صوت/خواصی بی خاصیت(سلیمان بن صرد خزاعی) - حجت الاسلام پناهیان
سخنرانی حجت الاسلام پناهیان در مورد خواص بی خاصیت( و ماجراهای بی بصیرتی سلیمان بن صرد خزاعی):
یک نمونه را تاریخ برای ما رسوا کرده تا عبرت ما بشود، البته خیلی آدم خوبی بود. سلیمان بن صرد، یکی از اصحاب امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود. حضرت وقتی فعالیت خودشان را در جنگ جمل شروع کردند، به او پیغام فرستادند که «شما هم به یاری ما بیایید» ولی او نیامد. مثل اینکه جنگ خیلی داخلی بود، و می دانید که نخبگان زیاد توی درگیری های داخلی وارد نمی شوند! آبروی خودشان را یک مقدار حفظ می کنند! حالا نمی دانم چیست؟ بالاخره این مسائل هست.
سلیمان بن صرد، نیامد. بعداً امیرالمؤمنین(علیه السلام) به کوفه آمدند و سلیمان بن صرد که از دوستان حضرت بود، به دیدار ایشان رفت. حضرت فرمود: سلیمان، نیامدی! گفت: آقا بالاخره نشد! ولی من پای رکاب شما هستم. حضرت فرمود: آن موقعی که لازم داریم باید بیایید! گفت: حالا شما ببخشید، ما پای رکاب شما هستیم. حضرت فرمود: بالاخره آن موقع نیامدی! سلیمان یک مقدار دلگیر شد و پیش امام حسن(علیه السلام) رفت و گفت: به امیرالمؤمنین(علیه السلام) بگویید: ایشان دشمن زیاد دارد، حالا یک دانه دوست هم مثل من دارد، او را سرزنش نکند. امام حسن(علیه السلام) به او فرمود: سلیمان! برو خوشحال باش، پدرم هر کسی را سرزنش نمی کند! تو را خصوصی دانسته که سرزنش کرده است.( ...َقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَرُدَّنَّ الْأُمُورَ عَلَى أَعْقَابِهَا؛ وقعة الصفین/6)
سلیمان در تمام جنگ ها پای رکاب علی(علیه السلام) بود و خدمت کرد. تا امام حسن(علیه السلام) آمد صلح کند، سلیمان جزء کسانی بود که آمد به امام حسن(علیه السلام) گفت: «یا مذل المؤمنین!»() آدم به امامش این طوری نمی گوید! سلیمان پیش امام حسین(علیه السلام) رفت و گفت: شما قیام کن! حضرت فرمود: شخص که با شخص فرق نمی کند، جریان امامت مهم است، الان مصلحت همین است که برادرم امام حسن(علیه السلام) فرموده است.(الإمامةوالسیاسة/ج1/185) وقتی امام حسن(علیه السلام) به شهادت رسید، سراغ امام حسین(علیه السلام) آمد و گفت: «شما قیام کن!» فرمود: امام عوض شده، وضعیت که عوض نشده! این کارها که به شخصیت افراد نیست! ما فعلاً با معاویه قرارداده بسته ایم؛ اگرچه او رعایت نمی کند. (إنی لأرجو أن یکون رأی أخی؛ انساب الاشراف/3/ 152)
وقتی نوبت یزید رسید، سلیمان جزء اولین نویسندگان نامه بود که گفت: یا اباعبدالله! الان دیگر همان وقتی است که من خودم را برای این لحظه هلاک کرده ام، قیام کنید و تشریف بیاورید. (...اجْتَمَعُوا فِی دَارِ سُلَیْمَانَ بْنِ صُرَد؛ مناقب ابن شهرآشوب/4/ 89) اما وقتی امام حسین(علیه السلام) در کربلا محاصره بود، سلیمان بن صرد تازه داشت بررسی می کرد که چگونه برود؟ کِی برود؟ آیا برود یا نرود؟! دیگر وقتی می خواست برود، دید که سر مطهر امام حسین(علیه السلام) را بالای نیزه به کوفه آورده اند!( طبقات الکبری/6 / 102) آقای سلیمان بن صرد! شما شهید شدید، اما نه در کربلا! در کربلا هر کسی شهید می شد، حسین فاطمه، سرش را روی زانو قرار می داد.
Add new comment