شرح کتاب الحجه کافی جلسه 118 | معتبره مقرَّن در بحث مقام اعراف و وادی رسیدن به مقام معرفت امام - آیت الله میرباقری

شرح و بررسی کتاب الحجه کافی توسط آیت الله سید محمدمهدی میرباقری به همراه متن سخنرانی ؛ این بخش : معتبره مقرَّن در بحث مقام اعراف و وادی رسیدن به مقام معرفت امام

شرح کتاب الحجه کافی جلسه 118 | معتبره مقرَّن در بحث مقام اعراف و وادی رسیدن به مقام معرفت امام - آیت الله میرباقری

در این بخش از ضیاءالصالحین، صد و هجدهمین قسمت از سلسله مباحث شرح و بررسی کتاب «الحجه کافی» آیت الله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع «معتبره مقرَّن در بحث مقام اعراف و وادی رسیدن به مقام معرفت امام» را به مدت 40 دقیقه با مخاطبان عزیز به اشتراک می گذاریم.

شرح کتاب الحجه کافی - آیت الله میرباقری

تممه بحث صحیحه محمد بن مسلم

بحث در روایات باب معرفت الامام بود و صحیحه محمد بن مسلم را بحث می کردیم. در جلسه قبل قدری در مورد آیه شریفه سوره ابراهیم و تمثیل اعمال کفار و منافقین به خاکستر بحث کردیم. عرض شد که اعمال اینها حقیقت و باطنی ندارد و در یوم عاصف، حبط و هباء منثورا می شود. این روز آنقدر سنگین است و اتفاقات بزرگی در آن می افتد که همه چیز جابجا می شود و همه توهمات کنار می رود. به تعبیر قرآن وقتی این «قارعه» نازل می شود همه موازین و ساخته های ما از بین می رود، و فقط موازین حق باقی می ماند. آنوقت معلوم می شود که واقعاً این عمل چقدر ارزش داشت. آن روز، چنان تندبادی دارد که اعمالی که وزن و حقیقتی باشد، پراکنده می شود و می رود و این فرد دستش به چیزی نمی رسد.

تمثیل به رماد و خاکستر تعبیر لطیفی است؛ این نشان می دهد که این اعمال در ظاهر چیزی به نظر می رسد ولی واقعا هیچ پیوند و ریشه درستی ندارد. فرق چوب با خاکستر چوب در همین است. یک شبهی از عمل در نزد این فرد هست. این عمل باطن و روحی ندارد. حیات و رویشی ندارد. وقتی یک گیاه حقیقتی داشته باشد و ریشه و پیوستگی درستی دارد، این که با تندباد متلاشی نمی شود. ولی خاکستر این گیاه ظاهری دارد ولی با تندبادها روشن می شود که حقیقت و ریشه و حیات و استقامتی ندارد.

و بعید نیست گفته شود این پراکنده شدن این عمل هم نابودی آن نیست بلکه می رود و به جای خود می رسد. حقیقت این اعمال برای جای دیگری بوده است. ما این را بحث را در جلسه قبل با مسئله اختلاط در اعمال و تفکیک اعمال در دنیا و بعد در آخرت توضیح دادیم که بحث مهمی در معارف ماست. این اعمال خوب و عبادات که از منافق سر می زند، این مال او نیست و متعلق به حقیقت ایمان نیست. لذا عمل از او گرفته می شود و به جای اصلی خودش برگشت می کند.

هرچند این جدا شدن عمل از این فرد خود مراحلی دارد. ولی چون ریشه در عمق وجود او ندارد بالاخره جدا می شود. واقعاً فعل نماز و امثال این از ابن زیاد و... صادر نمی شود. اینها تعلق به این حقیقت ندارند. اینها فاعل تبعی در این افعال هستند؛ لذا در شرائط دیگری این فعل از آنها گرفته می شود. خیلی اوقات ابتلائات اجتماعی و... برای همین است که انسان با خود تعیین تکلیف می کند.

در مقابل مومن هم همینطور است و افعال بد و قبیح متعلق به او نیست و از عمق وجودش نیست. لذا از او جدا می شود. هرچند این جدا شدن ها خود مراحل و سختی هایی برای او در دنیا یا حتی آخرت ایجاد می کند. اینجا هم ابتلائات در این مسئله مهم است. تکالیفی که خداوند قرار می دهد در این تطهیر موثر است. و بسته به نوع گناه و اثری که در وجود انسان می گذارد هم جدا شدن این عمل متفاوت می شود. اینکه در بعض روایات دارد سخت ترین گناهان آن است که بر انسان با او گوشت بر انسان روییده باشد، یعنی جدا شدن این عمل از انسان نیاز به جدا شدن این حرام از وجود انسان دارد. تعبیر به تکفیر سیئات یا تبدیل شدن سیئه به حسنه با این بحث مرتبط است که در جای خود باید بحث شود.

شرح کتاب الحجه کافی - آیت الله میرباقری

معتبره مقَّرن در معرفت الامام و مقام اعراف

روایت بعدی در باب معرفت الامام معتبره مقرَّن است. تعبیر روایت این است: «الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ وَاقِدٍ عَنْ مُقَرِّنٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَقُولُ  جَاءَ ابْنُ الْكَوَّاءِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ  يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ  فَقَالَ نَحْنُ عَلَى الْأَعْرَافِ نَعْرِفُ أَنْصَارَنَا بِسِيمَاهُمْ وَ نَحْنُ الْأَعْرَافُ الَّذِي لَا يُعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِسَبِيلِ مَعْرِفَتِنَا وَ نَحْنُ الْأَعْرَافُ يُعَرِّفُنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى الصِّرَاطِ فَلَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَنَا وَ عَرَفْنَاهُ وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَنَا وَ أَنْكَرْنَاهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ فَمَنْ عَدَلَ عَنْ وَلَايَتِنَا أَوْ فَضَّلَ عَلَيْنَا غَيْرَنَا فَإِنَّهُمْ  عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ  فَلَا سَوَاءٌ مَنِ اعْتَصَمَ النَّاسُ بِهِ  وَ لَا سَوَاءٌ حَيْثُ ذَهَبَ النَّاسُ إِلَى عُيُونٍ كَدِرَةٍ يُفْرَغُ بَعْضُهَا فِي بَعْضٍ وَ ذَهَبَ مَنْ ذَهَبَ إِلَيْنَا إِلَى عُيُونٍ صَافِيَةٍ تَجْرِي بِأَمْرِ رَبِّهَا لَا نَفَادَ لَهَا وَ لَا انْقِطَاعَ»(1)

روایت از جهت سندی مورد مناقشه است. محمد بن جمهور و عبدالله بن عبدالرحمن محل بحث هستند. برخی از متاخرین رجالیون سعی کردند تا این دو نفر را تصحیح کنند اما بر فرض که این دو نفر هم تصحیح شوند، هیثم بن واقد و مقرن توثیق ندارند. هرچند هیثم بن واقد در رجال ابن داود توثیق شده است ولی مصدر این توثیق روشن نیست. البته این روایت اسناد و نقل های متعدد دیگری دارد که بررسی خواهیم کرد و بنظر است که این روایت مشهور بوده است. فانتظر.

شرح کتاب الحجه کافی - آیت الله میرباقری

اعراف و مقام شناخت در سیما

اما از جهت دلالی ابن کواء که از سران خوارج بوده است سوال می کند که مقصود از اعراف و آیه مربوطه چیست. حضرت در جواب می فرمایند: «نَحْنُ عَلَى الْأَعْرَافِ نَعْرِفُ أَنْصَارَنَا بِسِيمَاهُمْ» آن اشخاصی که بر اعراف ایستادند که افراد را در سیمای شان می شناسند ما هستیم. این مسئله البته فقط مربوط به شناخت مومنین نیست بلکه شناخت کفار هم برای امام از روی سیمای آنها هم ممکن است.

مقصود از سیما، صورت نیست و حتی معنای آن با وجه در ادبیات قران هم یکی نیست. شاهد این مطلب آیه قرآن است که می فرماید «سیماهم فی وجوههم»(فتح/29) معلوم می شود که سیما با وجه تفاوت دارد. سیما از «وسمه» می آید که نشانه هایی است که انسان یا مخلوق با خود همراه دارد و به او شناخته می شود. به نظر می آید که سیما همان ظهور باطن انسان در ظواهر او به نحوی خاص است. کسانی که از متوسمین هستند این سیما را می بینند و می شناسند. این متوسمین ائمه علیهم السلام هستند و البته در روایت آمده که برخی از مومنین هم از متوسمین می باشند.

حتی سیما فقط مسئله ظاهر قیافه و صورت و... فرد نیست بلکه گاهی شکل زندگی طرف و وضع لباس او و نوع زندگی و خانه اوست. مثلاً افرادی از مومنین هستند که زندگی و حرف زدن و... ظواهری از زندگی فرد را می بینند ویژگی های ایمانی و اخلاقی فرد را پیدا می کنند. شما نگاهی به شکل زندگی مرحوم آقای بهجت می کنید می گویید این فرد از دنیا کنده شده است.

در قرآن تعبیر دیگری باز بیان شده است که شبیه همین مضمون است. فرموده: «وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَيْناكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسيماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ في  لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمالَكُم»(محمد/30) در این آیه شریفه فرموده است که همیشه اینطور نیست که در سیما یک فرد شناخته شود ولی در لحن القول او می شود او را شناخت. این لحن و شکل خاصی از صحبت است که ایمان و کفر فرد را نشان می دهد. همانطور که ما از لحن یک فرد ممکن است اطلاعاتی از فرد گوینده بدست آوریم مثل اینکه مرد است یا زن؛ ناراحت است یا خوشحال؛ عجله دارد یا خیر و... امام در لحن القول می تواند ایمان و نفاق فرد را ببیند.

شرح کتاب الحجه کافی - آیت الله میرباقری

توضیح مقام اعراف به خود امام

در ادامه حضرت می فرمایند: «وَ نَحْنُ الْأَعْرَافُ» دو بار این تعبیر در ادامه امده است که حضرت اعراف را با خودشان معنا می کنند. این غیر از تعبیر سابق روایت است. ابتدای روایت حضرت فرمودند «نحن علی الاعراف» که در واقع رجال در آیه را توضیح می دهند. در ادامه روایت خود اعراف را هم با مقامات خودشان توضیح می دهند. هرچند در بعضی نقل های همین روایت این تعبیر اول هم با «نحن الاعراف» بیان شده است. حال باید ببینیم ایندو تعبیر با هم منافاتی دارند یا خیر.

تعبیر ادامه روایت این است: «وَ نَحْنُ الْأَعْرَافُ الَّذِي لَا يُعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِسَبِيلِ مَعْرِفَتِنَا» یعنی ما طریق معرفت الهی هستیم. راه شناخت و معرف خدا ما هستیم. راهی برای معرفت الله جز ما اهل بیت نیست. کسی اگر خیال می کند که بدون ما به معرفت الله می رسد این خیال باطلی است.

بعد هم فرمودند: «وَ نَحْنُ الْأَعْرَافُ يُعَرِّفُنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى الصِّرَاطِ فَلَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَنَا وَ عَرَفْنَاهُ وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَنَا وَ أَنْكَرْنَاهُ» کسانی که می خواهند وارد بهشت شوند باید از وادی اعراف عبور کنند. خدای متعال در روز قیامت در یک مسیری از صراط به سمت جنت مقام ما را معرفی می کند. و داخل بهشت نمی شود مگر کسی که ما را بشناسد و ما هم او را بشناسیم. و وارد جهنم نمی شود مگر کسی که ما را انکار کند و ما هم او را انکار کنیم.

توجه داشته باشید که این یک رابطه دو طرفه است. یعنی هم مومنین باید ما را بشناسند و هم ما آنها را بشناسیم. یعنی هم باید شما نصرت و معرفت داشته باشید و هم امام این معرفت و نصرت شما را قبول کند. البته اگر کسی طالب باشد امام او را رها نمی کند. انسان ممکن است گاهی متوهم باشد که معرفت امام دارد و اهل نصرت است ولی این حقیقت باطن نداشته باشد. این حقیقت را امام می بیند. معرفت به سیما همین است. امام باطن ولاء و نصرت انسان را می بیند. کسی در این مسئله نمی تواند امام را فریب دهد و دروغ بگوید. شخصی آمد به حضرت به امیرالمومنین علیه السلام اظهار محبت کرد. گفت من شما را دوست دارم. حضرت فرمود: من شما را از محبین خود نمی بینم. بعداً همان شخص از خوارج شد.

توجه کنید که تعبیر روایت در مقابل معرفت، عدم المعرفه نیست بلکه در این روایت به جای عدم المعرفه، انکار قرار گرفته است. یعنی یا کسی ما را می شناسد یا ما را انکار می کند. در مقابل ما هم یا او را می شناسیم یا انکار می کنیم. یعنی این معرفت بحث شناخت نظری نیست بلکه از جنس تسلیم و خضوع و ایمان است. این بحثی بود که قبلاً در مورد معرفت بیان کردیم که روایات باب معرفت در مواطن مختلفی معرفت را مساوق ایمان و تسلیم قرار داده است و در مقابل انکار و استکبار و جحد.

پس تا اینجا برای صراط بودن ائمه علیهم السلام دو نکته ذکر شد. اولاً اینکه ائمه سبیل معرفت الله هستند. ثانیاً این که برای عبور از صراط باید معرفت امام داشته باشیم. خدای متعال آنها را در قیامت معرفی می کند و از وادی معرفت آنها باید عبور کرد و وارد بهشت شد. و روشن است که ایندو نکته بهم مرتبط هستند. یعنی مقام اعراف همان مقام معرفت الله است. لکن برای رسیدن به معرفت الله انسان باید امام را بشناسد. کسی که ائمه علیهم السلام را بشناسد عارف بالله است. انسان باید به مقام معرفت الله برسد تا وارد بهشت شود. وادی اعراف همین است.

این بحث صراط و اعراف که با هم بیان شده اند و بهم گره خورده اند در روایات مکرری بیان شده است که بعداً اشاره خواهیم کرد. لکن مسلم است که این داستان صراط همان صراطی است که در دنیاست که در روایات دیگری باز به امام تفسیر شده است. کسی اگر در دنیا به معرفت امام رسید این در قیامت هم در صراط از مقام اعراف عبور می کند و الا اگر اهل انکار باشد، به جهنم سقوط خواهد کرد. «فتردی فی نار جهنم» «عن الصراط لناکبون»

شرح کتاب الحجه کافی - آیت الله میرباقری

تبیین جعل الهی؛ امام، صراط معرفت الله

در ادامه روایت حضرت فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ» کانه بعد از اینکه فرمودند ما اعراف و سبیل معرفت الله هستیم، این سوال پیش می آید که آیا خدای متعال نمی توانست خودش را مستقیم به ما معرفی کند تا لازم نباشد از وادی اعراف عبور کنیم؟ و به معرفت امام و تولی به امام و تسلیم شدن نسبت به امام، نیازی نداشته باشیم؟

شاید برخی مثل یهود که می گفت: «ید الله مغلوله» قائل باشند به این که خدای متعال نمی توانست بی واسطه خودش را به عباد معرفی کند. اما حضرت می فرماید: اگر خدای متعال می خواست می توانست خودش را مستقیم به بندگانش بشناساند. اما مشیت الهی بر این واقع شده است که ما واسطه معرفت باشیم. برای تحقق این امر خدای متعال ما را ابواب الله و صراط الله و سبیل الله و الوجه الذی یوتی منه قرار داده است. یعنی شئونی که به امام داده شده است که طریق معرفت واقع بشوند اینهاست. کسی که می خواهد اعراف باشد، باید سبیل و صراط و وجه باشد.

البته این مسئله مورد بحث جدی است که آیا معرفت الله منوط به معرفت امام است؟! پس این همه آیات و نشانه ها و... که خداوند قرار داده است که انسان معرفت به خدا پیدا کند چیست؟! جواب این است که این آیات در عرض امام آیه نیستند بلکه اولاً امام خود اعظم آیات خداست و ثانیاً این آیات بدست اولیاء الهی است که برای شما آیه می شوند. با وحی و تلاوت آن بدست نبی اکرم و زنده شدن آیات بدست امام است که انسان به سمت خدا سیر می کند. ثالثاً خود شناخت در پرتو آیات همین است که ما امکان شناخت بی واسطه نداریم. بله خدا اگر می خواست می توانست ما را جوری خلق کند که مانند حضرات اتصال بی واسطه داشته باشیم ولی ما اینطور نیستیم. آن جعل اقتضائش این بود که همه مستقلا پیامبر شوند.

لذا خدای متعال خودش را بدون واسطه به چهارده معصوم علیهم السلام معرفی کرده است. اما بقیه باید با واسطه خدای متعال را بشناسند. به همین جهت خدای متعال برای معرفی خودش، باب و صراط و سبیل و وجه قرار داده است. اینکه ارتباط حضرات با خداوند به شکل است این برای ما روشن نیست. در روایت فرموده: «هَلْ رَأَى رَسُولُ اللَّهِ رَبَّهُ فَوَقَّعَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَرَى رَسُولَهُ بِقَلْبِهِ مِنْ  نُورِ عَظَمَتِهِ  مَا أَحَبَّ»(2) این رویت نور عظمت چیست خودشان می دانند!

برخی از آقایان اشکال می کنند که ما از کجا بفهمیم که آینه امام، به درستی ذات حضرت حق را به ما معرفی می کند و دچار خطا و اشتباه نمی شود؟ می گوییم بالاخره شما از چه طریقی ذات حضرت حق را می شناسید؟ هر چه بگویید قطعا بدون واسطه خدای متعال را نمی توانید بشناسید. مثلا می گویید صورت ذهنی یا فهم یا ادراک یا... به هر صورت هر چه بگویید می گوییم همین واسطه است. اشکال این است که شما هر چیزی را به عنوان واسطه برای معرفت به خدای متعال قبول می کنید اما اگر بگوییم امیر المومنین واسطه معرفت الله است این را قبول نمی کنید. مشکل اینجاست. ما که ارتباط با ذات نداریم. بالاخره اگر قبول دارید نوری، اسمی و... از خداوند متعال واسطه در معرفت است، این را روایات به نور امام تفسیر کرده است. والحمدلله...

 پی نوشت ها
.............................................................
(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 184
(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 95

شرح کتاب الحجه کافی - آیت الله میرباقری

جهت دسترسی به مجموعه بیانات آیت الله میرباقری کلیک کنید. 

جهت دسترسی به مجموعه مباحث «شرح کتاب الحجه کافی» کلیک کنید

Share