نظر به خود، آزاد از مفهوم

وقتي خود را درست احساس کرديم و فقط احساس کرديم - نه اين که به آن فکر نموديم- راه مطالعه ي خود و شناخت آن شروع مي شود. كسي كه هنوز در شرايطي است که مي پرسد: «خود ما چيست؟» هنوز به جايي نظر دارد که هرگز در آن جا خود را نمي يابد، بايد به جايي رسيد تا اين سؤال پيش نيايد که «خودِ من کيستم». جوابِ سؤال كسي كه مي پرسد: «من كي ام؟» هرگز نتيجه بخش نيست، بايد طوري او را به او نشان دهيم كه اين سؤال را نداشته  باشد؟! مثل کسي که از کيفيت و چگونگي خدا سؤال کند، از آن سؤال معلوم مي شود تصور او از خدا غلط است و چنين کسي تا معرفت خود را نسبت به خدا درست نکند، هر اندازه جلو برود به چيزي نمي رسد، بايد معرفت خود را تصحيح کند تا چنين سؤالي نداشته باشد. حضرت صادق(علیه السلام) مي  فرمايند: «مَنْ فَكَّرَ فِي اللَّهِ كَيْفَ كَانَ هَلَك‏»[1] هرکس در مورد خداوند فکر کند که چگونه است هلاک مي شود. چون تصورش از خداوند غلط است مي پرسد خدا چگونه است. بايد طوري با خدا روبه رو شود که چنين سؤالي برايش پيش نيايد که بگويد کيفيت خدا چيست. وگرنه هر جوابي به او بدهيد در حوزه ي همان تصوري که دارد جواب را مي گيرد و لذا بعد از جواب شما، هنوز هم قبول دارد كه خدا يك چيزي است با کيفيتي خاص. در همين رابطه مولوي مي گويد:

هر چه گويي: «اي دم هستي از آن»
پرده اي ديگر بر آن بستي بدان

صحبت ما جملگي قيل است و قال
خون به خون شستن محال آمد محال

در رابطه با معرفت نفس نيز بايد طوري با خود روبه رو شد که بدون کمک از مفهوم ديگري، خود را با خود شناخت. چون اولاً: بر هر چيزي كه دست بگذاريد، آن چيز از خودتان براي خودتان روشن تر نيست. ثانياً: آن چيز غير شما است، چگونه از غيرِ خود مي خواهيد خود را بشناسيد؟ وقتي خود را به خود شناختيد آنقدر خوب با خود روبه رو خواهيد شد که ديگر اين سؤال برايتان پيش نمي آيد: که «من كي ام؟». فقط به خود نظر داريد.

 

------------------------------------------
[1] - التوحيد للصدوق، ص 460.

Share