوردار شوند و بى آنكه ستمى در جامعه پديد آيد امكان فراهم آمدن مال و ثروت وجود يابد بلكه ثروتمند شدن گروهى خاص با محروم ماندن و مورد ستم قرار گرفتن گروهى ديگر همراه است... و اين پيشگوئى صريحى است از پديد آمدن نظام طبقاتى در جامعه ى مسلمان. ولا المحبه الا باستخراج الدين و اتباع الهوى : محبوبيت يافتن جز با بيرون راندن روح دين از زندگى و وجود خويش و سر نهادن به فرمان هوسهاى نفسانى امكان پذير نيست. يعنى تنها از طريق تملق دروغ رياكارى حقه بازى سر سپردن بهوا و هوس فريفتن و مغرور كردن مردم پوشيده داشتن عيوبى كه بايد به آهنگ بلند بيان كرد وارونه جلوه دادن حقايق فراموش كردن امر به معروف و نهى از منكر و... مى توان محبت توده ى مردم با رهبران فاسد را جلب كرد. اگر كسى پاى بند مسئوليت هاى اسلامى خود باشد زبان به چاپلوسى و دروغ نگشايد آشكارا كجى ها و بديها را در سطح اجتماع يا در حوزه ى طبقات قدرتمند اعلام دارد حقايق را بيان كند عامرى مردم را به وعده هاى دروغين و پوچ نفريبد و به وضع نابسامان خود دلخوش نسازد با حرفهاى تلخى كه داروى ناخوشايند توده ى مردم و خنجر جگر شكاف طبقات زورمند است نابسامانيها و بديها را آشكار سازد از چشم ها مى افتد و از محبت ها محروم مى ماند. و اين جمله ى پرمغز اشاره ى رسائى است به فرود آمدن سطح تفكر و بينش مردم و سقوط ارزشهاى اسلامى در معيار جامعه ى منحط و دگرگون شدن قضاوتهاى عمومى و پديد آمدن جريانهاى غلط و انحرافى در زندگى مسلمانان. و بسى واضح است كه پديدارشدن چنين وضعى در زندگى مردمى كه شكل و نظام زندگيشان در آغاز بر پايه ى ارزشهاى اصيل بنا نهاده شده و قطار جامعه شان بر روى ريل تفكر و روش اسلامى به راه افتاده جز بوسيله و وساطت دستهاى قدرتمند و نابكار و با نقشه ها و حسابگريها و فعاليت هاى آنان امكان پذير نيست. بنابرين اين جمله نيز در معنا پيشگوئى روشنى است از جريانات سياسى غاصبانه و غير انسانى در تاريخ اسلام. بارى پيامبر از چنين روزگارى خبر مى داد.. و چه بسيار زود اين روزگار فرا رسيد.
مردم هنگامى نزد اميرالمؤمنين عليه السلام حاضر مى شدند در چهره و گفتار و عمل آن امام بزرگوار جز جديت و قاطعيت و به رخ كشيدن گناهها و كجرويها و فروكوفتن تازيانه ى خشم و انتقام الهى بر سر و پيكر گناهكار و كج رفتار چيزى مشاهده نمى كردند. برادرش عقيل در برابر يك تقاضاى مالى ناچيز آهن سرخ شده را در دست او مشاهده مى كرد و سخن تألم انگيز او را مى شنيد. همين عقيل يا هر كس ديگر هنگامى كه به معاويه مراجعه مى كردند قيافه ى باز و دست و كيسه ى باز و پول فراوان بى حساب مى ديدند. طبيعى است مردمى كه عواطف شان زير نفوذ منطق و انديشه ى درست اسلامى نبود به معاويه بيش از على محبت و انس مى گرفتند. نبايد تصور كرد كه معاويه در زمان خود ميان مردم محبوبيت نداشته است از ساكنين كوفه و مدينه مردمى كه مستقيما زير نفوذ آموزشهاى اميرالمؤمنين عليه السلام قرار گرفته و به شكلى اساسى با اسلام آشنا شده بودند كه بگذريم سراسر كشور مسلمان در طول سالها حكومت همراه با اختناق فكرى باند اموى بر اثر تبليغات دستياران معاويه و بيشتر بر اثر خلق و خوى مزورانه ى وى او را شخصيتى لايق و محترم و داراى لقب([ خال المؤمنين])[4] مى دانستند و براى او شخصيت و محبوبيت فراوان قائل بودند و البته چگونگى رفتار معاويه باسران و متنفذان و طبقاتى كه مى توانستند جسم و دل و مغز مردم را در برابر مقامى همچون معاويه خاضع كنند و محبت هاى بى حساب و بخشش آنان براى اينكه به ولي نعمت خود پاداش مناسب را داده و در معنى وضع موجود را براى خود و به سود خود حفظ كنند زبان به ستايش معاويه مى گشودند و هر عيب او و هر عيبى را كه او مى پسنديد در نظر مردم حسن و هنر مى نمودند. اكنون تصويرى از آينده ى جهان اسلام در دوربين عصر رسالت. اكنون در برابر چنين وضع و نظام غلط و نابكارانه ای كه در پيش است تكليف مردم چيست ؟ دنباله ى حديث پاسخى است به اين سؤال و در همين پاسخ است كه پاسخ صحيح در معناى صبر نيز به دست مى آيد : فمن ادرك ذلك الزمان : هر كس آن زمان را درك كند يعنى با وضعى آنچنان كه ترسيم شد روبرو شود خواه در دوره هاى نزديك و خواه در روزگاران دور. فصبر على الفقر و هو يقدر على الغنى : بر فقر و تهيدستى صبر كند و در برابر انگيزه هاى مال اندوزى و رفاه مقاومت ورزد در حاليكه مى تواند او نيز مانند همه ى كسانى كه در جريان معمولى زمان ابلهانه سير مى كنند با استفاده از روشهاى متداول خويشتن را از غناى مالى برخوردار سازد. يعنى مى تواند با پذيرفتن پليديها و دست زدن به جنايت ها و تن دادن به ذلت ها واسارت ها و به زنجير كشيدن اصالت ها و فضيلت ها و پشت پا زدن به ايده ها و ايدآلها راه زندگى مرفه را بر خويش هموار سازد و به هوسهاى خود نائل آيد.
يعنى از ثروت و مكنت و غنايى كه به بهاى مشاركت در فقر هزاران انسان ديگر به دست مى آيد و از غذاى چرب و نرم و لذيذى كه در برابر پذيرفتن گرسنگى و بى غذائى جمع بيشمار ديگر به دست مى آيد صرفنظر كند.
و صبر على البغضه و هو يقدر على المحبه : بر تنهائى و بى نامى و بدنامى صبر كند و در برابر انگيزه ى شهرت طلبى و محبت طلبى و پذيرفتگى و محبوبيت مقاومت ورزد. با اينكه او نيز مى تواند براى جلب نظر توده ى نادان يا رهبران مغرض زبان به مدح و تملق و دروغ و عوامفريبى بگشايد و لب از حقگوئى و امر به معروف و نهى از منكر ببندد چنين نكند. و با اين روش كه تكليف و مسئوليت الهى و انسانى او است خود را از چشم ها بيندازد و در نظر قدرتمندان منفور كند و آبروى خود را در معرض تطاول و تعرض بلندگوهاى تبليغاتى آنان قرار دهد. و صبر على الذل و هو يقدر على العز : بر رتبه هاى فروتر اجتماعى صبر كند با محروميت از مقامات عالى و مناصب نام و نان دار بسازد و از امكان خود براى نائل آمدن به تيتر و عنوان و مقامى كه در راه آن به چندين جنايت و نامردمى بايد آلوده گشت استفاده نكند. آتاه الله ثواب خمسين صديقا ممن صدق بى : خداوند پاداش و نتيجه ای را كه به پنجاه مؤمن و راستكردار زمان پيامبر بايد داد به چنين كسى عطا خواهد فرمود. و اين سخن آسمانى كه از دلى ملكوتى برخاسته و ارزشى در حد ارزش و مقدار وحى الهى دارد ضمن آنكه آموزشى بسيار مهم و عميق در زمينه ى يكى از مهمترين مسائل اجتماعى است نمايشگر معنا و ارزش اين شاخه از صبر(صبر در برابر معصيت) نيز هست.
[1] تحليل و تفسير واقعه ى عاشورا و بيان هدف اصلى و جهت گيرى اجتماعى قيام حسين بن على عليه السلام در گفتار ديگرى از اين سلسله.
[2] به اين حقيقت در خطبه ى فاطمه ى صغرى دختر امام حسين عليه السلام در كوفه اشاره ای رسا هست.
[3] كافى ج 2 ص 91.
[4] خواهرش ام حبيبه همسر پيامبر و مادر مؤمنان بود پس او نيز مى بايست دائى(خال) آنان باشد و بر اين قياس بايد ابوسفيان را([ جد المؤمنين ]) و هند جگر هاى بيدريغى كه نسبت به آنان مبذول مى داشت و اختيارات فراوانى كه به آنان مى داد و دست تطاول آنان را به روى مردم بى پناه گشوده مى گذاشت در اين وضع بيشترين تأثير را داشت.