علیرضا افتخاری
دل من کوره ی سوزان عشق است
به لب سوگند پاکش جان عشق است
منم آن نیازمندی که به تو نیاز دارم [ای خدا]
اگر از تو باز دارم به که چشم باز دارم [ای خدا]
ای غم ای همدم
دست از سر دل بردار
ای شادی یک دم
مرهم به دلم بگذار
صحرا صحرا دویده ام سرگردان از پی تو
دریا دریا گذشته ام در طوفان از پی تو
دست از دنیا کشیده ام بی سامان از پی تو
ای نامت از دل و جان در همه جا به هر زبان جاری
عطر پاک نفست سبز و رها از آسمان جاری
نور یادت همه شب در دل ما چو کهکشان جاری
هردم باد سحر از تو خبر به من آرد
عطر سوسن و گل زاد سفر به من آرد
در باغ خاطره بگشا
نظری بر منظره بنما
چه جمالی
صوت و متن/ آواز(سراب 4) - جستجو - علیرضا افتخاری
بیچاره من، که از پس این جستجو، هنوز
سپیده می دهد خبر، که باز می دمد سحر
بهار نوشخند من، [بگیر خرّمی ز سر] 2