شرح کتاب الحجه کافی جلسه 123 | معتبره مقرَّن و جمع بین معانی ذکر شده در روایات در مقام اعراف - آیت الله میرباقری
در این بخش از ضیاءالصالحین، صد و بیست و سومین قسمت از سلسله مباحث شرح و بررسی کتاب «الحجه کافی» آیت الله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع «معتبره مقرَّن و جمع بین معانی ذکر شده در روایات در مقام اعراف» را به مدت 45 دقیقه با مخاطبان عزیز به اشتراک می گذاریم.
تعدد معانی در بحث اعراف
بحث در معتبره مقرّن در باب معرفت الامام بود.(1) آیات سوره اعراف را به مناسبت بیان کردیم. در این جلسه می خواهیم معنا هایی که برای برخی واژه های این آیات در روایات ذکر شده است را بیان کنیم و ببینیم آیا می توان بین این معانی متفاوت جمع کرد یا خیر؟
البته باید توجه کرد که به نظر ما استعمال لفظ در اکثر از معنا در کلمات الهی و کلمات معصومین ممکن است و واقع هم شده است. به عبارت دیگر ممکن است که معانی متعددی که با هم تنافی و تعارض ندارند از طریق یک قواعدی به یک خطاب استناد پیدا کند و همه این معانی مقصود الهی باشد. به عبارت دیگر ممکن است در کلام الهی و کلمات معصومین با یک عبارت مطالب متعددی القاء شود.
علاوه بر این در باطن کلام الهی، تخاطب بین خدای متعال و انسان ها، قواعد خاصی دارد که مثلا نسبت به ادوار تاریخ متفاوت است. از کلام الهی در یک دوره از تاریخ، متناسب با ظرفیت ایمانی افراد، یک سطحی از تفاهم بین همین کتاب واحد و افراد و جوامع مختلف ممکن است واقع شود که این سطح از تفاهم نسبت به دوره تاریخی دیگر متفاوت باشد. البته این نیازمند به قواعدی است که از هرج و مرج جلوگیری کند.
خدای متعال در مقام خطاب یا معصوم وقتی خطاب می کند، ممکن است در یک جلسه با یک کلام عن قصد صد معنا را برای صد نفر القا کند. مثل خورشیدی که می تابد و هر چیزی که نور خورشید به آن می تابد متناسب با ظرفیت وجودی و نیاز خودش از خورشید بهره مند می شود و این بهره مندی با دیگری متفاوت است. مثلا استفاده یک گل از نور خورشید با استفاده انسان با استفاده خاک و زمین از خورشید با هم متفاوتند. البته در این مثال اینها فاعل تبعی اند و اختیار ندارند. خورشید امام وقتی می تابد به هر کسی یک چیزی اعطا می کند. شاید یکی از معانی آیه مبارکه «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوه»(حشر/7) همین باشد.
پس کلام خدای متعال یا معصومین از لحاظ ظاهری ممکن است معناهای متعددی داشته باشند که اگر با قواعد تفهیم و تفاهم تطابق داشته باشند ممکن است همه این معانی استظهار شده، مراد باشند. و این بر هیچ کس پوشیده نیست که از لحاظ باطنی هم معانی متعددی وجود دارد. لذا در این بحث باید استظهار در خود آیه و قرائن متعددی که از جهت لغوی و روایی وجود دارد را توجه کنیم و به معنای آیه و یا معانی متعددی آن پی ببریم.
معنای اعراف و جمع بین معانی
عرض شد که برای اعراف در روایات چند معنا ذکر شده است که به راحتی قابل جمع است. معنای اول به معنای ریگزار است. «کثبان بین الجنه و النار» معنای دوم به معنای وادی است بین بهشت و جهنم که همه باید در صحنه قیامت از این وادی عبور کنند. معنای سوم به معنای صراط است. و معنای دیگر خود ائمه هستند. «نحن الاعراف»
سه معنای اول را می توان اینگونه جمع کرد که ریگزار و وادی که همه باید از آن عبور کنند اینها همان صراط هستند. به عبارت دیگر معنای دوم و سوم، تفصیلی از مفهوم صراط می باشند. اما اینکه اعراف به خود امام تفسیر بشود چگونه با معانی دیگر قابل جمع است؟
برخی از طریق لغوی این مطلب را حل کرده اند. گفته اند: اعراف یک لفظ جمع می باشد که دو مفرد دارد. یکی «عُرف» است مثل غُسل و اَغسال. یکی هم «عَریف» است مثل شَریف و اشراف. گفته شده اگر جمع عُرف باشد، به معنی بلندی است و اعراف یعنی «بلندی ها و مکان های مرتفع» لذا آنجا که گفته می شود ریگزاری است این همان معنی اعراف به معنی بلندی هاست. یعنی به قله های این وادی اعراف می گویند.
اما اگر گفته شده ائمه اعراف هستند. این مفردش عَریف است. عریف به معنی نقیب است. نقیب یعنی آن کسی که نسبت به وضعیت یک قوم بصیر است. ماده نقب یعنی راه های زیرزمینی که پنهانی است. نقیب آن کسی است که اسرار یک امت را می داند. نقباء آن کسانی هستند که مشرف هستند و انسان ها و جوامع را می شناسند. لذا اگر گفته شده «نحن الاعراف» این جمع عریف است؛ یعنی نقیب.
در مقابل نظریه کسانی است که می گویند اعراف یک معنا بیشتر ندارد و اینها به ارجاع داده می شود. مثلاً مرحوم مصطفوی در کتاب التحقیق فرموده لغات یک ماده اصلی بیشتر ندارند. و در مورد اعراف هم فرمودند معنای اصلی آن همان معرفت و اطلاع و اشراف است. لذا می خواهد همه این چند معنا را به این ارجاع دهد.
بنظر ما هم لزومی در تعدد معنای لغت اعراف نیست و معانی همه قابل برگرداندن به بحث معرفت هست. اعراف یک وادی است که بین بهشت و جهنم قرار دارد. باید از آن عبور کنی تا به وادی بهشت برسی. اگر بهشت دار معرفت و دار توحید و دارالموحدین است؛ دار طاعت و تسلیم است، از این وادی باید عبور کنید تا به بهشت برسید. لذا به هر معنا که اعراف را بگیرید با مقام تسلیم و طاعت و معرفت مرتبط است. اگر عده ای هم آنجا متوقف می شوند و ابتلائاتی دارند، باز مربوط به نقص در همین مسئله معرفت است. باید آنجا به معرفتی برسند تا عبور کنند و وارد بهشت شوند. وادی بین بهشت و جهنم که گاهی به ریگزار یا صراط معنا شده است وادی عبور به سمت بهشت است که با معرفت الهی و معرفت امام می شود این وادی را طی کرد. آدم باید بهشتی بشود تا بتواند وارد بهشت شود. بهشت دار موحدین است دار ابرار است باید جزو ابرار بشوند. لذا آنهایی که در ایمان و اخلاص و معرفت نقص داشته اند باید از یک مداری بگذرند تا وارد بشوند.
بنابراین چه به معنی ریگزار باشد چه به معنی صراط باشد یک مراحلی است که باید عبور کنند. اینها ممکن است تجسد یک امر دیگری باشد. حتی این ابتلائات در این صحنه ها برای رسیدن به حقیقت معرفت و ولایت است. مانند دنیا که ظاهری دارد ولی باطن محل عبور و تلاقی بهشت و جهنم است. لذا برای حل مسئله اعراف و صراط و وادی بین بهشت و جهنم و وادی معرفت امام نیاز به مشترک لفظی نیست.
توجه داشته باشید که معانی که برای ما قابل تصور نیست باید در ابتدا با تمثیل بیان شود تا کم کم مراحل بعدی فهم، برای ما حاصل شود. به همین دلیل است که یک بخش از قران به امثال اختصاص دارد. هر مثلی یک ممثلی دارد و تمثیل با تشبیه فرق دارد. برای فهم حقیقت آمدن هدایت و بهره مند شدن انسان ها می گویند مثال نبی اکرم خورشید است که طلوعی دارد و بعد ماهی می آید که نور خورشید را می گیرد و به شما در شب می رساند. اینطور نسبت رسول خدا و امیرالمومنین را بیان می کنند.
در بحث ما هم می فرماید اعراف یک ریگزاری است؛ یک وادی است که همه باید از آن عبور کنند. فقط هم یک امر معنوی نیست بلکه تجسدی دارد که واقعا در عالم آخرت و قیامت با او مواجه می شویم. این وادی عبور، وادی صراط است که محیط مشرف بر او اعراف است. صراط و اعراف با هم در ادله بیان شده اند. مثل قله های مشرف بر آن که از تحت نظارت او باید عبور کرد. این وادی گاهی از مو باریکتر است و گاهی ریگزار. مثل یک کوهی که دامنه و قله دارد. وقتی در دامنه قرار دارید ریگزار است و وسیع. اما وقتی به قله می رسی، گاهی بعضی قله ها حتی جای نشستن یک نفر را هم ندارد. اینطور است که یک امر بزرگ را در قالب مثال هایی به ما منتقل می کنند.
اما اینکه می فرماید اعراف وادی معرفت است. این هم قابل جمع است. این طور نیست که یک ریگزار و قله ای باشد و باطنی نداشته باشد. باطن اعراف این است که برای عبور از این وادی نیاز به یک معرفتی است. اعراف فقط یک اسم نیست بلکه وادی معرفت الله است. همه باید از این مقام معرفت عبور کنند. اگر آن را انتخاب کنند به بهشت می روند و اگر آن را انتخاب نکنند و ارد جهنم می شوند. همانطور که سرزمین عرفات بدون دلیل عرفات نامیده نشده است؛ در این سرزمین امکان رسیدن به معرفتی بزرگ فراهم شده است.
لذا امام در روایات ما هم به صراط معنا می شود و هم به اعراف. صراط است یعنی راهی است برای سیر به در مسیر توحید. صراط بودن امام به معنای راه شوسه و آسفالته که نیست. این هم یک تمثیل است. این صراطی که در عالم گشوده شده است و میلیاردها انسان موحد در این صراط حرکت می کنند و در این صراط خواب و خوراک و نکاح و رزق و حرکت و... وجود دارد، این همان وادی ولایت امام است. و این صراط را هم به راه رسیدن به معرفت و محبت معنا کرده اند. «هو الطريق الى معرفة الله عز و جل»(2) لذا امام هم صراط است و هم اعراف. در همین روایت مقرن که مورد بررسی ماست هم همین را فرمودند که امام اعراف است و مسیر معرفت الله. بعد فرمودند خدا ما را صراط و سبیل و وجه خود قرار داده است. «وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ» اینها مقامات اعراف هستند.
اما «عَریف» و «عُرف» هم هردو بر این بحث قابل تطبیق است. امام در مقام اعلایی قرار دارد که دیده می شود و همه باید او را بشناسند «مکان مرتفع» و هم او عریف است و بقیه را می شناسد زیرا در مکان اعلی قرار دارد. «یعرفون کلا بسیماهم» وادی اعراف وادی است که هم باید امام انسان را بشناسد و هم ما باید معرفت به او داشته باشیم. این مفاد روایت مقرن است.
در روایات اعراف و صراط تنافی وجود ندارد. صراط منزلتی از منازل ولایت امام است که باید از آن عبور کرد و وارد بهشت شد. این وادی در ابتدا خیلی عریض است. اما کم کم وقتی انسان جلو می رود کم کم مناسک و قواعد این وادی دقیق تر می شود. بلا تشبیه مثل یک مخروطی که یک قاعده وسیعی دارد. کسی که در درجات اول ایمان قرار دارد مراقباتش آسان تر است. اما اگر به درجه سلمان برسی، باید پایت را هم جای پای امیر المومنین قرار دهی. در درجه ای که سلمان قرار دارد کار خیلی سخت تر می شود. مثل صراطی که از مو باریکتر است و از شمشیر تیزتر است. «جعل هواه هوی علی»
معنای اصحاب الاعراف
اما در مورد اصحاب الاعراف، دو دسته روایات وجود دارد. دسته اول اصحاب الاعراف را به ائمه و انبیاء و حجج و کسانی که شفاعت می کنند معنا کرده است. دسته دوم اصحاب الاعراف را به کسانی معنا کرده است که به نحوی ایمان درستی ندارند. دسته هایی که سنخیت واحدی در اینها پیدا می شود.
مثلاً در برخی روایات تعبیر به مستضعفین شده است کسانیکه هدایت به راه پیدا نکردند و اتمام حجت با اینها نشده است. در برخی روایات تعبیر «مَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ وَ لَا كَافِرِينَ» شده بود؛ کسانیکه «قَوْمٌ اسْتَوَتْ حَسَنَاتُهُمْ وَ سَيِّئَاتُهُمْ فَقَصُرَتْ بِهِمُ الْأَعْمَالُ» که گفتیم این شبیه تعابیری است که در مورد «مرجون لامرالله» در سوره توبه بیان شده بود. کسانیکه در وادی ضلال هستند ولی دشمن و کافر هم نیستند مثل وحشی قاتل جناب حمزه. در برخی دیگر از روایات به کسانی اشاره شده است که مومن یا شیعه مذنب هستند. گناهانی که اثر اخروی دارد و در دنیا تطهیر نمی شود. اینها بخاطر گناه شان از وادی معرفت و ایمان و طاعت دور شده اند. کسانیکه «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً»
همه این دسته ها ذیل اصحاب الاعراف مطرح شده اند و در یک چیز مشترک هستند که در وادی اعراف متوقف شده اند. هرچند شکل توقف و درجه اینها و اتفاقاتی که می افتد فرق می کند. همه اینها باید مراحلی را طی کنند و باید از وادی معرفت و تسلیم و طاعت عبور کنند. اتفاقاتی برای اینها می افتد تا در نهایت تعیین تکلیف شوند که اینها واقعا مومن هستند که وارد بهشت شوند یا کافرند که وارد جنهم شوند.
آیات سوره اعراف فرموده است دسته ای از اینها وارد بهشت می شوند و به تبری از جهنم و اهل آن می رسند. روایات ذیل این آیات به مذنبون از شیعه تطبیق شده اند که اهل شفاعت هستند. ولی در مورد «مرجون» این تعبیر نیامده است که همه آنها وارد بهشت شوند. لذا بنظر می رسد بعض آنها جهنمی می شوند.
اما باید توجه کرد اصطلاح «اصحاب الاعراف» در آیات سوره اعراف بر معنای اول که شفعاء و اهل بیت هستند تطبیق می شود. ابتدا فرموده است «عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسيماهُم» و در ادامه فرموده «وَ نادى أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالاً يَعْرِفُونَهُمْ بِسيماهُم» این رجال که همه را می شناسند و با جهنمی ها گفتگوی پایانی دارند اهل بیت و شفعاء از مذنبین هستند. ولی اصحاب الاعراف در بعض روایات به این افراد که به متوقف هستند و مشمول شفاعت تطبیق شده است.
اتفاقات وادی اعراف برای تطهیر
حال اینکه چه اتفاقی برای اهل ذنوب می افتد که اینها تطهیر می شوند بحث هایی است که در جای خود باید دنبال شود. در روایات از توقف اینها و اتفاقات این صحنه ها قدری بحث شده است. روشن است که این ذنوب بزرگ در این مقام باید تطهیر شود و الا که مجوز ورود به بهشت داده نمی شود. یکی از چیزی هایی که سبب تطهیر اینها می شود همین ترس در این مقام است. این وادی وادی تمییز و تفکیک است. اینها باید به مقام تبری از جرم برسند. به همین دلیل است که وقتی جهنم را می بینند می گویند «رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمين» درست است که ما مرتکب گناه شدیم و در یک جایی با اینها همراهی کردیم اما ما با اینها نیستیم. این همان مقام تبری است.
و این تبری به راحتی هم حاصل نمی شود. ممکن است مواجهه ای با عذاب دارد و سهم جهنم را پس می دهد. باید کیسه ای به تن مومن کشیده شود تا این چرک ها از او جدا شود. در روایت دارد که حضرت فرمود همه گناه ها سخت است ولی گناهی که به گوشت و پوست انسان تبدیل شده سخت تر است. چون روز قیامت این شخص یا جهنمی می شود یا اگر بخواهد وارد بهشت شود باید اول پاک شود بعد وارد بهشت گردد. در این صورت این غذای حرامی که خورده و تبدیل به گوشت و پوست شده است چگونه و با چه کیفیتی و با چه سختی قرار است از این شخص جدا شود؟
در آیات قبلی همین آیات اعراف قرآن در باب اصحاب النار فرموده: «لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ في سَمِّ الْخِياط»(اعراف/40) یعنی کسی که چنین شکلی برای خود درست کند که از یک راه باریک امکان عبور ندارد. این است که اینها راهی به بهشت ندارند. راهی به سمت آسمان ندارند. ولی کسانیکه متوقف می شوند باید تغییراتی پیدا کنند و امکان عبور اینها هست. ولی این تغییر و رسیدن به تناسب با بهشت سختی های بزرگی می تواند داشته باشد. روایاتی که از توقف عده ای در صراط و سهم جهنم و گرفتاری آنها بحث کرده است ناظر به همین مقامات است. این نار جریان شرک و ولایت دشمنان است. سهمی در اینها هست که باید جدا شود.
اما در طرف دیگر هم این افراد باید نگاهی هم به بهشت و اهل بهشت داشته باشند و رغبت به اینها کنند. شبیه آرزوی رسیدن به اصحاب امام حسین علیه السلام که ما را به آنها ملحق می کند. «إِنْ سَرَّكَ أَنْ يَكُونَ لَكَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ فَقُلْ مَتَى ذَكَرْتَهُ يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيما»(3) هر وقت بیاد امام حسین افتادید التماس کنید. این التماس این تقاضا در آدم یک تهیئی ایجاد می کند که حضرت، مومن را به درجه شهدای خودشان رفعت دهند.
خود این تمنی این مقام و تعلق به او و نگاهی به رحمت الهی داشتن انسان را دست گیری می کند. در بعض روایات هست که مذنب را به سمت جهنم می برند ولی برمی گردد و نگاه می کند. منتظر است. چشم انتظار رحمت الهی است. سوال می شود دنبال چه هستی؟ می گوید من نگاهم به رحمت خداست. باورم نمی شد که خدا بگوید وارد جهنم شو. اینجا است که دستور می آید او را برگردانید.
این همان مقام تولی و تبری است. مومن وقتی آثار ولایت حضرت امیرالمومنین را در بهشت می بیند، حب و معرفت در او اضافه می شود. وقتی درکات جهنم و ولایت ائمه نار را می بیند تبری اش از آنها کامل می شود. اگر مومن یک جایی گناهی کرده و یک ذره تولی نسبت به ائمه نار پیدا کرده است این سبب می شود که به همان نسبت از دایره ولایت امیر المومنین خارج شود.
به همین دلیل در روایت در سفینه البحار -علی ما ببالی- داریم که وقتی محاسبه نفس و اعمال می کنید، برای تطهیر بعد از استغفار صلوات بفرستید و لعن کنید. یعنی تولی و تبری شما ضعیف شده است. این را با صلوات بر ائمه و لعن بر دشمنانشان تدارک کنید.
نکته: در ضمن این ورود این افراد به بهشت با تفکیک و تمییز و ورود عده ای به جهنم همراه است. در تفسیر منسوب به امام حسن عسگری علیه السلام روایتی بود که در جلسات قبل اشاره کردیم که فرموده بود وقتی نوبت به عبور مذنبین از شیعیان حضرت می رسد، برای عبور اینها و رسیدن به بهشت عده زیادی از کفار وارد جهنم می شوند و بعد اینها وارد بهشت می شوند. علتش هم این است که عده ای با هم کار می کنند تا در نتیجه یک یا چند مومن به گناه می افتند. مثلا مومن می خواهد نماز شب بخواند. اینها فضا را جوری فراهم می کنند که نماز صبحش هم قضا می شود. بعد او را وارد وادی شهوات می کنند. صحنه ها را می سازند و از طریق امکانات و ارتباطات منتقل می کنند. پیداست که همه آنها دخیل در گناه این مومن هستند. آنها دلشان می خواسته اقامه گناه و فحشا کنند. در مقابل، این مومن نمی خواسته حتی مرتکب این گناهان شود. عمل در سه سطح تقسیم می شود. ارتکاب و اشاعه و اقامه. اگر مومنی که بی مبالات نبوده و در دام اینها افتاده و مرتکب گناه شده، پیداست که این گناه برای این مومن نیست. این همان مضمونی بود که در روایت علل الشرایع عرض کردیم که گناهان به جای اصلی خود برگشت می کند.
روایات افراد مستضعف
در مورد مستضعفین هم روایاتی در کتب حدیثی مثل بحار در کتاب المعاد مطرح شده است که این افراد را معرفی می کند. مثل اطفال و مجنون و... اینها کسانی هستند که به نحوی به دنیا آمدند ولی امکان ایمان و کفر برای شان فراهم نشد. اینها هم باید در عوالم بعد عبوری داشته باشند. اینها هم تکلیف معرفت شان نسبت به توحید و ولایت مشخص می شود و بعد وارد بهشت می شوند.
در صحیحه زراره در کافی فرموده: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ هَلْ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ عَنِ الْأَطْفَالِ فَقَالَ قَدْ سُئِلَ فَقَالَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا كَانُوا عَامِلِينَ ثُمَّ قَالَ يَا زُرَارَةُ هَلْ تَدْرِي قَوْلَهُ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا كَانُوا عَامِلِينَ قُلْتُ لَا قَالَ لِلَّهِ فِيهِمُ الْمَشِيئَةُ إِنَّهُ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْأَطْفَالَ وَ الَّذِي مَاتَ مِنَ النَّاسِ فِي الْفَتْرَةِ وَ الشَّيْخَ الْكَبِيرَ الَّذِي أَدْرَكَ النَّبِيَ وَ هُوَ لَا يَعْقِلُ وَ الْأَصَمَّ وَ الْأَبْكَمَ الَّذِي لَا يَعْقِلُ وَ الْمَجْنُونَ وَ الْأَبْلَهَ الَّذِي لَا يَعْقِلُ وَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ يَحْتَجُّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَيَبْعَثُ اللَّهُ إِلَيْهِمْ مَلَكاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ فَيُؤَجِّجُ لَهُمْ نَاراً ثُمَّ يَبْعَثُ اللَّهُ إِلَيْهِمْ مَلَكاً فَيَقُولُ لَهُمْ إِنَّ رَبَّكُمْ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَثِبُوا فِيهَا فَمَنْ دَخَلَهَا كَانَتْ عَلَيْهِ بَرْداً وَ سَلَاماً وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا دَخَلَ النَّارَ»(4)
در این روایت حضرت به دسته هایی اشاره می کنند و تعبیر مشیت در این روایات شبیه تعابیری است که در روایات اعراف هم بعضاً دیده می شود. دسته هایی که در این روایت هستند؛ صبیان؛ افراد دور از انبیاء مثل دوره فترت؛ پیری که عقل را می برد؛ کر و لال که تعقل برای شان مقدور نیست؛ مجنون؛ ساده لوح هایی که حرف ها را نمی فهمند. اینها همه مستضعفین هستند که «لایستطیعون حیله و لایهتدون سبیلا» هستند که راهی به حضرت در دنیا نداشتند. اینها را خداوند در روز قیامت با آتشی امکان طاعت و ایمان برای شان فراهم می کند و باید اختیار کنند و الا به جهنم می روند.
این جریان آتش و ورود به آن اصل داستان ابتلاء دنیا حول انبیاء است که انسان لبیکی بگوید و در این فتنه ها همراه حضرات همراه شود. این آتش در عوالم بعد هم برای اینها به نحوی امکان ایمان و کفر را فراهم می کند. در دنیا به ما گفته شد که وارد سختی ها شوید. اگر رفتیم مومن هستیم و اگر به خاطر سختی های تکلیف عقب نشینی کردیم جهنمی می شویم. مثلا شما صحنه کربلا را تصور کنید. این از در آتش رفتن سخت تر است.
البته این بحث تفصیلات مفصلی دارد که در بحث خودش باید دنبال شود و ما از این جهت قدری این بحث را توضیح دادیم که مقام اعراف و معرفت امام در دنیا و آخرت قدری در سوره اعراف و روایاتش روشن شود. و الا تفصیلات آن جای بررسی جدی دارد. والحمدلله...
پی نوشت ها
.........................................................
(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 184
(2) تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص21
(3) عیون اخبار الرضا علیه السلام ،ج 1 ، ص 300
(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 3، ص: 248