Skip to main content

زهد

تاریخ انتشار:
زهد در لغت عبارت است از ترک چیزی و دوری از آن یا پشت پا زدن به چیزی و ترک آن، و در اصطلاح عبارت است از پشت کردن به دنیا و قطع علاقه از آن و رو آوردن به آخرت.
زهد

زهد در لغت عبارت است از ترک چیزی و دوری از آن یا پشت پا زدن به چیزی و ترک آن، و در اصطلاح عبارت است از پشت کردن به دنیا و قطع علاقه از آن و رو آوردن به آخرت.
زهد یعنی از غیر خدا قطع نظر کردن، و رو  به خدا آوردن، و این بالاترین درجهٔ زهد است. در روایتی آمده است:«روزی یکی از زنان پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) آن حضرت را در حال گرسنگی شدید مشاهده کرد, به گریه آمد و عرض کرد: یا رسول الله! آیا از خدا نمی طلبی برایت طعامی بفرستد؟ حضرت فرمودند: به آن خدایی که جان من در قبضهٔ قدرت اوست اگر از خدای خود درخواست کنم که کوه ای دنیا را طلا کرده و هر جا که بروم با من روانه کند، هر آینه می کند، ولیکن من گرسنگی دنیا را به سیری آن اختیار کرده ام، و فقر دنیا را بر غنا، و حزن و اندوه آن را بر فرح و شادمانی آن. به درستی که دنیا سزاوار محمد و آل محمد نیست، و خدا برای پیغمبران اولوالعزم راضی نشد مگر صبر بر ناخوشی های دنیا و کناره گیری از لذات آن، پس برای من راضی نشد مگر این که مرا تکلیف کرد به آنچه برایشان تکلیف کرده و گفت: «فَاصْبِرْ کمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ؛ صبر کن هم چنان که پیامبرن اولوالعزم صبر کردند.»[1]
به خدا قسم که چاره ای به جز اطاعت او ندارم. و به خدا قسم که به قدر طاقت و توانایی خود صبر می کنم؛ هم چنان که ایشان صبر کردند».[2]
البته ذکر این نکته لازم است  کسی که دنیا را ترک کند به خاطر این که دستش از آن کوتاه است، یا به جهت غرضی دیگر از اغراض دنیوی، مثل: به دست آوردن نام نیک، به دست آوردن دل های مردم،  به جود و سخاوت و جوانمردی شهرت یافتن یا به جهت کم کردن تحمل باز زحمت و امثال این ها، زاهد نیست و اصلاً مرتبه ای از مراتب زهد را ندارد.
زهد و زاهد از دیدگاه آیات و روایات
زاهد در این دنیا در سختی بسر می برد و در آخرت در رفاه و راحتی است، بر خلاف کسی که طالب دنیاست و در این دنیا زندگی به خوشی و راحتی بگذراند، که در آخرت برای او بهره و نصیبی نخواهد بود. پروردگار متعال در کتاب آسمانی خود می فرماید: «وَمَن کانَ یرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا  نُؤتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِن نَّصِیبٍ؛ هر که حاصل دنیا را بخواهد ما به او می دهیم؛ و دیگر در خانهٔ آخرت برای او نصیبی نیست.»[3]
و در جای دیگر می فرماید: «وَلَا تَمُدَّنَّ عَینَیک إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنیا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ؛ و هرگز چشمان خود را به نعمت های مادی، که به گروه هایی از آنان داده ایم، میفکن! این ها شکوفه های زندگی دنیاست؛ تا آنان را در آن بیازماییم.»[4]
حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «دل از دنیا بردار تا خدا تو را دوست بدارد، و دل از آنچه در دست مردم است بردار تو تا را دوست بدارند».[5]
و باز آن بزرگوار فرمودند: «هر که داخل صبح شود و فکر او کار دنیا، و همت او مقصور بر دنیا باشد، خدا کار را بر او مضطرب و متفرق می سازد، و شغل او را پراکنده می کند، و فقر و احتیاج او را در مقابل او می دارد(او را فقیر و محتاج می گرداند)، و از دنیا زیادتر از آنچه برای او مقدر شده است به او نمی رساند. و هر که داخل صبح شود و فکر و همت او امر آخرت باشد، خدا امر او را جمع می سازد و شغل او را برایش محافظت می کند و دل او را غنی و بی نیاز می گرداند، و دنیا را ذلیل و خوار به نزد او می آورد.»[6]
امیرمومنان علی(علیه السلام) در تعریف زهد چنین می فرمایند: «الزهد فی الدنیا قصر الاهل و شکر کل نعمة، و الورع عن کل ما حرم الله عزوجل؛ زهد در دنیا عبارت است از: کوتاه بودن آرزو، سپاسگزاری بر هر نعمت و پرهیز از تمامی آن ها چه را که خداوند حرام کرده است.»[7]
و نیز امیرمؤمنان علی(علیه السلام) فرمودند: «مردم سه طایفه اند: زاهد و صابر و راغب. اما زاهد، همهٔ غم ها و شادی های دنیا را از دل خود بیرون کرده، نه به چیزی که از دنیا برسد شاد می شود و نه از چیزی که از دست او بیرون رود محزون می گردد. پس او همیشه در استراحت است ...»[8]
و این حدیث پرمحتوا، این آیه شریفه از قرآن کریم را در ذهن ها تداعی می نماید: و این دستور قرآن کریم است که می فرماید: «لِکیلَا تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکمْ؛ بر آنچه در دنیا از شما فوت می شود تأسف نخورید و بر آنچه به شما روی می آورد شاد نشوید.»[9]
درجات زهد
کمترین درجه زهد: آن است که انسان میل به دنیا داشته باشد، ولکن آن را با مجاهده و مشقت ترک کند.
درجه بعدی زهد: آن است که زاهد اگر چه دنیا در نظر او قدر و ارزشی داشته باشد، لکن آن را در کنار آخرت و نعمت های آن، حقیر شمارد. و به این جهت، آن را با میل و رغبت ترک کند.
بالاترین درجهٔ زهد: آن است که دنیا در نظر زاهد مطلقاً قدر و ارزشی نداشته باشد، و آن را هیچ بداند و به این جهت با شوق و رغبت آن را ترک کرده و به آن پشت نماید.
راه به دست آوردن زهد
یکی از راه های به دست آوردن روحیهٔ زاهدانه در انسان فکر کردن به حقیقت دنیا و آخرت فکر و شناخت قدر و مرتبهٔ هرکدام است. همچنین مشقت در این مدت اندک را تحمل کن؛ چرا که عاقل، زحمت چند روزه را به جهت استراحت دائمی بر خود گوارا و آسان می بیند.
روزی پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) با جمعی از اصحاب بر شتر چرانی گذشتند. شخصی را به نزد او فرستادند و شیر طلبیدند. آن شخص گفت: شیری که در ظرف دارم برای شام قبیله است، و آن چه در پستان شتر است برای صبحانهٔ فردای آن ها هست. حضرت فرمود: خداوندا! مال و اولاد این مرد را زیاد کن.
سپس به راه افتادند تا به چوپانی رسیدند. کسی را نزد وی فرستاده تا شیر طلب کند. چوپان، هرچه شیر در پستان های گوسفندان بود دوشید و با آنچه در ظروف خود داشت جمع کرده، با گوسفندی به خدمت حضرت فرستاد و گفت: این مقدار کمی بود که فرستادم، چنان چه امر بفرمایید بیشتر می فرستم. حضرت او را دعا کرد و فرمود: خداوندا! به قدر کفاف و قناعت به او روزی کن. کسی عرض کرد: یا رسول الله! بر آن شخص که فرمودهٔ (و درخواست) شما را رد کرد دعایی کردید که بیشتر ما  طالب آن هستیم؛ و آن را که خدمتگزاری کرد، دعایی فرمودید که همهٔ ما از آن کراهت داریم؟!
حضرت فرمود: چیز کمی که با آن کفایت و قناعت باشد بهتر است از بسیاری که آدمی را مشغول و گرفتار سازد.[10]

حکایت
1- عالم زاهد
 شیخ مرتضی انصاری در منتها درجه زهد زندگی می کرده، واقعاً این مرد از عجایب روزگار بوده است. اولاً در همان رشته خودش - که فقه و اصول است - یک محقق فوق العاده ای است، یعنی نظیر بوعلی سینا در عصر و زمان خودش که در طب و فلسفه نسبت به دیگران برتری داشته است، او هم نسبت به عصر خودش همین طور است. در منتهای پاکی و زهد و تقوا هم زندگی کرده که وقتی مرده است تمام هستی و زندگی و دارایی او را که سنجیده اند هفده تومان بیشتر نشد. زندگی او تاریخچه عجیبی دارد و بسیار مرد عاقل فهمیده با هوشی بوده است. شیخ هرگز در وجوهات تصرف نمی کرده است. دخترش می رفت مکتب - پسر نداشت، دو تا دختر داشت این ((سبط)) ها از اولاد او هستند - خیلی گریه کرد و گفت: در مکتب هر جا می روم بچه های دیگران وضع بهتری دارند و من غذا و لباس هایم خوب نیست و از این حرفها. شیخ خیلی متأثر شد. زنش گفت: آخر این همه سختی دادن که درست نیست چرا این قدر به ما سختی می دهی؟
شیخ گریه کرد و گفت: واللّه من دلم می سوزد نمی خواهم این طور باشد ولی می دانی این وجوهات چیست؟ (زنش داشت رخت می شست عمامه شیخ را می شست) مثل این وجوهات برای ما که می خوریم، مثل آب های این تشت است یک آدم اگر خیلی تشنه باشد و از تشنگی بخواهد بمیرد، اگر بخواهد برای رفع تشنگی از این آب ها بخورد چقدر می خورد؟ همین قدر می خورد که نمیرد. ما از خودمان که چیزی نداریم. اگر من از خودم دارایی می داشتم البته آن حساب دیگری بود اما من از مال عموم دارم زندگی می کنم (آن وقت وضع عموم هم خیلی بد بوده است) و ناچار این طور باشم[11]

2- حقیقت زهد و پارسایی
نقل می کنند: مرحوم ملا احمد نراقی کاشانی صاحب کتاب «معراج السعاده» کتابی است اخلاقی، در کاشان بود، درویشی مثل اینکه کتاب معراج السعادة و بخش زهد و پارسائی آن کتاب را خوانده بود، نزد او آمده دید زندگی و دستگاه مرتبی دارد(چون مرجع بود و مردم به خانه ایشان رفت و آمد می کردند) درویش وقتی آن همه بیا و برو و شهرت و دستگاه محقق نراقی را دید، تعجب کرد که این استاد اخلاق، چرا خودش زاهد و پارسا نیست(با اینکه در کتاب معراج السعادة آنهمه راجع به زهد سخن گفته است) بالاخره بعد از دو سه روز که می خواست مرخص شود، مرحوم نراقی فهمیده بود که برای آن درویش، معمائی پیش آمده است، به او گفت کجا می خواهی بروی؟ او عرض کرد: می خواهم به کربلا بروم، محقق نراقی فرمود: من هم می آیم، او گفت: من باید چند روز صبر کنم تا مهیا شوی، مرحوم نراقی فرمود: نه همین الان حاضرم، به راه افتادند تا به قم رسیدند، در قم محقق نراقی دید رنگ درویش تغییر کرده از علت پرسید، او گفت: کشکولم را در کاشان جا گذاشته ام.
محقق نراقی فرمود: مانعی ندارد، می رویم، کشکول در جای خود هست، فعلاً برویم بعد برمی گردیم کشکول شما را می دهم.
درویش گفت: نه من بدون کشکول نمی توانم زندگی کنم، علاقه به آن دارم باید برگردیم آن را بردارم.
مرحوم نراقی همان جا(فرصت را به دست آورده) به او فهماند که زهد اسلام یعنی چه؟ زاهد آن نیست که در جامعه نباشد، شهرت نداشته باشد، یا ریاست نداشته باشد، زاهد آن است که دل بستگی به چیزی یا به کسی جز خدا نداشته باشد، و این دل بستگی ولو به کشکول باشد، این زاهد نیست هدف از خلقت، انقطاع الی الله (دل را به خدا دادن) است و بقیه وسیله می باشند.
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) بر همین اساس می فرمایند: «تمام زهد و پارسای در دو جمله از قرآن آمده است: خداوند می فرماید: «تا بر گذشته تأسف نخورید و نسبت به آینده شاد و دلبند نباشید[12] و کسی که غم گذشته نمی خورد و نسبت به آینده شاد نیست هر دو جانب زهد را در اختیار دارد.[13]

3- سلمان فارسی از چه بیم داشت؟
ورام بن ابی فراس می نویسد که سلمان فارسی(ره) مریض و بستری شد همان مرضی که منتهی به مرگش گردید سعد، به عیادت او رفت از حالش ‍ جویا شد سلمان به گریه افتاد سؤال کرد از چه رو گریه می کنی در پاسخ گفت از حرص بر دنیا و علاقه به آن نمی گریم گریهٔ من برای این است که پیغمبر صلی الله علیه و آله با ماعهد کرد که باید بهره و توشه شما از دنیا در این زندگی به اندازه سواره ای باشد که بخواهد از محلی به محل دیگر برود اینکه گریه می کنم و بیمناکم از اینکه از آن اندازه تجاوز کرده باشم.
سعد گفت اطراف اتاق سلمان را نگاه کردم جز آفتابه و کاسه ای با یک طشت چیز دیگری به چشمم نخورد.
هنگامی که او را برای مدائن فرستادند سوار بر الاغش شده تنها به راه افتاد مردم مدائن قبلاً اطلاع پیدا کرده بودند که حاکم جدید بنام سلمان فارسی به قصد مدائن حرکت کرده از تمام طبقات به عنوان استقبال جلو راه آمدند. مدتی گذشت خبری نشد تا اینکه مردی دیدند امیر مدائن را در کجا ملاقات کردی پرسید امیر مدائن کیست گفتند سلمان فارسی که از صحابه پیغمبر صلی الله علیه و آله است گفت امیر را نمی شناسم ولی سلمان منم. همه با احترام پیاده شده اسب ها را پیش آوردند.
سلمان گفت رأی من همین الاغ بهتر است. وارد شهر شد. خواستند او را به قصر حکومتی (دارالاماره) ببرند امتناع ورزیده گفت من امیر نیستم که وارد دارالاماره شوم دکانی را از صاحبش اجاره کرده همان جا را جایگاه خود قرار داده نشست و بین مردم حکومت و قضاوت می نمود تشکیلات زندگی او عبارت از پوستی بود که بر رویش می نشست آفتابه ای برای تطهیر داشت عصائی نیز به همراه آورده بود که هنگام راه رفتن بر آن تکیه می کرد.
اتفاقاً روزی سیلی عظیم وارد شهر شد تمام مردم هراسان و آشفته شده با آه و فغان به واسطه از دست دادن مال و فرزند و جان خویش فریادها می کردند. سلمان از جای خود حرکت کرد پوست تخت را بر شانه گرفته آفتابه را به یکدست و با دست دیگر تکیه بر عصا نموده بدون هیچ بیم و اضطرابی راه نجات را پیش گرفت در آن حال می گفت این چنین پرهیزکاران و سبک باران کسانی        که به دنیا علاقه ای ندارند روز قیامت نجات می یابند.[14]

 

مطالعه بیشتر:
ریاضت طاقت فرسا با لباس مندرس!
حدیث/ نشانه زهد
فیلم/ زهد چیست؟ زاهد کیست؟ - حجت الاسلام احمد لقمانی

 

پی نوشت:
-------------------------------------------------
[1] ـ سوره احقاف: آیه 35.
[2] ـ حجة البیضاء: ج 7، ص 353 ـ احیاءالعلوم: ج 4، ص 191.
[3] ـ سوره شوری: آیه 20.
[4] ـ سوره طه: آیه 131.
[5] ـ کنز العمال: ج 3، ص 187، ح 6091.
[6] ـ محجة البیضاء: ج 7، ص 351.
[7] ـ الکافی: ج 5، ص 71 ـ بحارالانوار: ج 75، ص 59.
[8] ـ کافی: ج 2، ص 140 ـ 141، ح 4.
[9] ـ حدید: آیه 23.
[10] ـ کافی: ج 2، ص 140-141، ح 4.
[11] - مجموعه آثار شهید مطهری: توحید: ج 4, ص 333.
[12] - سوره حدید, آیه 23.
[13] - نهج البلاغه: کلمه قصار 439.
[14] - انوار نعمانیه: ص 18.

موضوع مقالات

Add new comment

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • Lines and paragraphs break automatically.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
back to top