مرگ فرزند
1. مستحب است انسان در مرگ خويشان به ويژه فرزند صبر كند (584).
2. مستحب است انسان در مصيبتها به ويژه مرگ فرزند پيامبران و امامان (عليه السلام) و صالحان را الگوى خود قرار داده و صبر كند و از خداوند اجر و مزد بخواهد (585).
3. مردى كه در مرگ فرزندش گريبان چاك زند بايد كفاره اى معادل كفاره قسم بپردازد (586).
4. در وجوب كفاره فرقى ميان فرزند پسر و دختر نيست (587).
5. چنانچه مردى كه در مرگ نوه خود گريبان چاك زند اگر نوه پسرى او باشد بنابر احتياط واجب بايد كفاره بدهد، ولى اگر نوه دخترى وى باشد، واجب نيست هر چند احتياط مستحب است كفاره بدهد (588).
6. بر مادرى كه در مرگ فرزند خود گريبان چاك زند كفاره اى نيست (589).
7. بر پدرى كه در مرگ فرزندش صورت خود را چنگ بزند و زخم كند، يا موى خود را بكشد و يا بر غير فرزند و همسرش جامه چاك زند كفاره اى نيست (590).
8. چنانچه زنى در مرگ نوه خود صورتش را چنگ بزند و زخم كند، اگر نوه پسرى او باشد، بنابر احتياط واجب بايد كفاره بدهد، ولى اگر نوه دخترى او باشد، كفاره واجب نيست هر چند احتياط مستحب است كه كفاره بدهد (591).
تشريفات
كودك مسلمانى كه در حال جان دادن (مرگ) است. بايد او را به طرف قبله بخوابانند به طورى كه اگر بنشيند رو به قبله باشد (592).
غسل
1. اگر كودك مسلمانى از دنيا برود، غسل دادن جسدش واجب است (593).
2.زمانى كه جهاد بر مسلمانان واجب باشد، كودكى كه در معركه جنگ شهيد مى شود، بى غسل و كفن و با لباس خويش دفن مى گردد، هرچند شير خواره باشد (594).
3. اگر كودك مرده، كمتر از چهار ماه داشته باشد، واجب نيست او را غسل دهند، بلكه بايد او را در پارچه اى پيچيده و دفن كنند (595).
4. مرد مى تواند جنازه دختر بچه اى را كه بيش از سه سال سن ندارد غسل دهد (596).
5. زن مى تواند جنازه پسر بچه اى را كه بيش از سه سال سن ندارد غسل دهد (597).
كفن و دفن
1. جسد كودك مسلمان را نيز مانند افراد بالغ بايد حنوط و كفن و دفن كرد (598).
2. مكروه است كه پدر هنگام دفن فرزندش در قبر او وارد شود، چون ممكن است بى تابى كرده و اجرش ضايع شود (599).
نماز
1. نماز خواندن بر پيكر كودك ميت مسلمان و يا محكوم به اسلام كه شش سال تمام دارد، واجب است (600).
2. خواندن نماز ميت بر جنازه كودك كمتر از شش سال واجب نيست (601).
3. خواندن نماز ميت بر جنازه كودكى كه شش سالش تمام نشده، رجاءاً مانعى ندارد (602).
4. نماز گزارى كه بر پيكر كودك نماز مى خواند پس از تكبير چهارم بگويد:
الهم اجعله لا بويه و لنا سلفا و فرطا و اجرا.
بار خدايا او را براى پدر و مادرش و براى ما، پيشرو و به بهشت و بهره و پاداش قرار بده (603)).
تسلى دادن فرزند مرده
1. تسلى دادن مصيبت زدگان، يكى از مستحباتى است كه بر آن تاكيد شده است مخصوصا تسلى دادن به كسى كه فرزندش مرده (604).
2. چگونگى تسليت بستگى مى دهند. فرزند براى پدر و مادر خود شفيعى است كه شفاعتش در پيشگاه خداوند پذيرفته است؛ حتى فرزندى كه سقط شده، همچون افراد خشمگين بر در بهشت مى ايستد و مى گويد: به بهشت وارد نمى شوم، مگر پدر و مادرم نيز وارد شوند؛ پس خداوند والدين او را به بهشت مى برد (605).
نبش قبر كودك
شكافتن قبر كودك نيز حرام است (606).
ميراث
ارث براى كودك
1. پس از مرگ انسان لباسها و انگشتر، و قرآن او به طور رايگان به پسر ارشدش - هر چند كودك باشد - ميرسد (607).
2. اگر ميت داراى لباسهاى متعددى باشد، تمام آن به پسر بزرگ وى مى رسد (608).
3. منظور از پسر، پسر تنى است، بنابراين اشيائى كه گفته شد، به پسرِ پسر نمى رسد (609).
4. اگر ميت يك پسر و يك دختر داشته باشد اشيائى كه گفته شد به پسر مى رسد، هر چند سن دختر بيشتر از سن پسر باشد (610).
5. در صورتى كه بزرگترين پسر ميت دو نفر هم سن باشند اين اشياء بين آنها بطور يكسان تقسيم مى شود، همچنين است اگر بيش از دو نفر باشند (611).
6. فرزندان ميت هر چند غير بالغ باشند، جزو طبقه اول ارث برى هستند (612).
7. سهم كودك با بزرگترها در ارث چنانچه هم جنس و هم رتبه باشند تفاوتى ندارد، بنابراين اگر ميت دو دختر، يكى بالغ و يكى غير بالغ داشته باشد، سهم آنها از ارث مساوى است (613).
تصرف در سهم يتيم
1. اگر كسى بميرد و داراى فرزند بالغ باشد جايز نيست از سهم كودك يتيمش براى عزادارى ميت هزينه كنند (614).
2. توقف براى عزادارى و نماز و... در منزل آنها را صورتى جايز است ولى كه ولى شرعى يتيمان با در نظر گرفتن مصلحت به افراد اذن دهد (615).
3. در صورتى كه مصلحت باشد وارثان بالغ يا ديگران مى توانند با اجازه ولى شرعى يتيمان، سهم آنها بر براى عزادارى اجاره كنند (616).
4. اگر ميت وارث نابالغ دارد، از بين بردن لباسهاى او و بخشيدن آنها به ديگران جايز نيست مگر در صورتى كه نگهدارى آنها خطر داشته باشد (617).
ارث برى از كودك
1. يكى از روابط خويشى كه سبب ارث بردن است رابطه پدرى مادرى و فرزندى است، پدر و مادر و فرزند و نوه ها هر چند پايين روند، از حيث خويشى در رتبه اول ارث قرار دارند، و پدر بزرگها و مادر بزرگها هر چند بالا روند و نيز برادران و خواهران و اولاد اينها هر چند پائين روند از جهت خويشى نسبى در رتبه دوم ارث قرار دارند. بنابراين اگر كودكى از دنيا برود و از خودش مالى داشته باشد، اموال او به پدر و مادرش مى رسد، و در صورتى كه پدر و مادر نداشته باشد، پدر بزرگ و مادر بزرگ و برادران و خواهران وى از او ارث مى برند (618).
2. اگر پدرى مخارج زندگى فرزند خود را نپرداخته باشد، باز هم از او ارث مى برد، يعنى پرداختن هزينه زندگى فرزند، شرط ارث برى نيست و نپرداختن هزينه زندگى مانع ارث برى نمى باشد (619).
وصيت
1. اگر شخصى براى فرزندش وصيتى كند، بايد وصيتش نسبت به همه فرزندان به طور يكسان اجرا شود، مگر قرينه اى در ميان باشد كه برترى بعضى بر بعضى ديگر برساند (620).
2. انسان مى تواند در بخشش مال، برخى از فرزندان را بر بعضى ديگر برترى دهد ولى اين كار كراهت دارد (621).
3. اگر برترى دادن در بخشش به بعضى از فرزندان باعث تحريك حسادت و كينه ساير فرزندان شده و فتنه بر انگيزد و حرام است (622).
4. شخصى كه وصيت كرده مقدارى از اموالش را به نوه هاى نابالغ پسريش بدهند، اگر قيد نكرده باشد كه دختر دو برابر پسر ببرد، بايد اموال را بين آنها به طور يكسان تقسيم كنند (623).
5. اگر يكى از فرزندان خصوصيتى داشته باشد كه سزاوار برترى باشد، چنانچه باعث فساد نشود، برترى دادن او در بخشش خوب است (624).
وصيت كودك
1. وصيت كودك صحيح نيست (625).
2. وصيت پسر ده ساله در امور خيريه مانند ساختن پل، مدرسه، مسجد جايز و صحيح است (626).
كودك وصى
1. كودك را به تنهايى نمى توان وصى خود قرار داد ولى او را به همراه فرد بالغى مى توان وصى قرار داد (627).
2. تا زمانى كه كودك بالغ نشده، وصى بالغ مى تواند به طور مستقل به وصيتهاى ميت عمل كند، و كودك پس از بلوغش حق ندارد نسبت به كارهايى كه شخص بالغ انجام داده اعتراض كند، مگر در جايى كه خلاف وصيت ميت عمل كرده باشد (628).
نذر و عهد و سوگند
1. نذر و عهد كودك منعقد نمى شود، هر چند پسرى ده ساله باشد (629).
2. حجى كه با نذر و عهد و سوگند بر انسان واجب مى شود؛ بر كودك واجب نمى شود، چون نذر و عهد و سوگند او منعقد نمى شود (630).
چند مساله:
1. جهيزيه اى كه به دختر داده مى شود ظاهرش اين است كه به عنوان بخشش به او داده مى شود در نتيجه متعلق به دختر است و پس از مرگش به وارثان او مى رسد (631).
2. كودكى كه در مملكت اسلامى پيدا مى شود در حكم شخص آزاد بوده و بنده نيست و اگر وارثى نداشته باشد امام (عليه السلام) وارث اوست (632).
3. اگر كودك كه در مملكت كفر پيدا شود، چنانچه در آن مملكت مسلمان يا كافر زمى پيدا شود كه احتمال داده شود بچه متعلق به آنان باشد، آن كودك در حكم شخص آزاد بوده و بنده نيست و اگر وارثى نداشته باشد وارثش امام (عليه السلام) است (633).
اسلام و كفر
1. اگر كافرى مسلمان شود فرزند يا نوه نابالغش نيز به تبعيت از او حكم مسلمان را داشته و پاك است (634).
2. اگر يكى از پدر، مادر، پدر بزرگ يا مادر بزرگ كودكى مسلمان باشد، بچه نيز حكم مسلمان را داشته و پاك است (635).
3. اگر هيچ يك از پدر، مادر، پدر بزرگ و يا مادر بزرگ كودكى مسلمان نباشند، كودك نيز تابع آنان است و حكم مسلمان را ندارد (636).
4. زنازاده اى كه يكى از پدر و مادرش مسلمان باشد، تابع پدر يا مادرى است كه مسلمان است (637).
5. كافرى كه مسلمان مى شود، فرزندش با چند شرط در مسلمانى و طهارت تابع اوست:
كودك تحت تكفل او باشد (638).
مميز نباشد (639).
اگر مميز است اظهار كفر نكند (640) .
در غير اين موارد تابع پدرش نيست (641).
در تبعيت فرزند از كافرى كه مسلمان شده، فرقى نيست كه كافر پدر آن كودك باشد يا جد و يا مادر او (642).
6. كودكى كه در حكم كافر است - يعنى والدين و اجداد او كافرند - اگر اظهار اسلام كند، اگر مميز و عاقل بوده و با آگاهى، اسلام را پذيرفته، مسلمان و پاك است (643).
7. اگر كودك مرتد شود احكام مرتد بر او بار نمى شود، هرچند در آستانه بلوغ باشد (644).
8. چنانچه كودك حرفى بزند كه موجب كفر باشد، نمى توان او را مرتد و كافر دانست (645).
9. در صورتى كه كودك مرتد شود بايد تعزيرش كنند (646).
و الحمدلله اولا و آخرا
پايان
----------------------------
پى نوشت ها :
(584) - ت، گ، ص 11،م 640 -ت، خ، ص 108،م 640.
(585) - عروه، ج 1، ص 443، الثالث و الثلائون.
(586) - عروه، ج 1، ص 448،م 5 و ج 2، ص 237، س 3- تحرير، ج 1 تص 301 و منها.
(587) - تحرير، ج 2، ص 126،م 2.
(588) - تحرير، ج 2، ص 126،م 2.
(589) - تحرير، ج 2، ص 126،م 2 مك
(590) - تحرير، ج 2ت ص 126،م 2.
(591) - تحرير، ج 2، ص 126،م .
(592) - عروه، ج 1، ص 373، فصل فيما - تحرير، ج 1، ص 64،م 2.
(593) - ت، خ، ص 96،م 563 -ت، گ، ص 98،م 563.
(594) - عروه، ج 1، ص 386.
(595) - عروه، ج 1، ص 381، تغسيل الميت- تحرير، ج 1 ص 65- منهاج، ج 1، ص 98،م 298-ت.خ، ص 96،م 564.
(596) - منهاج، ج 1، ص 82،م 243-ت.گ، ص 98،م 566 -ت.خ، ص 97،م 566 - عروه، ج 1، ص 383 -تحرير، ج 1 ص 68،م 7.
(597) - منهاج، ج 1، ص 82،م 243 - ت.گ،:ص 98،م 566 -ت.خ، ص 97،م 566 - عروه، ج 1، ص 383 - تحرير، ج 1، ص 68،م 7.
(598) - مجمع، ج 1، ص 113،م 117 - عروه، ج 1، ص 414،م 1 - ج 1، ص 76 - منهاج، ج 1، ص 95،م 286.
(599) - عروه، ج 1، ص 445، الثالث - منهاج ج 1، ص 95،م 290.
(600) - ت.خ، ص 101،م 600-ت.گ، ص 102،م 600 - منهاج، ج 1، ص 90- الفصل السادس.
(601) - عروه، ج 1، ص 419- منهاج، ج 1، ص 90- الفصل السادس.
(602) - ت،خ، ص 101،م 601.
(603) - عروه، ج 1، ص 427، س 13 - تحرير، ج 1، ص 82 - القول فى كيفية صلاه الميت.
(604) - تحرير، ج 1، ص 95.
(605) - تحرير، ج 1، ص 95،م ختام.
(606) - منهاج، ج 1، ص 96،م 293 - عروه، ج 1، ص 449،م 6.
(607) - منهاج، ج 2، ص 393،م 1743 - تحرير، ج 2، ص 381،م الخامس و 1.
(608) - منهاج، ج 2، ص 393،م 1743.
(609) - منهاج، ج 2، ص 395،م 1749.
(610) - تحرير، ج 2، ص 381،م الخامس و 1.
(611) - منهاج، ج 2، ص 395،م 1748 - تحرير، ج 2، ص 381،م الخامس و 1.
(612) - منهاج، ج 2، ص 395،م 1748 - تحرير، ج 2، ص 381،م الخامس و 1.
(613) - تحرير، ج 2، ص 363،م موجبات الارث.
(614) - ت، گ، ص 484،م 2825 -ت، خ، ص 493،م 2823.
(615) - مجمع، ج 1، ص 112،م 114.
(616) - مجمع، ج 1، ص 112،م 114.
(617) - مجمع، ج 1، ص 115،م 127.
(618) - تحرير، ج 2، ص 363، موجبات الارث.
(619) - مجمع، ج 1، ص 557،م 71.
(620) - منهاج، ج 2، ص 414،م 1820.
(621) - تحرير، ج 2، ص 61،م 22.
(622) - تحرير، ج 2، ص 61،م 22.
(623) - مجمع، ج 2،ص 300، م 875.
(624) - تحرير، ج 2، ص 61،م 22.
(625) - تحرير، ج 2، ص 95،م 12 - منهاج، ج 2، ص 228، الاول - عروه، ج 2، ص 887،م 10.
(626) - تحرير، ج 2، ص 95،م 12 - مجمع، ج 3، ص 22،م 2.
(627) - تحرير، ج 2، ص 102،م 39.
(628) - تحرير، ج 2، ص 102،م 39.
(629) - عروه، ج 2، ص 482،فصل 3 - تحرير، ج 1، ص 388،م 1.
(630) - عروه، ج 2، ص 482،فصل 3.
(631) - مجمع، ج 2، ص 134،م 351.
(632) - مجمع،ج 2، ص 134،م 351.
(633) - منهاج، ج 2، ص 105،م 629.
(634) - عروه، ج 1، ص 142،م 4، الثانى.
(635) - ت، خت ص 19،م 109 -ت، گ، ص 21،م 109.
(636) - ت، خ، ص 19،م 109 -ت، گ، ص 21،م 109.
(637) - عروه، ج 1، ص 67،م 9.
(638) - عروه، ج 1، ص 142،م 4 الثانى.
(639) - عروه، ج 1، ص 142،م 4 الثانى.
(640) - منهاج، ج 1، ص 133، التاسع - عروه، ج 1، ص 142،م 4 الثانى -ت، خ، ص 35،م 217.
(641) - عروه، ج 1، ص 142،م 4 الثانى.
(642) - منهاج، ج 1، ص 133، التاسع - تحرير، ج 1، ص 131، ثامنها - عروه، ج 1، ص 142،م 4، الثانى -ت،خ، ص 135،م 217.
(643) - عروه، ج 1، ص 67، س 9 - عروه، ج 1، ص 142،م 3.
(644) - تحرير، ج 2 ص 495،م 2.
(645) - تكمله، ص 5،م 268.
(646) - جامع عباسى، ص 424، س 11.