لزوم دور نگه داشتن سلبریتی ها از سیاست

موضوع نوشتار: 
تعداد کلمات 1802 / زمان تقریبی مطالعه : 5 دقیقه
دور نگه داشتن سلبریتی ها از سیاست
رسانه با فروکاستن سیاست به دل‌ مشغولیِ سلبریتی‌ ها ما را گمراه و سردرگم می‌ کند...

لزوم دور نگه داشتن سلبریتی ها از سیاست

در صحنه ی تاریک تئاتر، اگر نورافکن را متمرکز کنیم روی بازیگرِ بالای سن، چیز دیگری جز آن شخص دیده نمی‌ شود. به همین ترتیب، وقتی رسانه‌ ها خود را وقفِ اخبارِ سلبریتی ها می‌ کنند، مشکلات واقعی جامعه به فضای تاریکِ فراموشی سپرده می‌ شود. ازآن‌ پس، تا حرفی از دهان یک هنر پیشه خارج نشود، رسمیت پیدا نمی‌ کند: جامعه ی ما دچار خشکسالی یا کودک‌ آزاری است، تنها اگر پُست اینستاگرام یک بازیگر چنین بگوید. در این اوضاع، سیاست به دست افرادی می‌ افتد که زندگیشان هیچ ربطی به مردم عادی ندارد.

 دور نگه داشتن سلبریتی ها از سیاست یکی از وظایف شهروندی ماست

جورج مونبیو، گاردین انتظار دارید روزنامه ها بیشتر با چه دست افرادی گفت وگو کنند؟ شاید آن هایی که حرفی برای گفتن دارند، یا شاید هم آن هایی که تجربه هایی غنی و عجیب دارند؟ ممکن است در زمره ی فیلسوفان، یا کاراگاهان، یا پزشکانِ مناطق جنگی، آوارگان، دانشمندان قطبی، کودکان خیابانی، آتش نشان ها، ورزشکاران پرش آزاد، فعالان اجتماعی، نویسندگان یا شیرجه زن ها باشند؟ البته که نه، چرا که روزنامه ها بیشتر با هنرپیشه ها گفت وگو می کنند. من کار پژوهشی ای در این زمینه انجام نداده ام، اما گمان می کنم بین یک سوم تا نیمی از مصاحبه های روزنامه های اصلی با افرادی است که زندگی شان را از راه فرورفتن در قالب یک نفر دیگر، و صحبت کردن از زبان او، می گذرانند.

این پدیده آنچنان عجیب و غریب است که، اگر این چنین نرم نرمک به خوردمان نرفته بود، بی گمان جا می خوردیم. راستش شیوه ی کار رسانه ها از نظر من نمادین است. مشکل رسانه عمیق تر از اخبار جعلی است؛ کاری که آن ها می کنند ارائه ی اخبار درباره ی جهانی جعلی است.

من نه می گویم روزنامه ها با هنرپیشه ها مصاحبه نکنند، نه اینکه هنرپیشه ها حرفی درخور شنیدن ندارند، اما دل مشغولی بیش ازحد به موضوعات این صنف سبب می شود صداهای دیگر گنگ شوند. یکی از نتایجش این است که هیچ موضوعی موضوعیت نمی یابد، مگر زمانی که از دهان یک هنرپیشه خارج شود. فروپاشی اقلیم، آوارگان، حقوق بشر، آزارگری جنسی؛ به نظر می رسد هیچ یک از این مسائل نمی توانند بدون اینکه به هالیوود بروند مطرح شوند.

این به معنای کم ارزش جلوه دادن کار هنرپیشگانی نیست که کمک کرده اند تا توجهات بی شماری به مشکلات جلب شود؛ به ویژه منظورم زنان برجسته و شجاعی است که دست به افشاگری درباره ی هاروی واینستین زدند و جنبش من هم را به راه انداختند. با این حال، از یاد نبریم زنان برجسته و شجاع بسیاری نیز بودند که برای گفتن همان حرف به پا خواستند اما، چون هنرپیشه نبودند، صدایشان شنیده نشد. همه گمان می کنند جنبش من هم یک سال قبل و به دست آن هایی راه افتاد که واینستین را متهم کردند، در صورتی که جنبش در سال ۲۰۰۶ آغاز شد، همان سال بود که یک فعال اجتماعی به نام تارانا برک نام من هم را بر آن نهاد. او و میلیون ها نفر دیگر تلاش کردند در جایی سخن بگویند که، خواه به معنای واقعی یا استعاری، زیر نور صحنه نبود.

دستِ کم هنرپیشه ها در خدمت منافع عمومی هستند. نتایج پیمایش غیرعلمیِ من نشان می دهد دسته ی بعدی ای را که زیاد با آن ها مصاحبه می شود می توان تحت عنوان «خدمت گزار ثروتمندان» طبقه بندی کرد، یعنی رستوران دارها، طراحان مد، طراحان داخلی و مانند آن ها. چنان ارج و قربی بر ما می نهند و آنچنان عزت تپانمان می کنند که انگار مشتری آینده شان هستیم. ما در جهانی متظاهرانه زندگی می کنیم، جایی که به ما القا می کنند صرفاً ناظرانی مات و مبهوت نیستم، بلکه در آن مشارکت داریم.

اثر نورافکن در صفحات فرهنگی روزنامه ها به خودی خود بد است، اما زمانی بدتر می شود که به صفحات سیاسی هم نفوذ کند. بدین ترتیب موضوعات عمومی، در تمامی طول سال، به ویژه در فصل کنفرانس های حزبی، همچون نمایش های زندگی خصوصی نمایانده می شود. برای نمونه برکسیت، چیزی که احتمالاً زندگی تک تک شهروندان بریتانیا را تغییر خوهد داد، به یک درام تقلیل می یابد، درامی با این قصه که آیا ترزا می شغلش را حفظ خواهد کرد یا نه، چیزی که فعلاً شاید برای هیچ کس، حتی خود ترزا می، اهمیتی نداشته باشد.

نه می و نه جرمی کوربین تابِ بارِ آن کیش شخصیتی را ندارند که رسانه ها می خواهند برایشان بسازند. آن ها در عرصه ی عمومی محجوب و خام دست اند و به نظر می رسد کانون توجه بودن آزارشان می دهد. هر دو حزب با مشکلاتی غول آسا دست به گریبان اند و صدها نفر برای سامان دهی سیاست ها، تاکتیک ها و طرح هایشان کار می کنند. با این حال چنین موضوعات مهم و پیچیده ای به قصه ی تقلای شخصی یک نفر تقلیل داده می شود. از چشم رسانه ها، همه بازیگرند. بدین ترتیب نمایش جای واقعیت را می گیرد.

حتی اگر گزارش های سیاسی به شخصیتِ افراد فروکاسته نشود، عکاسی سیاسی می شود. امکان دارد مقاله ای در روزنامه به موضوعات عمیق و پیچیده بپردازد، اما معمولاً با تصویر یکی از ده سیاستمداری منتشر می شود که عکسشان می باید در هر گزارش خبری وجود داشته باشد. همین که تصویر مِی بوریس جانسون که جای خود دارد غوغایی عمومی به راه بیندازد کافی است. عکس ها هم، مانند هنرپیشه ها، دیدگاه ما درباره ی دیگران را مه آلود ساخته، و کاری می کنند فراموش کنیم این مقاله درباره ی زندگی میلیون ها نفر است، و نه یک نفر.

ناتوانی رسانه ها در خلاقیت و ژرفانمایی نه تنها ملال آور، بلکه خطرناک نیز هست. گونه های خاصی از سیاست ورزی وجود دارند که به تمامی حول شخصیت ها سامان یافته اند. منظورم آن نوع سیاست ورزی است که در آن جای معنا و مدرک و تحلیل با نماد و شعار و هیجان پر شده است، یعنی فاشیسم. اگر روایت های سیاسی را مبتنی بر قصه های روان شناختی سیاستمداران بسازید، حتی اگر خودشان نخواهند، باز هم راه را برای آن هایی گشوده اید که می توانند به شکلی مؤثرتر این بازی را پیش برند.

این شیوه ی گزارش نویسی همین حالا هم به ظهور آدم هایی منجر شده است که اگرچه فاشیست نیستند، اما گرایش های عوام فریبانه دارند. جانسون، نایجل فراژ و جیکوب ریس ماگ، درست مانند دونالد ترامپ، ستاره ی برنامه های تلویزیونی واقع نما [The reality TV: ژانری در برنامه سازی تلویزیونی که بر مبنای قرارگرفتن افراد در موقعیت های واقعی ساخته می شود؛ از فُرم های معروف این ژانر مسابقه های آشپزی هستند که در منزل شرکت کنندگان برگزار می شود، یا برنامه هایی که شرکت کنندگان به نقاط ضعفشان اعتراف می کنند و مانند آن [مترجم] هستند. برنامه هایی که در آن به ایفای نقش می پردازند [...] برنامه های خبری و تحلیل اخبار است. در سیرکِ رسانه، دلقک ها ستاره اند و دلقک ها در سیاست خطرناک اند.

اثر نورافکن اجازه می دهد تعداد معدودی که مورد التفات اند اولویت ها را تعیین کنند، و این گونه است که تقریباً تمامی موضوعات اساسی در تاریکیِ اطراف حلقه ی نور گم می شوند. رسانه ها روزانه هزاران صفحه کاغذ و هزاران ساعت برنامه منتشر می کنند، اما به ندرت چیزی از این حجم کاغذ و زمان به موضوعاتی می پردازد که واقعاً اهمیت دارند: ازبین رفتن محیط زیست، نابرابری، محروم سازی، ازبین بردن دموکراسی با پول. در جهانِ هویت های جعلی، چیزهای بی اهمیت تبدیل به دغدغه ی ما می شوند. عنوان خبری یکی از گزارش هایی که هفته ی گذشته در اخبار بی. بی. سی کار شد این بود: «مگان خودش درِ ماشین را بست»{Rachel Meghan Markle: هنرپیشه ی سابق آمریکایی که با پرنس هری ازدواج کرد و با لقب دوشس ساسکس عضو خاندان سلطنتی بریتانیا شد. داستان خبر از این قرار بود که فیلمی از او منتشر شد که، هنگام پیاده شدن از خودرو، خودش (به جای راننده) در را بست. بعضی ها گفتند این نشانه ی فروتنی اوست و عده ای دیگر به شوخی گفتند شاید مسئول باز و بسته کردن در خودرو را اخراج کرده است [مترجم].}

بی. بی. سی به تازگی اعلام کرده است که دو برنامه را، با موضوع تغییرات اقلیمی، یک بار در هفته پخش خواهد کرد. با توجه به بی تفاوتی، و گاهی دشمنی آشکاری که بی. بی. سی در قبال افرادی داشته است که در طول ۲۰ سال گذشته می خواسته اند به موضوع تغییرات اقلیمی بپردازند، این اقدام را باید یک پیشرفت محسوب کرد. با این حال، اگرچه اخبار کسب و کار اهمیتی کمتر از نابودی محیط زیست دارد، دم به دقیقه پخش می شود. دلیلش پاره ای بدان جهت است که به نظر آن هایی که رسانه را می گردانند اخبار کسب و کار محوریت دارند، و پاره ای دیگر به این دلیل که کسب وکار موضوع موردعلاقه ی آن هایی است که در مرکز نورافکن جای خوش کرده اند. ما چیزی را می بینیم که آن ها می خواهند ببینیم؛ سایر موضوعات در تاریکی باقی می مانند.

وظیفه ی تمامی روزنامه نگاران این است که نورافکن ها را خاموش کنند، پرده ها را کنار بزنند و ببینند چه چیزی در گوشه های اتاق پنهان شده است. نمونه های درخشانی در این زمینه وجود دارند، مانند ماجرای رسوایی ویندراش اسکندال {Windrush scandal: رسوایی سیاسی در بریتانیا در سال ۲۰۱۸ که طی آن تعدادی افراد کاراییبی/آفریقایی بریتانیایی (ویندراش) دستگیر و به اشتباه به کشور اصلی بازگردانده شدند [مترجم]} که گزارشش را آمیلیا جنتلمن و دیگران در گاردین منتشر کردند؛ قصه ی مردمانی که آن سوی نور نورافکن ها زندگی می کنند. مقاله با تصویر قربانیان آراسته شده بود، نه سیاستمدارانی که چنین بلایی سر آن ها آورده بودند. از آن گذشته، تراژدی زندگی آن ها در سایه ی نمایش زندگی یک نفر دیگر قرار نداشت. داستا ن هایی ازاین دست هنوز آن قدر قدرت دارند که حاضرانِ در مرکز نورافکن را مجبور به پاسخ گویی کنند.

وظیفه ی تمامی شهروندان این است که چیزی که دارند می بینند را خوب درک کنند. جهانی که تصویر می شود با جهانی که در واقع وجود دارد متفاوت است. شخصیتی سازیِ موضوعات پیچیده، پس از آنکه اطمینان یابد در درک و واکنش به تنگناها دست و پا می زنیم، ما را گمراه و سردرگم می کند. به نظر می رسد هدف اصلی همین است.

 دور نگه داشتن سلبریتی ها از سیاست یکی از وظایف شهروندی ماست

پی نوشت ها:

این مطلب را جورج مونبیو نوشته است و در تاریخ ۳ اکتبر ۲۰۱۸ با عنوان «Our cult of personality is leaving real life in the shade» در وب سایت گاردین منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۸ آذر ۱۳۹۷ با عنوان «دور نگه داشتن سلبریتی ها از سیاست یکی از وظایف شهروندی ماست» و ترجمه ی آرش رضاپور منتشر کرده است.
جورج مونبیو (George Monbiot) نویسنده ی کتاب های پرفروش وحشیانه: تغییر زمین، دریا و زندگی انسانی (Feral: rewilding the land, sea and human life) و عصر توافق: مانیفستی برای یک نظم جدید جهانی (The Age of Consent: A Manifesto for a New World Order) است. آخرین کتاب او چطور در این مخمصه گرفتار شدیم: سیاست، برابری، طبیعت (How Did We Get into This Mess? Politics, Equality, Nature) نام دارد.

 دور نگه داشتن سلبریتی ها از سیاست یکی از وظایف شهروندی ماست

پدیدآورنده: 
Share

دیدگاه‌ها

غرب گدا جماعت کشته و مرده یه عده سلبریتی بی سوادند
البته اونایی که این سلبریتی را قبله آمال خود می دونن، خودشون هم آدمهای بی محتوایی هستند