دانلود فایل | اندازه |
---|---|
منوع بودن انسان - استاد پناهیان | 108.97 مگابایت |
مباحث حال خوب (6) | منوع بودن انسان - استاد پناهیان (فیلم، صوت، متن)
در این بخش از ضیاءالصالحین، ششمین قسمت از سلسله مباحث اخلاقی "حال خوب" حجت الاسلام علیرضا پناهیان را با موضوع "منوع بودن انسان" به مدت 41 دقیقه با دوستداران طریق معرفت به اشتراک می گذاریم.
جلسه 6 : منوع بودن انسان / حجت الاسلام پناهیان
اگر دیدیم حال مان بد است، باید بلافاصله حساس بشویم
ما در موقعیت های مختلف زندگی مان و هر زمانی که دیدیم حال مان یک مقدار خوب نیست بلافاصله باید حساس بشویم و ببینیم چرا حال مان خوب نیست؟ چه چیزی حال ما را خوب می کند؟ باید با حساسیت، حال خودمان را دنبال کنیم، نبض خودمان را بگیریم و اجازه ندهیم که حال بد در ما تداوم پیدا کند؛ همان طور که دربارۀ کرونا اعلام می کنند که «اگر دیدید بعضی از علامت ها را مثل تب یا تنگی نفس دارید، باید حساس بشوید و بررسی کنید...» غرض اینکه اگر دیدیم حال مان بد است، بلافاصله با حساسیت برخورد کنیم، بررسی کنیم چرا حال مان بد است و این حال بد از چه جنسی است؟ بررسی کنیم چه کار می توانیم کنیم تا بلافاصله حال مان بهتر بشود. یک دقیقه هم کسی به خودش اجازه ندهد در حال بد باقی بماند.
سریع ترین کاری که می توانید برای برطرف شدن حال بد انجام بدهید این است که شروع به استغفار کنید. استغفار یعنی «خدایا! من را از وضع بد بیرون بیاور» استغفار، همّ و غمّ انسان را برطرف می کند؛ یعنی حال بد را از بین می برد. استغفار یعنی «من کار بد یا نیّت بد یا فکر بد داشتم» یا اینکه «من فکر خوب، نیّت خوب یا کار خوب، نداشتم که این هم بد است، لذا به این روز افتادم» خدایا! اول من را ببخش تا ببینم چه مشکلی دارم و دنبال حلّش بروم. امام موسی بن جعفر علیه السلام می فرماید: اگر حال بد داشتی، بنشین صد تا آیۀ قرآن پشت سرهم بخوان. (إِذَا خِفْتَ أَمْراً فَاقْرَأْ مِائَةَ آیَةٍ مِنَ الْقُرْآنِ مِنْ حَیْثُ شِئْتَ ثُمَّ قُلِ- اللَّهُمَّ اکْشِفْ عَنِّی الْبَلَاءَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ؛ کافی/ج2/ص621)
چرا اهل بیت علیه السلام برای برطرف شدن حال بدِ ما توصیۀ فوری و کوتاه دارند؟ برای اینکه حال بد، خیلی ضرر دارد و باید بلافاصله برطرف بشود. حال بد را در درون خودت برطرف کن، بعد اگر زورت رسید مشکلات بیرونی را هم حل کن. اگر زورت نرسید آن مشکل را برطرف کنی، می توانی تحمّلش کنی اما فعلاً حالت نباید بد باشد.
دوست نداشتنِ دیگران، یک حالِ بد است/ مهربانی و محبت داشتن به دیگران حال آدم را خوب می کند
ما در این چند جلسه، چند نوع حال بد را برشمردیم و در مقابلش چند حال خوب را با هم مرور کردیم. در جلسۀ قبل، از حال بد «یأس و قنوط» حرف زدیم، متأسفانه خیلی ها دچار یأس هستند، گفتیم که یأس، مرگ خاموش است مثل برخی از حال های بد نیست که خیلی آدم را اذیت کند که صدای آدم دربیاید و دنبالش برود تا برطرفش کند. یأس ممکن است در آدم باشد و آدم با آن زندگی کند؛ در این صورت آدم همیشه حالش بد است ولی اعتراضی هم ندارد.
در این جلسه می خواهیم از یک حال بد دیگر صحبت کنیم که از حال بدِ یأس، مخفی تر است. بعد هم به جای آن، یک حال خوب معرفی کنیم که بعضی ها ممکن است بعضی وقت ها این حال خوب را تجربه کرده باشند ولی مهم این است که انسان همیشه بتواند حال خودش را خوب نگه دارد.
یک غریزه و احساسی در وجود انسان هست به نام «دیگردوستی، ازخودگذشتگی، فداکاری و مهربانی کردن». مهربانی و دیگردوستی ممکن است نسبت به یک نفر باشد، مثل مهربانی مادر به فرزندش، یا اینکه اساساً این مهربانی نسبت به نوع انسان ها باشد. درجۀ این حال خوب هم متفاوت است. چه کسی حالش بد است؟ کسی که هیچ کسی را دوست ندارد. این آدم از نظر روانی سالم نیست. این آدم ناراحت است. ممکن است خودش بگوید که ناراحت نیستم! اما در حقیقت، ناراحت است و خودش متوجه نیست.
وقتی آدم شروع می کند برای کسی کاری انجام بدهد، یا بدون چشم داشت به کسی محبت کند، حالش خوب می شود. آدم نه فقط با محبت کردن و مهربانی کردن بلکه با محبت داشتن به دیگران هم حالش خوب می شود. مثلاً هر بار که مادر به فرزندش شیر می دهد، خدا گناهان او را مثل زمانی که به دنیا آمده است پاک می کند. اینجا فداکاری و دیگردوستی برای بچۀ خودش دارد اتفاق می افتد، اما پیش خدا این کار به قدری زیبا و باشکوه است که حد ندارد. مهربانی کردن حال آدم را خوب می کند. کسی که حسّ مهربانی کردن را تجربه می کند حالش خوب است. آنهایی که این تجربه را پیدا نمی کنند حال شان خوب نیست.
یک حال بد این است که وقتی خیری به انسان می رسد آن را از دیگران منع می کند
در جلسات قبل دربارۀ جزع و به هم ریختن (جَزوع بودن) صحبت کردیم. در این جلسه می خواهیم دربارۀ «مَنوع بودن» صحبت کنیم: «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعا * إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعا * وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعا» (معارج/ 19 تا 21)؛ جزوع بودن یک حال بد است و منوع بودن هم یک حال بد دیگر. این آیات می فرماید «انسان حریص آفریده شده است» وقتی بلا به او برسد جزع و فزع می کند. جزع و فزع، بی تابی و بی قراری است؛ به هم ریختن در مشکلات است. حال جزع، علنی است و همه می فهمند. جزع، رنجیدن است، این حال بد، روشن و معلوم است. «وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعا»؛ وقتی خیری به او می رسد آن را از دیگران منع می کند. این منع کردن هم حال بد است؛ ولی معمولاً مردم نمی فهمند که منع کردن یک حال بد است. اگر کسی بخواهد این جنس حال خوب را تجربه کند، باید «مَنوع» نباشد، باید دهنده باشد، باید گذرنده باشد، در عین حال که توقعی هم از دیگران نداشته باشد.
امام رضا علیه السلام در این زمینه بیان لطیف و زیبایی دارند. کسی به نام علی بن شعیب می گوید که من خدمت امام رضا علیه السلام رسیدم. امام رضا علیه السلام پرسید: «مَنْ أَحْسَنُ النَّاسِ مَعَاشا»؛ چه کسی زندگی اش بهتر است؟ به تعبیر بحث ما چه کسی حالش بهتر است؟ چه کسی زندگی اش را خوش تر می گذراند؟ گفتم: آقای من شما بهتر می دانید. فرمود: «مَنْ حَسَّنَ مَعَاشَ غَیْرِهِ فِی مَعَاشِه»، کسی که زندگی او زندگی دیگران را خوب می کند چنین کسی حالش خوب است. (تحف العقول/ص448)
این مطلب را در روانشناسی هم تجربه کرده اند. دو گروه را آوردند و به هر دوی آنها یک پولی دادند - طبیعتاً آزمایش را بارها تکرار می کنند تا به نتیجه برسند- به یک گروه می گویند: با این پول برو برای هر کسی که می خواهی یک چیزی بخر و به او بده. به یک گروهی هم گفتند این پول را بردار برای خودت خرج کن. ظاهراً گروه دوم نفع بیشتری برده است، اما روانشناس ها می گویند آن کسانی که پول را برای دیگران خرج کردند در طول روز شاداب تر هستند. هیچ کدام هم اصلاً نمی دانند در یک امتحان و آزمایش هستند.
«بشنکد این دست که نمک ندارد»؛ ضرب المثلی که ابلیس به زبان انسان ها انداخته!/ بنا نیست به هرکس محبت کردی در دنیا از او خیر ببینی
آدم وقتی برای خودش کار می کند حالش خوب نمی شود؛ ولی از اینکه برای دیگران یک خدمتی می کند حالش خوب می شود. ای ابلیس رجیم، ای ابلیس لعین، لعنت خدا بر تو باد؛ تا می آیی برای کسی خرج بکنی، می گوید «برای خودت چه؟ او چطور جوابت را می دهد؟ تا حالا برایت چه کار کرده؟! آخر تا کِی دیگری؟» ابلیس می خواهد حالت بد بشود، کار او که به نفع تو نیست. ابلیس در عمرش یک کلمه هم به نفع تو حرف نمی زند. او می خواهد حال تو بد بشود تو را به خودخواهی دعوت می کند. او می خواهد حال تو بد بشود لذا قدرناشناسیِ دیگران را به یادت می آورد. به شما بگویم، خدا دوست ندارد اگر به کسی محبت کردی از او پاسخ دریافت کنی. خیالت راحت شد! معمولاً جواب محبتت را نمی دهد یا در اختیارش نیست، یا نامردی می کند، یا نمی تواند.
وقتی به یک کسی محبت کردی اصلاً خیال کن او تصادف کرد و مُرد! دیگر نیست که جوابِ خوبی های تو را بدهد. نگو «بشکند این دست که نمک ندارد!» بعضی از ضرب المثل ها حکیمانه است ولی این یکی از ضرب المثل های احمقانه است. این را ابلیس به زبان انسان ها انداخته است. این حرف را نگویید. بنا نیست به هر کسی محبت کردی در دنیا از او خیر ببینی. اصلاً خدا کاری کرده اکثراً نشود جواب داد. چه بسا اگر بیشتر محبت بکنی بیشتر هم از او ضربه بخوری، خواه ناخواه؛ یعنی یک وقتی می خواهد، یک وقت هم نمی خواهد! این سنتی است که خدا در عالم قرار داده است، برای اینکه تو بزرگ بشوی، برای اینکه موقع محبت کردن چشم داشت نداشته باشی و این، حالت را خوب می کند.
صدقه حال انسان را خوب می کند، به خصوص اگر مخفیانه باشد
چرا این قدر توصیه کرده اند صدقه بدهید؟ برای اینکه حالت خوب بشود. اصلاً آدم وقتی صدقه می دهد حالش خوب می شود. اگرچه فعلاً ابزاری نداریم که مثل نبض یا تب، حال خوب یا بد و تأثیر عوامل آن را بسنجد، شاید بعداً در دانش بشری چیزهایی پیدا بشود که مقدار حال خوب را نشان دهد. البته آدم اجمالاً خودش می فهمد. مثلاً می فهمی که وقتی صدقه می دهی حالت خوب می شود. شما امتحان کن؛ صدقۀ مخفیانه بده، حالت بهتر خوب می شود. چون توقّع نداری که بیاید از تو تشکر بکند. این طوری حالت بهتر می شود. وقتی توقّع بود، به اندازۀ تشکر او حالت خوب می شود.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: «إِنَّ أَحْسَنَ النَّاسِ عَیْشاً مَنْ حَسُنَ عَیْشُ النَّاسِ فِی عَیْشِه» (تصنیف غرر الحکم/ص445)؛ کسی بهترین عیش و زندگی را دارد که زندگی دیگران در زندگیِ او خوب بشود. الهی خدا به شما بدهد برای اینکه حال تان خوب بشود. آن وقت باید دیگران را سیراب کنید. حسابی صدقه بدهید و به دیگران کمک کنید، الهی که پولدار بشوید و به دیگران برسانید و خوشحال شان کنید، بعد حال تان خوب می شود. با این حال خوب برو درِ خانۀ خدا.
شنیده اید که امیرالمؤمنین علی علیه السلام چه طور درِ خانۀ خدا می رفت و اشک می ریخت و زیباترین عبادت ها را داشت. امام حسین علیه السلام می فرمود هر موقع پدرم امیرالمؤمنین علیه السلام را می دیدم داشت اشک می ریخت. (مَا دَخَلْتُ عَلَى أَبِی قَطُّ إِلَّا وَجَدْتُهُ بَاکِیاً؛ ارشادالقلوب/ج1/ص97) چه حال خوبی! این حال خوب در اثر چه چیزی پیش می آید؟ یکی از اسبابش صدقه های فراوانی بود که حضرت می داد. چاه می کَند و با آبش، باغ درست می کرد، هزار و چهارصد سال گذشته است ولی هنوز هم به نام امیرالمؤمنین علیه السلام چاه هایی در اطراف مدینه وجود دارد. هنوز از چاه بیرون نیامده بود، آن را وقف می کرد. خُب حالش خوب می شد.
آدم با خودخواهی حالش خوب نمی شود؛ حال خوب در اثر دیگرخواهی است
مردم فکر می کنند در اثر خودخواهی حال شان خوب می شود. آدمی که منوع باشد، یعنی چیزی داشته باشد ولی به کسی دیگر ندهد، محبت نکند، دَهش نداشته باشد، خساست داشته باشد، اصلاً حالش خوب نیست. خیلی از آدم ها فکر می کنند که اگر بیشتر جمع کنند و بیشتر خودشان بخورند حال شان بیشتر خوب می شود. واقعاً این طور نیست. بعضی وقت ها ما فکر می کنیم که اگر خودمان از اموال مان و امکانات و دارایی های مان بهره ببریم، بیشتر کیف خواهیم کرد. واقعاً این طور نیست.
ممکن است زندگی کسانی را ببینید که دارا هستند و عیاشی می کنند. اگر یک دستگاهی برای تشخیص حال خوب وجود داشت، به شما ثابت می کردم که او حالش خوب نیست. مثلاً یک میلیارد برای تفریح خودش کنار گذاشته است، شما یک میلیون تومان هم نداری، بیست هزار تومان در جیب خودت داری. ده هزار تومان از این پول را دادی به رفیقت که برود یک آبمیوه بخورد. اگر یک تب سنج برای روح انسان باشد که نشان دهد چه کسی الآن حالش خوش تر است، می گویند الآن حال تو از آن عیّاش که یک میلیارد برای عیاشی اش دارد خرج می کند بهتر است. به مرور، علوم تجربی هم به اینها می رسد. تکنولوژی پیشرفت کند، آن وقت لازم نیست این حرف ها را آخوندها بزنند. این حرف ها «قال الصادق علیه السلام » نمی خواهد، متخصصین علوم تجربی و پزشک ها ، این حرف ها را برای تان می زنند. حال خوب در اثر دیگرخواهی است.
آن چیزی را که دوست داری، ببخش تا حالت خوب بشود
مثلاً قرآن می فرماید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (آل عمران،92)؛ به حالت و مقام برّ -که به نیکوکاری ترجمه شده است- نمی رسید تا اینکه چیزی را که دوست دارید انفاق کنید. این مطلب با قسمت های قبلی که داشتیم صحبت می کردیم فرق دارد. برّ یعنی چه؟ ترجمۀ سادۀ «بِرّ» در زبان فارسی «نیکوکاری» است اما نیکوکاری ترجمۀ دقیقی برای کلمۀ برّ نیست. آیا واقعاً می شود کلمۀ برّ را در زبان فارسی به «نیکوکاری» محدود کرد؟
قرآن دربارۀ «ابرار» می فرماید: «إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً» (انسان،5) کسانی که به مقام برّ رسیدند چه نوشیدنی های معطر و دلنشینی در بهشت می خورند. بنده تصور می کنم بار معنایی و بار روانی کلمۀ «برّ» بیشتر از بارِ خوب کردن است؛ در واقع یک مقام است که توأمان شامل کار خوب و حال خوب است. اگر در کلمۀ «برّ» حال نبود، قرآن نمی فرمود «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ». پس کِی انسان به مقام برّ می رسد؟ وقتی آن چیزی را که دوست دارد، ببخشد.
دیدند امام سجاد علیه السلام «بادام» صدقه می دهد. گفتند آقا چرا بادام صدقه می دهی؟ فرمود خیلی بادام را دوست دارم. (أَنَّهُ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ یَتَصَدَّقُ بِالسُّکَّرِ وَ اللَّوْزِ فَسُئِلَ عَنْ ذَلِکَ فَقَرَأَ قَوْلَهُ تَعَالَى لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ کَانَ ع یُحِبُّه؛ مناقب آل ابیطالب علیه السلام / ج4/ص154) دیدند امام صادق علیه السلام دارد «شِکر» را به عنوان صدقه می دهد، می فرماید این شکرها را ببرید توزیع کنید. گفتند آقا چرا شکر صدقه می دهی؟ پولش را بدهید، شاید طرف، شِکر نخواهد؛ می رود مثلاً گوشت می خرد. می فرمودند من شِکر خیلی دوست دارم؛ می خواهم چیزی را که دوست دارم صدقه بدهم. (عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ ع أَنَّهُ کَانَ یَتَصَدَّقُ بِالسُّکَّرِ فَقِیلَ لَهُ أَ تَتَصَدَّقُ بِالسُّکَّرِ فَقَالَ نَعَمْ إِنَّهُ لَیْسَ شَیْءٌ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْهُ فَأَنَا أُحِبُّ أَنْ أَتَصَدَّقَ بِأَحَبِّ الْأَشْیَاءِ إِلَیَّ ؛ کافی/ج4/ص61)
شما اربعین که به زیارت کربلا می روید واقعاً این صحنه را می بینید. خیلی از اوقات، موکب دارها یک مختصر چیزی برای زائرین اربعین تهیه کرده اند که اگر یک ساعت کنار جاده بایستد تمام می شود. اما می آورد تقدیم می کند و بعد چشم هایش را نگاه کن، ببین چه حالی دارد؟ آنجا حال خوب، مضاعف شده است، آنجا فقط دیگردوستی نیست، بلکه یک دوست داشتنِ عمیق است.
دوست داشتنی که کار انسان را به فداکاری نرساند، خودخواهی است
قرآن دربارۀ اهل بیت علیه السلام می فرماید: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً * إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً» (انسان، 8 و 9) چرا اهل بیت علیه السلام به مقام «برّ» رسیدند؟ (با توجه به اینکه چند آیه قبل می فرماید: إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً) چون آنها روزه بودند و خودشان به این غذا نیاز داشتند اما غذا را به مسکین و یتیم و اسیر دادند. برخی گفته اند این اتفاق در سه روز متوالی رخ داده است اما طبق برخی روایات که ظاهراً محکم تر هستند، هر سه موردش در یک روز اتفاق افتاده است. ابتدا قطعۀ اول از غذای شان را به مسکین دادند، بعد قطعۀ دوم را به یتیم و قطعۀ سوم را به اسیر دادند، هر سه قطعۀ غذا رفت و گرسنه ماندند. چشم داشت هم نمی خواهند! حال خوب اینجاست، ابرار اینجاست. در آن آیۀ سورۀ آل عمران فرمود: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»؛ اینجا می فرماید که مصداق ابرار، همین اهل بیت علیه السلام هستند که نه «مِمّا تُحِبّون»، بلکه بالاتر از آن را به دیگران دادند یعنی چیزی را که نیاز داشتند دادند. ابرار در این سوره یک خانوادۀ عزیز است که عبارت اند از اهل بیت عصمت و طهارت یعنی امیرالمؤمنین، فاطمۀ زهرا و حسنین(علیهم السلام).
قرآن دربارۀ برخورد انصار با مهاجرین در مدینه می فرماید: «یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ» (حشر،9)؛ اینها دیگران را بر خودشان ترجیح می دهند اگرچه خودشان نیاز دارند. مردم چه حسّ و حالی را در اطراف پیغمبر اکرم(ص) تجربه کردند! آدم باید حال خودش را با چه چیزی خوب کند؟ دَهش، با پرداخت و منوع نبودن، با چه چیزی آسان می شود؟ با دوست داشتن. دوست داشتن از یک مرحله ای به بعد، کار انسان را به فداکاری می کشاند. دوست داشتنی که کار انسان را به فداکاری نرساند، دوست داشتن نیست، خودخواهی است! دوست داشتنی حالِ آدم را خوب می کند که آدم بخواهد یک خدمتی بکند و برود و منتظر تشکر و قدردانی نباشد.
داستان عاشقی، داستان خیلی لذت بخشی است. بیخود نیست اکثر ترانه ها و فیلم ها، سرگرمی ها و تفریحات در دنیا مضمون عاشقی دارد. مردم دنبال چه هستند؟ دنبال عشقی که تصاحب کنند؟ دنبال عشقی که خیر از آن ببینند؟ دنبال عشقی که منافع خودشان را تأمین کنند؟ اگر از همۀ مردم دنیا در همۀ فرهنگ ها و در همۀ زمان ها در طول تاریخ بپرسی، می گویند «عشق به خاطر فداکاری و ازخودگذشتگی اش زیباست» چون حرف زدن از این عشق حال آدم را خوب می کند، لذا به خاطرش ترانه درست کردند. حال آدم چه طوری خوب می شود؟ یک کسی را داشته باشد که برایش فداکاری کند.
آنهایی که به زائرین اربعین خدمت می کنند، واقعاً «حال خوب» دارند
دوست داشتن کار ما را برای پرداخت و منوع نبودن، آسان می کند. اگر من مردم را زیاد دوست نداشتم چه؟ روی حساب «حبّ خدا» این کار را بکن، لازم نیست همه عاشق همۀ مردم باشند. البته اولیاء خدا عاشق همۀ مردم بودند؛ ولی یک عشق دیگر هم هست، کسی که می آید در مسیر اربعین می ایستد و به عشق حسین علیه السلام خدمت می کند موجب می شود عاشقِ همه بشود.
شاید در دنیا و در تاریخ خلقت، تجربه ای زیباتر از خدمت به زائرین اربعین اباعبدالله الحسین علیه السلام ، یا چیزی که از این دست باشد، وجود نداشته باشد، هیچ کس این قدر حالش خوب نمی شود. در فقر دارد دست و پا می زند، اما به زائر امام حسین علیه السلام خدمت می کند. یکی از اینها، حتی آن قدر پول نداشت که برای اتاقِ خانه اش، یک در، نصب کند و برای همین با یک پرده، آنجا را پوشانده بود، اما پولش را جمع می کرد تا برای زائر امام حسین علیه السلام وسائل پذیرایی تهیه کند.
یکی از دوستان می گفت در کوفه، یکی از برادران عراقی، ما را به خانه اش برد؛ با اینکه خیلی وضع فقیرانه ای داشت برای ما شام خیلی خوبی آماده کرده بود. ما گفتیم بهتر نبود این غذا را به بچه هایت می دادی؟ گفت نه، پرسیدیم شغل شما چیست؟ گفت تا شام نخوردید جواب نمی دهم. بعد از شام گفت: من در سینی، سیگار می گذارم و می فروشم ولی با همسر و بچه هایم قرار گذاشتیم هرچه در طول سال پول به دست آوردیم سهم مشخصی برای امام حسین علیه السلام باشد و اصلاً به آن پول، دست نمی زنیم تا در اربعین برای زائران خرج کنیم. این آدم چقدر حالش خوب است؟ کسی حالش به او می رسد؟ اگر حال او را شعر کنند، یک عاشقانۀ زیباست، یک عاشقانۀ حقیقی است. این شعر همیشه شنیدنی است و حال آدم از شنیدنش خوب می شود.
یک خبرنگار خارجی می گفت من در این سفر اربعین به هم ریختم. گفتیم چرا؟ گفت وارد خانه ای شدیم و برای ما پذیرایی آوردند. گفتیم ما می توانیم از اینها بخوریم؟ گفتند بله. گفتیم ما زائر نیستیم، خبرنگار و مستندسار هستیم. گفتند اشکال ندارد. آن شب آنجا ماندیم و فردا صبحانۀ مفصلی برای ما آوردند. وقتی خواستیم پولش را پرداخت کنیم گفتند اینها از کسی پول نمی گیرند. گفتم خود این صاحب خانه یک سوژه است و با او گفتگو کنم. گفتم شما چه طوری این پول ها را درمی آوری و به چه عشقی می دهی؟ گفت عشق من همین خدمت به زوار است و با این کار صفا می کنم و برای همین در طول سال منتظر اربعین هستم. در حین صحبت یک مرتبه دیدم صاحبخانه شروع به گریه کرد. حال خوب این است. از او پرسیدیم چرا گریه می کنی؟ گفت الآن یاد آن روزی افتادم که دیگر اربعین تمام شده و من مهمان ندارم؛ دلم گرفت. واقعاً حسین علیه السلام حال ما را خوب می کند. چقدر دوست دارم شعرهایی بشنوم با این مضامین که حال من با تو خوب است حسین علیه السلام ، وقتی که برای تو و زائران تو فداکاری می کنم...
«من تو را برای خودت می خواهم»؛ این عشقی است که حال انسان ها با آن خوب می شود
چه کسی در دنیا حال خوب را تجربه می کند؟ آدم های خودخواه؟ کسانی که این حال خوب را تجربه نمی کنند واقعاً حال شان بد است و اکثراً هم متوجه نیستند که حال شان بد است؛ ترانه هایی گوش می کنند که از عشقِ خودخواهانه حرف می زند. البته بعضی از موسیقی ها و تصنیف ها و ترانه ها هم ممکن است از اشعار حافظ و مولوی و سعدی یا اشعار فخیمی که عشق زیبای حقیقی است دم بزنند، آن شعرها هم قشنگ و فوق العاده است. موسیقی و نوای خوش اگرچه ذاتاً زیباست، اما وقتی در خدمت یک عشق فداکارانه قرار می گیرد دیگر نغمۀ مست کننده و مدهوش کننده است. نوحه هایی که می خوانند نمونه عشق فداکارانه است. عالی ترین مضامین ازخودگذشتگی در آنها هست، همه از آنها لذت می برند. حال خوب واقعی این است.
پس حال بد، عبارت است از حالت منوع بودن، حالت خودخواهی و جمع کردن برای خود؛ حال خوب هم با پرداخت کردن است. این پرداخت کردن می تواند با محبت همراه باشد. اصلاً دوست داشتن دیگران خوب است. بعضی ها نمی توانند کسی را دوست داشته باشند از بس خودخواه هستند. بعضی ها اگر دوست داشته باشند فقط برای تصاحب، دوست دارند، نه برای فداکاری. مضامین شعرهای عاشقانۀ ما را ببینید: «گفتی ز ناز، بیش مرنجان مرا برو/ آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست». یعنی کیف می کنم از دوست داشتنیِ خودت می گویی! یا آن شعری که می گوید: «گر از درت برانی، وَر نزد خود بخوانی/ رو کن به هر که خواهی، گل پشت و رو ندارد»؛ من تو را برای خودم نمی خواهم. من تو را برای خودت می خواهم. این عشق است. این چیزی است که حال انسان ها با آن خوب می شود. حتی با تخیّل اش هم حال انسان خوب می شود.
در بهشت و رضوان الهی هم حال خوب، دورِ حسین علیه السلام است
خیلی روی این موضوعِ محبت تأمل کنید. البته شما این حرف ها را می فهمید، چون شما امام حسین علیه السلام دارید. کسی را دارید که راحت می توانید خیلی عاشقش بشوید، راحت می توانید برایش فداکاری کنید، حتی می توانید برای محبین او هم فداکاری کنید؛ امام حسین علیه السلام با این هیئت ها چه بساطی درست کرده است! می گوید: بیایید به هیئت خرج بدهید حال تان خوب بشود، سینه زن های من می آیند سینه می زنند و طعام می خورند، تو هزینه اش را دادی حالت خوب می شود. خیلی زیباست.
باور می کنم بهشت حال آدم را در اوج خوب می کند. ولی آن روایت را هم باور می کنم که محبان حسین علیه السلام در صحرای محشر دور حسین علیه السلام می ایستند، ملائکه به آنها می گویند: بیایید به خانه هایتان در بهشت بروید، منتظر شما هستند؛ می گویند ما نمی رویم، ما حسین علیه السلام را می خواهیم. (وَ هُمْ حُدَّاثُ الْحُسَیْنِ ع تَحْتَ الْعَرْشِ وَ فِی ظِلِّ الْعَرْشِ لَا یَخَافُونَ سُوءَ یَوْمِ الْحِسَابِ. یُقَالُ لَهُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ فَیَأْبَوْنَ وَ یَخْتَارُونَ مَجْلِسَهُ وَ حَدِیثَهُ ؛ کامل الزیارات/ ص81-82)
در بهشت و رضوان الهی هم حال خوب، دور حسین علیه السلام است؛ همین حالی که شما می توانید اینجا در مجلس روضۀ اباعبدالله علیه السلام تجربه کنید. همه اش زیباست. فقط یک بدی دارد؛ آن هم اینکه حسین علیه السلام برای این حال خوب ما خیلی هزینه داده است. آدم نمی داند در مقابل اباعبدالله الحسین علیه السلام باید چه کار کند!
در کربلا امام حسین علیه السلام عاشق های خودش را در اطراف خودش می دید، به آنها می بالید، به آنها اجازۀ فداکاری می داد. امام حسین علیه السلام با هر کدام یک طور عشقبازی می کرد؛ فقط عاشقی و فداکاریِ یک عاشق را نمی توانست تحمل کند و مدام به او می گفت نه؛ اگر تو بخواهی عاشقی و فداکاری بکنی من را می کشی. او قاسم بن الحسن نوجوان سیزده ساله امام حسن مجتبی علیه السلام بود. موقع خداحافظی قاسم را بغل گرفت این قدر هر دو گریه کردند که امام حسین علیه السلام با آن عظمت غش کرد روی زمین افتاد...
جهت دسترسی به مجموعه بیانات استاد علیرضا پناهیان کلیک کنید.
همچنین برای بهرمندی بیشتر از سایر جلسات «مباحث حال خوب» استاد پناهیان کلیک کنید