حتماً قصه ي آن كارگري را كه در حمام سرِ مردم را مي تراشيد، شنيده ايد. هرچه تيغش كُند مي شد، بيشتر فشار مي آورد، و در نتيجه پوست سرمردم را مي كَند. به او گفتند: يك ريال بده يك تيغ بخر و سر مردم را اين طور تكه تكه نكن. در جواب گفت: چرا يك ريال بدهم تيغ بخرم؟! ده شاهي[1] مي دهم نان مي خرم، مي خورم، قدرت دست و بازويم زيادتر مي شود، بيشتر فشار مي آورم. چيزي که مردم به او پيشنهاد مي كردند که تيغش را عوض كند، پيشنهادِ تغيير روش بود، ولي کاري که آن كارگر پيشه كرده بود؛ اصرار بر ماندن بر روش قبلي است. با اين همه او در عين عدم موفقيت، روش خود را عوض نكرد، همان كار غلط را با انرژي بيشتر ادامه داد. فكر مي كرد به تيغ كم فشار مي آورد لذا برنامه مي ريخت بيشتر فشار بياورد.
يك وقت مي گوييم: ما همين كارهايي را كه مي كنيم بايد ادامه دهيم، اگر نتيجه نداد، بيشتر تلاش مي كنيم، اگر باز هم نتيجه نداد، بيشتر تلاش مي كنيم. اين يك راه است، يك راه هم اين است كه متوجه تذکر مولوي شويم، که:
گر نه موشِ دزد در انبان ماست
گندمِ اعمال چل ساله كجاست؟!
موشِ دزدي در صحنه ي فعاليت هاي ما پيدا شده است. لذا به جاي آن که تمام وقتت را صرف کني و گندمِ بيشتر در اين انبار بريزي، موش را از انبار بيرون کن.
رو تو اول دفع شــرّ موش كــن
بعد از آن، در جمع گندم كوش كن
مثال فوق مي گويد، اگر چندسال معارف اسلامي درس دادي و با چندين دليل خدا و معاد و نبوت و امامت را اثبات کردي ولي ديدي نه خودت به جايي رسيدي و نه بقيه، راهش اين نيست كه خودت را بيشتر خسته كني و بيشتر حرف بزني، بايد روش و نگاه به موضوع را عوض كني.
اگر ديديم در فعاليت هاي ديني، دلِ زنده حاصل نشد و هر چه جلو مي رويم مثل همان اول است، بايد كمي فكر كنيم، نكند راه و روش ما غلط است، حالا آيا ما بايد راه و نگاه را عوض كنيم، يا همين طور كار را به همان روش قبلي ادامه دهيم؟
بيست سال است در مقابل حضرت حيّ قيّوم سجده كرديم اما احساس بقاء و حيات نمي كنيم! پس معلوم است با مفهومِ حيِّ قيّوم زندگي مي کنيم نه با خود حيّ قيوم.
اين مقدمات براي اين است که روشن شود ارتباط با حقايق معنوي دو راه دارد: يك راه، راهي است كه معلومِ ما، معلوم زنده اي نيست، مثل مفهوم خدا و يک راه هم راهي است که انسان با معلوم زنده مرتبط مي شود که از طريق معرفت نفس مي توان اين راه را پيدا کرد و نه تنها با خدا که با همه ي عالم رابطه اي درست برقرار کرد.[2] حضرت علي(علیه السلام) مي فرمايند: «لَا تَجْهَلْ نَفْسَكَ فَإِنَّ الْجَاهِلَ مَعْرِفَةَ نَفْسِهِ جَاهِلٌ بِكُلِّ شَيْء»[3] نسبت به نفس خود جاهل مباش زيرا هرکس به شناخت خود جاهل باشد به هر چيز جاهل است و آن را درست نخواهد شناخت. در معرفت نفس معلومِ شما خود شمائيد و مي توانيد بدون هر واسطه اي با خودتان به روشني مرتبط شويد. گفت:
تو يک چيزي ولي چندين هزاري
دليل از خويش روشن تر نداري
وقتي رابطه ي خود را با خودمان درست برقرار کرديم و وارد وادي نظر به وجودِ خودمان شديم و نه نظر به مفهوم خود، اقرار خواهيم کرد که فكر مي كرديم خود را مي شناختيم و بعد از سال ها تازه آرزو مي کنيم: «كِي بدانم مرا چنان كه من ام؟!»
در معرفت نفس رويکرد اصلي بايد اين باشد كه راهي در پيش است كه انسان با خودِ واقعيت ارتباط پيدا كند و نه با مفهوم واقعيت، آن هم از طريق نزديك ترين واقعيت يعني خودمان.
-----------------------------------------------------
[1] - ده شاهي يعني نيم ريال.
[2] - پس از تدبّر و تأمل کافي در مباحث معرفت نفس، راه گشوده مي شود تا در بحث «چگونگي فعليت يافتن باورهاي ديني» بتوانيم آن راه را طي کنيم.
[3] - عبد الواحد تميمى آمدى، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص 233.