نظر به وَجه پايدار انسان ها

شما وجهي داريد كه مطابق آن وَجه به خوردن چلوكباب تمايل داريد و از طريق چلوکباب جواب آن وَجه خود را مي دهيد. يا رفيقي داريد كه به او علاقه منديد و براي جواب به علاقه ي خود يك مهمانيِ خيلي خوب برايش ترتيب مي دهيد و عجيب است چيزي نمي گذرد که به راحتي با او قطع رابطه مي کنيد و ممکن است کينه ي او را هم به دل بگيريد. چون رابطه ي شما در حدّ تن و عواطف مادي بود که با پذيرايي از بدن او و دادن يک غذاي خوب مي خواستيد جواب آن علاقه را بدهيد و چون امور مادي و عواطف وَهمي پايدار نيستند اميدي به ادامه ي آن رابطه نيست. در حالي که اگر انسان ها با وَجه پايدارِ خود که وَجه ديگر انسان است، با همديگر ارتباط برقرار مي کردند شکل کار تماماً فرق مي کرد و عملاً به فرهنگ پيامبران(علیهم السلام) تأسي مي کردند که همواره وَجه پايدار انسان ها را مخاطب قرار مي دادند.

اين که ملاحظه مي کنيد طرف گله مي کند که براي فرزندش زحمت ها كشيده  تا دکترايش را گرفته و حالا که ازدواج  كرده  شش سال است سراغ پدرش را نگرفته، به جهت آن است که تمام توجه خود را به وجه ناپايدار فرزندش مشغول کرد، بايد پرسيد مگر چه كاري براي فرزندت كردي وقتي به وجه پايدارِِ او توجه ننمودي و تماماً به وجه ناپايدار او نظر داشتي، معلوم است که ناپايدار، پايدار نخواهد ماند و در نتيجه حالا که فرزندش رفته تمام آن زحمت ها با رفتن او از دستش مي رود. در صورتي که اگر به وجه پايدار او توجه مي كرد، هيچ كدام از زحمت هايش از دست نمي رفت. زيرا اين يك اصل است كه اگر شما در برخورد با خودتان و پيرو آن با بقيه، متوجه وجه پايدار خود باشيد هرگز با بي ثمري تلاش هاي خود روبه رو نمي شويد. وقتي تمام توجهات به وجه ناپايدار فرزندتان باشد عهدي با همديگر نداريد که بخواهيد بر آن بمانيد، «عهد و وفا» مربوط به وجه پايدار ما است، همان طور که عهد ما با خدا در فطرت و سرشت ما قرار دارد. فرزندي که والدين خود را فقط انبار پول و غذا ببيند، نمي تواند با آن ها ارتباط حقيقي پيدا كند، در حدّ يک احساساتِ سطحي به آن ها گرايش دارد، بعضي مواقع هم به آن ها توهين مي کند، روز مادر براساس همان احساساتِ سطحي به مادرش گُل هديه مي دهد بدون اين که ارزشي واقعي براي او قائل باشد.

اولين قدم جهت ارتباط حقيقي با خودتان نگاه به وجه پايدارتان مي باشد و اگر انسان هاي بزرگ توانستند از پوچي نجات پيدا كنند به جهت آن بود كه فهميدند كدام عمل و کدام فکر دروغ است و کدام راست، زيرا توانستند به وجه پايدار خود بنگرند و از آن زاويه همه چيز را ارزيابي کنند. آيت الله ملكي تبريزي«رحمةالله عليه» در کتاب لقاءالله مي فرمايند: «افرادي که انواري از اسرار هستي بر دل آنان تابيده و برخي از حجاب هاي ظلماني را کنار زده اند بايد به فکر معرفت نفس باشند تا همه ي حجاب هاي ظلماني، حتي حجاب خيال و صورت ها کنار رفته و حقيقت شان بي ماده و صورت براي آنان تجلي کند».[1] آيت الله حسينقلي همداني«رحمةالله عليه»؛ استادِ آيت الله ملکي تبريزي در روش سلوکي خود از طريق معرفت نفس مي فرمايند: «اگر انسان تجلي حقيقت خود را به نورانيت و بدون  صورت و حدّ ببيند راه ترقيات به سوي عوالم عاليه را پيدا کرده، هر قدر سير کند اثرش را حاضر خواهد يافت.»[2] آيت الله ملکي در نامه اي که به حاج شيخ محمد حسين اصفهاني مي نويسد در شرح روش سلوکي استاد خود مي گويد: «براي مبتدي مي فرمود در مرگ فکر کن تا آن وقتي که از حالش مي فهميدند في الجمله استعدادي پيدا کرده، آن وقت به عالم خيالش ملتفت مي کردند، براي چند روزي هم در طول روز و شب در اين فکر کند که بفهمد هر چه خيال مي کند و مي بيند خودش است و از خودش خارج نيست، اگر اين را ملکه مي کرد خودش را در عالم مثال مي ديد و حقيقت عالم مثالش را مي فهميد»[3]

مباحث معرفت نفس چنين جايگاهي دارد که انسان متوجه مي شود هرچه مي بيند در نفس اوست و اگر انسان به صورتي حضوري متوجه اين امر شود مي تواند استاد خودش باشد و با خود به بهترين نحو تعامل كند، به طوري که اگر از مقصد خود و اُنس با معاني عقب افتاد مي فهمد و فقط به ظاهر اعمال راضي نيست چون همواره به وجه پايدار خود نظر دارد.

در دنياي اطراف ما پايدارترين پايدارها خودمان  هستيم که هرگز از آن نمي توانيم جدا باشيم حتي موقعي که خواب هستيم و از همه ي آنچه اطراف مان مي گذرد بي خبريم، خودمان هستيم که خوابيده ايم، با همه ي آن فکرها و خيال ها. به گفته ي مولوي:

چون خيالي آمد و در تو نشست

هر كجا كه مي گريزي، با تو هست

تو نتاني زان خيالت وارهي

يا بخُسبي تا از آن بيرون جهي

افرادي كه با اين تصور خودكشي مي كنند که مي خواهند از دست خودشان راحت شوند غافل اند که اين ها تن خود را از بين مي برند و رابطه ي خودشان با تن شان قطع مي شود ولي باز هم خودشان هستند با همه ي آن افکار و خيالات، به علاوه اين که گناه و عذابِ خودکشي را هم بر روح خود تحميل کرده اند، چون پايدارترين پايدارها خودِ اوست و همواره ادامه دارد. آري در مباحث معرفت نفس به پايدارترين پايدارها در رابطه با انسان پرداخته مي شود.

در عالمي که همه چيز ناپايدار است مگر خودتان، اگر بيش از آن که توجه تان به امور ناپايدارِ عالم باشد به خودتان باشد و آن حقيقت پايدار را فداي امور ناپايدار نکنيد و ابديت خود را در منظر خود داشته باشيد زندگي معني ديگري به خود مي گيرد و از تصميم هاي غلط آزاد مي شويد. در همين رابطه تأکيد مي کنيم در تعامل با ساير انسان ها نيز بايد حرفي در ميان باشد كه متذکر وَجه پايدار آن ها باشد و آن وجه را مخاطب قرار دهيم.

 

-----------------------------------------------------------------
[1] - ملکي تبريزي، رساله ي لقاءالله، ص 157.
[2] - مجله ي حوزه، شماره 4.
[3] - آيت الله حسين حسيني طهراني، توحيد عملي و عيني، ص 33.

Share