چگونگي رؤيا

ابتدا بايد انوع رؤيا  را از آن جهت که نفس ناطقه از طريق رؤيا به نحوي با عالم خارج مرتبط مي شود، به طور مختصر بيان كنيم و سپس به تبيين جايگاه رؤياي صادقه بپردازيم. رؤياها از جهت نسبتي که با عالَم خارج دارند، به اين معني که يا از حوادث واقعيِ آينده و يا گذشته حكايت  مي كنند و يا نه، دو قِسم بيشتر ندارند؛ يا با عالم خارج ارتباط دارند و يا ارتباط ندارند. بنا به گفته ي انديشمندانِ اين علم از جمله علامه طباطبايي«رحمة الله عليه»، رؤيا امري است ادراكي كه قوه ي خيال در آن مؤثر است.

قوه ي خيال دائماً مشغول به کار است و در خواب و در بيداري صورتگري مي کند، به عبارتي مي توان گفت: «خيال» دستگاه عکاسي نفس ناطقه است، در بيداري، معاني کلي و جزيي را بر طبق صُوَر اشياء خارجي إنشاء و ايجاد مي کند و در خواب نيز نفس ناطقه در موطن قوه ي خيال، معاني را صورت مي دهد.

اکثر رؤياها تحت تأثير تخيلات نفساني است و اين تخيلات نيز يا تحت تأثير عوامل خارجي محيط بر بدن، مثل سرما و گرما هستند و يا تحت تأثير عوامل داخلي طبيعي مانند پُربودن معده و انحراف مزاج مي باشند و يا تحت تأثير عوامل داخلي اخلاقي مثل حسد و کينه هستند. در اين نوع خواب ها، نفسِ انساني همان کيفيتِ تأثير و نحوه ي عملِ عوامل مذکور را در خودش حکايت مي کند و اين خواب ها حقيقت ديگري غير از اين ندارند. از اين رو عده اي منکر حقيقت رؤيا شده اند. در حالي که خواب هايي که از نوع رؤياهاي صادقه هستند و از حقايقي پرده برمي دارند که هيچ راهي براي انکار آن ها نيست، اثبات مي کند که بعضي از رؤياها داراي حقيقت هستند.

با توجه به نکات فوق به طور کلي مي توان گفت: هيچ يک از رؤياها خالي از علت نيست به اين معنا که ادراکاتِ گوناگوني که در خواب عارض بر نفس انسان مي شود و ما آن ها را رؤيا مي ناميم علت هايي دارند که باعث پيدايش آن رؤيا ها در نفس و ظهورشان در خيال شده است. وجود اين ادراکات حکايت از تجسم آن علت هايي مي کند که اصول و اسباب اين رؤيا هاست. با توجه به اين امر مي توان گفت: براي هر رؤيايي تعبيري هست که به علت آن رؤيا برمي گردد.

بحث ما درباره ي رؤياهايي است که نه اسباب خارجي طبيعي دارند و نه ريشه  ي آن ها اسباب مزاجي و يا مستند به اسباب داخلي و اخلاقي است، ولي در عين حال با حوادث خارجي و حقايق تکويني هم ارتباط دارند. رؤياهايي که در آن ها نفسِ شخص خواب بيننده نخست با سبب حادثه - که فوق عالم طبيعت است- ارتباط پيدا مي کند، سپس ارتباط ديگري ميان نفس و خود حادثه در عالم ماده برقرار مي شود.

بايد متذکر شد که مافوق عالم طبيعت، عوالم مثال و عقل مي باشند که نفس ناطقه مي تواند با آن ها نيز ارتباط برقرار کند، وجود عالم مثال فوق عالم طبيعت است و وجود عالم عقل فوق عالم مثال است و اين دو عالم نسبت به عالم طبيعت نقش عليت و سببيت دارند. نفس آدمي به جهت تجردش سنخيتي با عالم مثال و عقل دارد لذا وقتي به خواب رفت طبعاً از امور طبيعي و خارجي منقطع شده و متوجه عالم مثال و عالم عقل مي شود و در نتيجه پاره اي از حقايقِ آن عالم را به مقدار استعداد و امکان، مشاهده مي کند.

اگر نفس ناطقه به جهت رشدي که کرده است امکان درک مجردات عقليه را پيدا کند حقايق کائنات را آن طور که هست درک مي نمايد وگرنه آن حقايق را به نحوِ حکايت خيالي و صورت هاي جزيي و مادي که با آن ها مأنوس است درک مي کند. لذا مي گوييم: گاهي نفس انسان فقط به عالم مثال ارتقاء مي يابد و علل حوادث را به صورت جزيي مشاهده مي کند.[1]

 

------------------------------------------

[1] - این که عرض می شود بعضی مواقع نفس انسان علل حوادث را به صورت جزیی مشاهده می کند نباید موجب شود که فکر کنیم اگر نفس ناطقه رشد کامل کرد و توانست مجردات عقلیه را درک کند از درک حقایق به نحو جزیی محروم است. زیرا نفس انسان در عین حضور در مرتبه عقلی، در مرتبه خیالی نیز حاضر است.

Share