عرض شد نه تنها انسان نمي ميرد بلکه مي بيند كه مي ميرد، وقتي دست تان قطع مي شود، مي بينيد كه دست تان قطع شد، بدون آن که نفس شما احساس نمايد از حقيقتش چيزي کاسته شده، ولي مي بينيد كه دست تان قطع شد، اگر دست ديگرتان هم قطع شود همين احساس را داريد. زيرا در مباحث قبل روشن شد بدن تماماً ابزار است پس اگر همه ي ابزارِ نفس هم از آن جدا شود چيزي از آن کاسته نمي شود. پس اگر كُلِّ تن مان از ما جدا شود مي بينيم که از اين جهت مرديم و ديگر عاملي براي حضور در اين دنيا نداريم، آري مي بينيم که مُرديم و چون مي بينيم که مرديم پس نمرده ايم بلکه مُردن به معني از دست دادن تن براي نفس واقع شد، و با همان چشمي که خود را به علم حضوري نظاره مي کنيم - نه تن را- مي بينيم که مُرديم.
اصطلاح «توفّي» به معني تمام و کمال گرفتن، همان طور که عرض شد «توفّي» براي نشان دادن حقيقت مرگ و خواب واژه ي رسايي است و با «فوت» به معني تلف شدن و از بين رفتن فرق مي کند. بر همين مبنا خداوند مي فرمايد: «وَلَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَّكَانٍ قَرِيبٍ»[1] کاش مي ديديد آنگاه که کافران در قبضِ روح خود فزع مي کنند در حالي که فوتي براي آن ها نيست و از دست نمي روند بلکه از مکاني نزديک گرفته مي شوند. مي فرمايد: فوتي صورت نمي گيرد تا کسي نابود شود بلکه «وَ اُخِذُوا مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ» و از مکاني نزديک گرفته مي شوند. نزديک است چون فاصله اي بين حضرت عزرائيل(علیه السلام) و نفس ناطقه ي انسان ها نيست. بهترين تعبير براي «مرگ» توفّي و رحلت يا سير است، وقتي مي گوييم آن فرد «مُرد» بايد متوجه باشيم اين به معني توفّي يا رحلت است و نه به معني نابودي و فوت. زيرا همان طور که عرض شد، انسان نه مي ميرد، نه مي خوابد و نه چرت مي زند بلکه فقط از عالَمي به عالَم ديگر سير مي کند. «مرگ» به اين معنا است که ديگر ابزار بدن در اختيار نفس ناطقه ي انسان نيست. دقّت در تعبيري که قرآن مي فرمايد: «از مکان نزديکي گرفته مي شوند» ما را به معارف ارزشمندي راهنمايي مي کند تا نسبت به رابطه ي نفس ناطقه ي انسان و ملائکة الله تأمل کنيم.
عرض شد به جايي مي رسيم كه بدن مزاحم ادراك ما خواهد بود و تا بدن داريم نمي توانيم بعضي از حقايقي را که در عالم هست بيابيم، ساده ترين حجاب ها که فعلاً گرفتار آن هستيم، حجاب زمان يا حجاب گذشته و آينده است که فعلاً ما گرفتار آن هستيم و با اين که نفس ناطقه ي ما مجرد است و مي تواند مافوق گذشته و آينده، در «حال» قرار گيرد، به جهت تعلقي که نفس به بدن دارد، از حضور در «حال» محروم است و نمي تواند ماوراء زمان، از آنچه در آينده واقع مي شود آگاه گردد و در آينده و گذشته حاضر گردد، اين به جهت آن است که «بدن» مانع است تا ما حقيقت خود را درست ادراک کنيم. حال اگر از بدن فاصله بگيريم ولو در حدّي که در خواب از بدن فاصله مي گيريم، خود را در حوادث آينده حاضر مي يابيم. در قيامت خطاب به انسان هاي دنيازده مي گويند: «لَقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ»[2] تو از اين عالم - موقعي که در دنيا بودي- در غفلت به سر مي بردي، پس ما پرده ها را از چشم تو كنار زديم و چشم ات تيز و بينا شد. اهل دنيا چون از دنيا و بدنِ دنيايي آزاد شدند با چيزهايي روبه رو مي شوند که از آن ها غافل بودند. عنايت بفرمائيد که قرآن مي فرمايد تو از اين عالم غافل بودي، يعني اين ها واقعيت داشت ولي چون مشغول دنيا و بدن خود بودي، نمي توانستي آن ها را بيابي. اين آيه شاهد خوبي است جهت آن که در خود تجربه کنيد: چگونه اگر حجاب بدن را تقليل دهيد به حقيقت خود که منشأ حيات بدن نيز هست، نزديک تر مي شويد و به اين معني بدون بدن زنده تر خواهيد بود. اين حيات را خودتان در نزد خود احساس مي کنيد، بدون آن که بخواهيد با فکر به دست آوريد، چون انسان خودش را با خودش احساس مي کند و قبل از درک هر چيز خودتان را احساس مي کنيد. همين طور که وقتي بدن مرا مي بينيد قبل از ديدن من، نور را مي بينيد و به کمک نور مرا مي بينيد، ولي نور را به کمک چيز ديگري نمي بينيد، نور را با خودش مي بينيد. به همين شکل خود را متذکر مي شويد ولي به همان صورت که متوجه نور نيستيد، متوجه نيستيد که خودتان را با خودتان درک مي کنيد. از بس نور روشن است متوجه آن نمي شويد ولي اگر به شما تذکر دهند که متوجه باش به جهت وجود نور مي تواني اين ديوار را ببيني! متذکر مي شويد و تصديق مي کنيد. روش معرفت نفس هم به همين صورت است که به ما متذکر مي شود تا خود را تصديق کنيم. وقتي قرآن مي فرمايد: در قيامت پرده از جلو چشمت برداشته مي شود و چشمِ تو تيز و بينا مي گردد، تذکر مي دهد تا به خود بياييم و تصديق کنيم که علت غفلت از حقايقِ آخرتي، حجابي است که بين خود و آن حقايق ايجاد کرده ايم. رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) چون به نور الهي از آن حجاب آزاد شدند در سفر معراجي خود با بهشت و جهنّم روبه رو گشتند.
نه تنها آيه ي فوق تذکر است و موجب مي شود انسان به خود آيد و آن را تصديق کند، بلکه کُلّ قرآن تذکر است و انسان را دعوت مي کند تا آن حقايق را در درون خود بيابد. مي فرمايد قيامت چيزي نيست كه بعداً بيايد، کافي است حاکميت حجابِ بدن را ضعيف کنيد تا با آن روبه رو شويد و به همان اندازه نفس ناطقه ي خود را در عوالم غيب بیابيد. وقتي آيه مي فرمايد پرده و غطاء را که برطرف کنيم قيامت را مي يابي، معلوم مي شود هم اکنون واقعيت هايي در عالم هست که ما نمي بينيم در حالي که مي توانيم با آن ها ارتباط برقرار کنيم، در ابتداي امر مي توان با روزه، حاکميت حجابِ بدن را رقيق کرده و با حاکميت احکام شريعت و رعايت حرام و حلال الهي به جنبه ي معنوي خود رجوع کنيم که در عوالم غيب حاضر است، وقتي شما به رکوع و سجده مي رويد عملاً حکم خدا را بر جان و تن خود حاکم مي کنيد، اين يعني انصراف از حجاب هايي که مانع حضور شما در عالم غيب است و هر چقدر اين عبادات با حضورِ بيشتر انجام گيرد از يک طرف حاکميت بدن را ضعيف مي کنيد و از طرف ديگر حضور نفس ناطقه را در عالمِ غيب و قيامت شدت مي بخشيد. نتيجه آن مي شود که نفس ناطقه به همان اندازه خود را در عالم غيب احساس مي کند و متذکر حقايقي مي شود که هرگز به فکر او نمي رسيد، چون بايد قلب به صحنه مي آمد تا آن حقايق جلوه کنند و با حضور نفس در آن عوالم، نفس آماده ي قبول آن تجليات مي شود. وقتي حجاب بدن کنار رفت و انسان مرد و در عالم غيب حاضر شد- چه در عالم برزخ، چه در عالم قيامت- ديگر حجابي بين انسان و حقايق غيبي نيست. هر چند ممکن است مدت ها طول بکشد تا انسان در مقامات عالم قيامت مستقر شود ولي در هر حال در آن عالم حقايق را در منظر خود دارد، به همين جهت همه در ابتداي قبض روح، مقام رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) و ائمه(علیهم السلام) را مي بينند.[3] به ما فرموده اند: «مُوتُوا قَبْلَ أنْ تَمُوتُوا»[4] قبل از آن که بدن هايتان بميرد، خودتان بميريد، و خود را از حاکميت اميال جسماني آزاد کنيد و در ذيل حاکميتِ اوامر الهي قرار گيريد تا همين حالا آخرت خود را ببينيد، مثل حارثة بن مالک که راز رسيدنش به حقايق را به رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) چنين عرض کرد: «عَزَفَتْ نَفْسِي عَنِ الدُّنْيَا فَأَسْهَرَتْ لَيْلِي وَ أَظْمَأَتْ هَوَاجِرِي وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى عَرْشِ رَبِّي وَ قَدْ وُضِعَ لِلْحِسَابِ وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ الْجَنَّةِ يَتَزَاوَرُونَ فِي الْجَنَّةِ وَ كَأَنِّي أَسْمَعُ عُوَاءَ أَهْلِ النَّارِ فِي النَّار»[5] خود را از دنيا كنار كشيدهام، و شبها را بيدار هستم، و روزها را روزه مىگيرم و گويا مىنگرم مردم در كنار عرش خدا براى حساب حاضر شدهاند و مشاهده مىكنم اهل بهشت با هم رفت و آمد مىكنند فرياد و نالههاى دوزخيان را با گوش خود مىشنوم. گفت:
عارفان در يك دَم دو عيد كنند
عنكبوتان مگس قَديد كنند
مي گويد عارفان همين حالا دو عيد دارند؛ هم عيد رؤيت حق، هم عيد رؤيت بهشت، چون نسبت به آزادشدن از حاکميت اميالِ بدني و قبول احکام الهي مجاهده مي کنند.
دقت بفرمایيد؛ وقتي مي فرمايد: «فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطائَكَ» خطاب به شخص مي کند و مي گويد پرده را از جلو تو برداشتم. نمي گويد: «جهان را عوض مي كنيم»، مي گويد: «تو را عوض مي كنيم». پرده را از جلوي چشم تو كنارمي زنيم؛ پس اگر آن حجاب همين حالا هم كنار رود، همين حالا حقايقِ قيامت براي ما ظاهر می شود. وجود مقدس پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در همين رابطه مي فرمايند: «الآنَ قيامتي قائم»[6] همين حالا قيامت من برپا است. معلوم است که حضرت ناظر بر قيامت خود هستند و همين حالا با رفع حجاب تا آن جاها رفته اند، همچنان که اميرالمؤمنين(علیه السلام) فرموده اند: «لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِينا»[7] اگر پرده از پيش چشم من برداشته شود بر يقينم افزوده نخواهد شد. پس اين طور نيست که واقعيتِ غيب و قيامت بعداً واقع شود. در روايت داريم كه راوي از حضرت امام رضا(علیه السلام) مي پرسد: مرا از بهشت و جهنم خبر دهيد، آيا هم اكنون آن ها خلق شده اند؟ حضرت فرمودند: بلي، و رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) وقتي به معراج رفتند داخل بهشت شدند و آتش را ديدند. راوي مي گويد: عده اي از مسلمانان مي گويند بهشت و جهنم مقدر شده اند ولي خلق نشده اند. حضرت فرمودند: آن ها از ما نيستند و ما هم از آن ها نيستيم: «مَنْ اَنْكَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَالنّار كَذَّبَ النَّبِيُّ(صلی الله علیه وآله وسلم) وَ كَذَّبْنا وَ لا مِنْ وِلايَتِنا علي شَيْئٍ وَ يَخْلُدُ في نارِ جَهَنَّم. قال اللهU : هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتي يُكَذِّبُ بِهَاالْمُجْرِمُونَ يَطُوفُونَ بَيْنَها وَ بَيْنَ حَميمٍ انٍ»[8] پس كسي كه منكر خلقت فعلي بهشت و جهنم شود، پيامبر و ما را تكذيب كرده است و در ذيل ولايت ما نيست و براي هميشه در آتش است. خداوند در آيه ي 44 سوره ي الرّحمن مي فرمايد: اين است جهنمي كه گناهكاران انكار مي كردند و هم اكنون گناهكاران بين آن جهنم و آب جوشان در حال طواف اند.
اين که حضرت مي فرمايند کسي که منکر باشد هم اکنون بهشت و جهنم خلق شده اند، از ما نيست يعني از معارفي که آن ها دارند غافل است. چون تأکيد دارند همه ي حقايق هم اکنون هست، شما به جهت حجابي که داريد نمي بينيد.
يك قاعده اي در مباحث فلسفي داريم که هر موجودي وجودش شديدتر است، حضورش در عالم مقدَّم است، همين طور که خداوند از نظر وجود مقدم بر ساير مخلوقات است به تقدُّم بالشّرافه، در مخلوقات هم آن مخلوقي که در درجه ي وجودي شديدتري است نسبت به مخلوقي که درجه ي وجودي اش ضعيف تر است، مقدم است و چون درجه ي وجودي قيامت از درجه ي وجودي دنيا شديدتر است، قيامت نسبت به دنيا تقدُّم وجودي دارد.
----------------------------------------
[1] - سوره ي سبأ، آيه ي 51.
[2] - سوره ي ق، آيه ي 22.
[3] - بحارالأنوار، ج 6، ص 187.
[4] - بحار الأنوار، ج 66، ص 317.
[5] - الكافي، ج2، ص 54.
[6] - سيد جلال الدين آشتياني، شرح فصوص الحکم، ص 834.
[7] - إرشاد القلوب إلى الصواب، ج2، ص 212.
[8] - توحيد صدوق، باب ما جاء في الرُّؤْيَه، حديث 21، ص 118.