تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت - استاد امینی خواه / نظام تسخیر (جلسه 12) + متن
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت - استاد امینی خواه / نظام تسخیر (جلسه 12) + متن
سلسله مباحث «تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت» در کلام حجت الاسلام مصطفی امینی خواه به همراه متن سخنرانی؛ بخش دوم: نظام تسخیر / زمان : 17 دقیقه
سلسله مباحث مهندسی خلقت که در دانشکده مهندسی دانشگاه فردوسی ارائه شده در چند بخش پیگیری می شود که شمای کلی آن بدین شرح است:
بخش اول: مقدمات
در این بخش، جایگاه قرآن و نحوه بهره بردن از آن برای کشف مهندسی خلقت طرح می شود.
بخش دوم: نظام تسخیر
در این بخش، تعریف مرحوم علامه طباطبایی از نظام تسخیری و توضیح قرآنی ایشان برای این نظام طرح می شود.
بخش سوم: نظام تقدیم
در این بخش، مباحثی پیرامون «غیب» و «ملکوت» و نسبت دنیا و آخرت طرح می شود.
متن سخنرانی :
مرحوم علامه طباطبایی بعد از بیان اینکه اسلام اولین دین بود که مبنایش را بر اجتماع گذاشته است، جامعه را تشبیه می کند به فرد و می فرماید : جامعه مثل انسان هویت، شخصیت، سبب پیدایش، جسم و روح دارد.
جامعه هم همانند جسم انسان یک پیدایش اولیه و ساده دارد و به مرور رشد می کند، مانند پیدایش و رشد بچه که قرآن تعابیر جالبی دارد و می فرماید:
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ(مومنون:۱۴)
«آن گاه نطفه را علقه ( به شکل خون بسته ) کردیم، سپس علقه را ( به صورت ) مضغه ( نظیر گوشت جویده شده ) ساختیم، آن گاه مضغه را ( تبدیل به ) استخوان ها ( ی نرم ) نمودیم، پس بر استخوان ها ( لباس ) گوشت پوشاندیم، سپس آن را خلقی دیگر ( و جانداری زنده و صالح برای عقل و علم ) ایجاد کردیم، پس آفرین بر خدا او که نیکوترین آفرینندگان است.»
مراحل شکل گیری و خلقت اینطور است که اول «عَلَقَه» است بعد «مُضْغَه» است بعد «عِظام» و بعد «لَحْم»،اینها کم کم رشد می کنند و اجزاء در بچه شکل می گیرد. پیکره کامل می شود و بعد از دمیدن روح، تحرک و فهم در جنین ایجاد میگردد و همچنان رشد ادامه دارد تا به دنیا بیایید. در دنیا هم با وجودی که روح در او تثبیت است جسم قابلیت های جدید پیدا می کند و زمانی که فرد به سن بلوغ برسد به توانایی تولید مثل دست می یابد.
جامعه هم همین طور است، مراحل پیدایش دارد و روح در او دمیده میشود و این روح است که در جامعه نقش بندی ها را تنظیم و مدیریت می کند.
برای مثال وقتی یک سیب را در دست می گیرید در ابتدا دست، لمس سیب برایش جذابیت دارد و از آن لذت می برد، اما روح مدیریت می کند و به دست می گوید این لذت را رها کن و سیب را تحویل دهان بده تا مراحل گوارش و سوخت و ساز را طی کند و تبدیل به قوّه شود تا توانایی و بهره ی تو از سلامت بیشتر بشود و کارت را بهتر انجام بدهی و از مسیر رشد عقب نمانی… همه ی این فرمان ها از جانب روح صادر می شود و روح است که جسم را اداره و مدیریت می کند اگر چه تنظیمات در سلولهای مغز باشد.
برای مثال این چشم نیست که می بیند. این روح است که می بیند و لو فعل و انفعالات مادیِ دیدن، توسط چشم انجام بشود.
سوال اینجاست پس روح جامعه کیست؟
روایت داریم هشام بن حَکَم از شاگردان نوجوان امام صادق(علیه السلام) بودند و مناظرات عجیبی می کرد برای مثال در یک مناظره با رئیس خوارج از خودِ او یک جمله گرفته بود و با همان جمله حُکم اعدام را برایش صادر و خوارج را مجبور کرده بود تا او را اعدام کنند.
نقل شده وقتی هشام وارد مجلس می شد حضرت جلوی پایش بلند می شدند، و او را کنار خود می نشاندند و یک بار در جمع اصحاب از او پرسیدند: گزارش نمى دهى که با عمرو بن عبید چه کردى و چطور با او سؤال و جواب کردى؟
هشام عرض کرد: یا ابن رسول اللَّه، من شرم دارم در مقابل شما صحبت کنم.
امام فرمود: چون به شما دستور دادم بیان کنید.
هشام گفت: به من خبر رسید که عمرو بن عبید در مسجد بصره مجلسی برپا کرده و در مورد رد امامت صحبت می کند براى ملاقات او به بصره رفتم و وقتی حرفهایش تمام شد گفتم: اجازه دارم از شما سوالی بپرسم؟
ج- بله بپرس.
س- شما چشم داری؟
ج- بله، من چشم دارم.
س- با چشم خود چه مى کنی؟
ج- با آن رنگها و اشخاص را مى بینیم.
س- بینى هم دارى؟
ج- بله
س- با آن چه مى کنى؟
ج- با آن بو استشمام مى کنم.
س- شما دهان دارى؟
ج- بله
س- با آن چه مى کنى؟
ج- مزه ها را با آن مى چشم.
س- شما گوش داری؟
ج- بله
س- با آن چه مى کنید.
ج- آواز را با آن مى شنوم.
س- شما دل هم دارید؟
(«دل» منظور روح است، در حال حاضر آنچه که اعضا را ادراک می کند عقل نامیده می شود اما در فرهنگ آن زمان و فرهنگ قرآن به آن دل می گویند.)
ج- بله
س- با آن چه مى کنید؟
ج- هر آنچه با این اعضاء و حواسم بدان وارد مى شود امتیاز مى دهم.
س- مگر این اعضاء دراکه تو را از دل بى نیاز نمى کنند؟
ج- نه.
س- چطور بى نیاز نمى کنند با اینکه همه درست و بى عیبند.
ج- پسر جان، وقتى این اعضاء در چیزى که ببویند یا بینند یا بچشند یا بشنوند تردید کنند در تشخیص آن به دل مراجعه کنند تا یقین پا بر جا شود و شک برود.
هشام گفت: من به او گفتم: پس خدا دل را براى رفع شک و تردید حواس قرار داده؟
گفت: بله
گفتم: باید دل باشد و گر نه براى حواس یقینى ایجاد نمی شود؟
گفت: بله
به او گفتم: اى ابا مروان (کنیه عمرو بن عبید است) خدای متعال حواس تو را بى امام رها نکرده و براى آنها امامى قرار داده تا ادراک او را تصحیح کند و شک را به یقین برساند و آیا این امکان دارد خلق را در شک و سرگردانى و اختلاف بگذارد و امامى براى آنها معین نکند تا آنها را از شک و حیرت برگرداند ؟
امام صادق که این را شنیدند لبخند زدند و فرمود: این حرف را از کجا یاد گرفتی؟
هشام جواب داد: کلیّت این حرف را از شما یاد گرفتم بعد خودم روی آن فکر و ادبیات مناسب را برایش تنظیم کردم .
حضرت فرمودند :إِنَّ هَٰذَا لَفِی صحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَىٰ.
به خدا قسم تعریف از امامت در کتب ابراهیم و موسی همین بود که گفتی.
پس روشن می شود که امام روح جامعه است و پیکره ی اجتماع اگر بخواهد کارخودش را درست انجام بدهد در همه ی ابعاد وابسته به امام هستند.
(ان شاءالله در جلسات آینده در تعریف ولایت و امامت بیشتر بحث خواهیم کرد.)
جهت دسترسی به سایر قسمتهای مباحث «تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت» حجت الاسلام امینی خواه کلیک کنید.
Add new comment