پیوند دین و سیاست از منظر امام خمینی (ره)
پیوند دین و سیاست از منظر امام خمینی (ره)
امام خمینی رضوان الله علیه به عنوان منادی ارتباط وثیق دین و سیاست و احیاگر بزرگ تفکر دینی با تبیین نظریه ی ولایت فقیه، حکومت دینی و تأسیس نظام جمهوری اسلامی به عنوان تجسم عینی پیوند دین و سیاست از نقشه ی شوم استعمارگران پرده برداشت و با معرفی اسلام ناب محمدی، طرح جامعیت و جاودانگی اسلام، ابعاد سیاسی اسلام و پاسخ گویی آن به نیازهای اساسی جامعه را با بیانی روشن و گویا و قلمی صریح و شیوا مورد تایید قرار دادند. در ادامه پیوند دین و سیاست از منظر امام خمینی رضوان الله علیه را از نظر می گذرانید.
پیوند دین و سیاست از منظر امام خمینی رضوان الله علیه
به گزارش خبرنگار ضیاءالصالحین، متاسفانه با جدایی رهبری دینی از رهبری سیاسی و کنار گذاشتن ائمه اطهار علیهم السلام از صحنه قدرت، حاکمانی روی کار آمدند که واجد شرایط رهبری نبودند و عملکرد آنان در طول تاریخ موجب شد که مسلمانان منش و رفتار آنان را ضد دین بدانند زیرا که حکومت اسلامی غیر آن چیزی بود که حاکمان جائر عمل می کردند. در عصر حاضر هم تلقی غرب و اسلام از دین و سیاست متفاوت است. بدیهی است که داوری در امر ارتباط دین و سیاست نیز مختلف خواهد بود. علامه جعفری (ره) می گوید: «امروزه دین در دنیای غرب عبارت از یک رابطهٔ روحانی شخصی میان انسان و خدا و دیگر حقایق فوق طبیعی است، بدون این که کم ترین نقشی در زندگانی دنیوی بشر داشته باشد». سیاست در غرب عبارت است از توجیه و مدیریت زندگی طبیعی انسان ها در صحنه اجتماع به سوی هدف هایی که در ظاهر اکثریت آن ها را برای خود انتخاب می نمایند. با توجه به نقش بنیادین تفکر رابطه دین و سیاست در بالندگی، پویایی و جامعیت اسلام بر آن شدیم که گفتگویی در مورد اندیشه پیوند دین و سیاست از دیدگاه امام راحل با آیت الله سید مجتبی حسینی عضو مجلس خبرگان رهبری و نماینده مقام معظم رهبری در عراق داشته باشیم که تفصیل آن در ذیل تقدیم می گردد:
بحث جدایی دین از سیاست از چه زمانی و از سوی چه کسانی اتفاق افتاده است؟
اندیشه جدایی دین از سیاست در جهان مسیحیت ریشه در فرهنگ یونان باستان دارد بعدها در اثر مظالمی که کلیسا و اربابان آن در قرون میانه به نام دین بر مردم روا داشتند، رفته رفته اعتقادات دینی به ضعف گرایید. «اومانیزم» با تکیه بر اصالت عقل و نشاندن انسان به جای خدا و «انسان محوری» و «خداگریزی» و بلکه «خداستیزی» قوت یافت. «سکولاریزم» به معنای دین زدایی و عدم دخالت دین در عرصه های اجتماع و سیاست ظهور یافت و «لیبرالیزم» با نفی تقدس از همه چیز و مورد سؤال قرار دادن ولایت دین، نقش آن را در سیاست و حکومت بعنوان مزاحم کم و کمتر کرد. «دموکراسی» بعنوان شیوهٔ حکومت ایده آل برای برقراری عدالت اجتماعی ظهور یافت گرچه در برقراری آن توفیقی حاصل نکرد. امروزه نوعی بازگشت به دین و معنویت و اخلاق در جهان غرب مشاهده می شود.
چه کسی برای اولین بار در تاریخ اسلام، بحث جدایی دین از سیاست را مطرح کرد و دیدگاه حضرت امام در این زمینه چیست؟
پس از ظهور اسلام و ابلاغ پیام الهی از سوی پیامبر ختمی مرتبت، منافع بسیاری از سردمداران زر و زور در خطر افتاد. آنان که قبل از ظهور اسلام به نام دینداری و بت پرستی بر مردم حکومت رانده و آنان را در جهالت نگاه داشته و به عبودیت خود فراخوانده بودند، با درآمدن اسلام و ایجاد تزلزل در بزرگی و سروری آنان، سعی وافر در امحای دین کردند و به مبارزهٔ جدّی و رودررو با اسلام و تعالیم انسان ساز آن پرداختند. تاریخ پرفرازونشیب صدر اسلام، بیانگر تلاش های معاندان در براندازی اسلام و حکومت دینی آن است. این تلاشها به نتیجه نرسید و دین تثبیت شد. سلاح زر و زور بی تأثیر بود؛ پس به سلاح تزویر روی آوردند. به اسلام گردن نهادند اما نه از آن روی که حقیقت آن را دریافته و آن را قبول کرده اند، بلکه بدان جهت که چاره ای جز آن نداشتند. در مقابل پیشرفت روزافزون اسلام، معارضه مستقیم بی فایده بود. پس مسلمان شدند نه قلباً که اسماً، نه باطناً که ظاهراً و نه با انگیزه که به ناچار.
در تاریخ اسلام این نظریه برای اولین بار از طرف بنی امیه مطرح شده است. امام خمینی (ره) در این باره می فرماید: «طرح مسئلهٔ جدا بودن سیاست از روحانیت چیز تازه ای نیست. این مسئله در زمان بنی امیه مطرح شد و در زمان بنی عباس قوت گرفت. در این زمان های اخیر هم که دست های بیگانه در ممالک باز شد آن ها هم به این مسئله دامن زدند.»
معاویه پس از صلح در سال چهلم هجری در سخنرانی خود گفت: «من با شما جنگ نکردم که نماز بخوانید یا روزه بگیرید یا حج کنید و یا زکات دهید. شما این کارها را می کنید. من با شما جنگ کردم تا بر شما حکومت کنم و به مقصود خود نیز رسید». علامه طباطبائی (ره) می گوید: «معاویه با این سخن نشان داد که سیاست را از دیانت جدا خواهد کرد و مقررات دینی ضمانتی نخواهد داشت و همه نیروی خود را در زنده نگه داشتن حکومت خود به کار خواهد بست.»
خلفای بنی امیه با سلطنت مطلق العنان استبدادی خود در طول هفتاد سال حکومت چنان کردند که «جز نامی از اسلام باقی نماند و حکومت اسلامی دینی که از زمان پیغبمر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم پیرایه ای جز تقوا و عدل نداشت تبدیل به یک امپراتوری جابرانهٔ صددرصد عربی گردید.»
سلسله بنی عباس که با شعار «الرضا من آل محمد» و ادعای قوم و خویشی با فرزندان رسول خدا روی کار آمدند، دست کمی از پیشنیان خود نداشتند و با نام اسلام، تیشه به ریشهٔ دین زدند. تاریخ جنایت های بی شمار و خفت بار هر دو سلسله را در طول مدت زمامداری شان به ثبت رسانیده است.
اقدام حکومت ها به «سیاست کاری دینی» به جای دینی کردن سیاست
نگاهی هرچند گذرا به تاریخ حکومت هایی که در اسلام با نام دین و تحت عنوان حکومت اسلامی ایجاد شدند، بیانگر این است که روی آوردن سیاست ها به دین ناگزیر بوده است اما به جای «دینی کردن سیاست» به «سیاست کاری دینی» و «سیاست بازی دینی»! اقدام می کردند. دین در نظر آنها بیشتر عاملی برای حکومت کردن و در رأس قرار داشتن، بوده است. این مسئله همچنان با فراز و نشیب هایی ادامه داشته است و حکومت هایی که پس از این دو سلسله روی کار آمده اند، عمدتاً دین را سیاسی می کردند نه سیاست را دینی. و همه زمینه های پیدایی این اندیشه را که سیاست از دین جداست پدید آوردند. علل و عوامل دیگری از جمله سیاست های استکباری و به تعبیر امام راحل «باز شدن دست های بیگانه در ممالک اسلامی و دامن زدن به این مسئله از سوی بازیگرهای دنیا» نیز بی تأثیر نبوده است.
در مورد اندیشه امام خمینی (ره) و اثبات پیوند دین و سیاست توضیحات لازم را ارائه دهید؟
پیوند دین و سیاست اندیشه جدیدی نیست که تنها از سوی امام خمینی (ره) طرح شده باشد بلکه اندیشه آمیختگی دین و سیاست با مبانی خبرگان مکتب اسلام در طول تاریخ فقاهت هماهنگ است. دیدگاه های برخی از اندیشوران اسلامی شاهد گویای این اندیشه است.
1: مرحوم کاشف الغطا فرمود: «اگر مفهوم سیاست خیرخواهی و خدمت و راهنمایی و جلوگیری از فساد و خیانت است ... آری ما تا فرق سر در آن غرقیم و این از واجبات است».
2: مرحوم فاضل مقداد می فرماید: «دین و حکومت دو همزادند و همراه که یکی را بدون دیگری فایده نخواهد بود ...»؛
3: شیخ طوسی فرمود: «امامت و رهبری از دیدگاه عالمان اسلامی به جز اندکی واجب است»؛
4: شیخ مفید فرمود: «امامیه متفقند بر اینکه در همه زمان ها وجود رهبر واجب است»؛
5: مرحوم علامه حلی فرمود: «الحق عندنا وجوب نصب الامام فی کل وقت»؛
یکی از تلاش های ارزندهٔ امام خمینی (ره) تفهیم موضوع پیوند دین و سیاست است، امام در حالی دست به این حرکت و نهضت فکری زد که اندیشه جدایی دین از سیاست، سال ها در بین مسلمانان حتی در بین روحانیون مطرح شده بود و به صورت اعتقاد و باور درآمده بود.
امام (ره) در این باره می فرماید: «حال چند سال است که تبلیغ کردند، بطوری که خود آخوندها هم باور کردیم ما را چه با سیاست. معنایش این است که اسلام را اصلاً کنار بگذارید؛ اسلام کنار گذاشته شود؛ اسلام در این حجره های ما در آنجا دفن شود؛ آن ها از خدا می خواهند که اسلام از سیاست جدا باشد؛ دین از سیاست جدا باشد این یک چیزی است که از اول، سیاسیون انداختند توی دست و دهان مردم، بطوری که الان ما هم که اینجا هستیم باورمان آمده است که آقا چکار داریم به سیاست، سیاست را بگذار برای اهلش».
در این راستا امام (ره) در سال 1320 در پاسخ به شبهه پراکنی های کتاب «اسرار هزار رساله» کتاب ارزشمند «کشف الاسرار» را به نگارش در آورد و بر نظارت روحانیت در امور اجرایی و سیاسی کشور تأکید نمود. پس از رفتن به نجف اشرف در نخستین سخنرانی خود رسماً اعلام کردند که اسلام برنامه زندگی دارد اسلام برنامه حکومت دارد.
امام در آثار فقهی خود از جمله کتاب «البیع» برای فقیهان رسالتی بالاتر از نظارت قائل شد و تشکیل حکومت را برای آنان امری واجب شمرد و در کتاب «تحریرالوسیله» (که رساله علمیه تلقی می شود) در بحث امر به معروف و نهی از منکر بحث حکومت و سیاست را مطرح نمود و به صراحت فرمود: «در عصر غیبت ولی امر و سلطان عصر، نایبان عام آن حضرت، واجد شرایط فتوا و قضا هستند؛ جانشینان آن حضرت در اجرای سیاسات و مسائل حکومتی و سایر اموری که بر عهدهٔ امام است می باشند».
در کتاب «ولایت فقیه» بطور مشروح مباحث حکومت اسلامی را مطرح نمودند و با دلایل مختلف عقلی و نقلی بر ضرورت تشکیل حکومت تأکید فرمودند. امام از یک سو، به آثار و نتایج جدایی دین از سیاست می پردازند و از سوی دیگر، با ارائه دلایل متقن، پیوند دین و سیاست را اثبات می کنند.
امام عدم جدایی سیاست از دیانت را در عمل نشان داد. در اندیشهٔ ایشان همچون سلف صالح مرحوم مدرس «ره» سیاست و دیانت عین هم است.
امام تنها فقیهی بود که در تاریخ تشیع توانست حکومت اسلامی را در قالب فلسفه سیاسی تئوریزه کرده و ارائه دهد و سپس از مقام نظر و تئوری به مقام عمل درآورد. امام حکومت را فلسفه عملی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت و نشان دهندهٔ جنبهٔ عمل فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی می داند.
حرکت امام ناظر به دستیابی به قدرت بعنوان ابزار اصلاح جامعه در ابعاد گوناگون و به دست آوردن حکومت است. حکومتی که در یک نگاه جنبهٔ اجرایی ولایت عامه و مطلقه الهی محسوب می شود. از سوی دیگر، لازمهٔ امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح جامعه و برقراری عدالت اجتماعی و مبارزه وسیع و همه جانبه با مفاسد اجتماعی و انحرافات، دستیابی به قدرت یا به عبارت دیگر، حکومت و حاکمیت است. حضرت امام در تقابل با نظام سیاسی حاکم هم مشروعیت حکومت وقت را زیر سئوال برد و هم کارآمدی آن را. ایشان برای به دست گرفتن حکومت به پاخاست و در این تلاش پیروز شد.
دکترین ولایت فقیه که بر پیوند دین و سیاست تکیه می کند، پیش از حضرت امام از سوی بزرگان دیگری نیز مطرح بوده است اما تفسیر نو امام از آن، به کلی تفسیری دیگر است. امام بر این نکته تأکید می کرد که ماهیت حکومت اسلامی در کیفیت و ویژگی رهبری آن است که طبق نظر ایشان فقط باید توسط فقیه صورت گیرد. امام فرمودند: «روحانیت تا در همه مسائل و مشکلات حضور فعالیت نداشته باشد نمی تواند درک کند که اجتهاد مصطلح برای ادارهٔ جامعه کافی نیست. حوزه ها و روحانیت باید نبض تفکر و نیاز آینده جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث و مهیای عکس العمل مناسب باشند.»
برهمین اساس ایشان با اشاره به نقش حساس زمان و مکان در اجتهاد و نوع تصمیم گیریها آورده اند: «حکومت فلسفهٔ عملی برخورد با شرک و کفر و معضلات داخلی و خارجی را تعیین می کند و این بحثهای طلبگی مدارس که درچارچوب تئوری هاست، نه تنها قابل حل نیست که ما را به بن بستهایی می کشاند که منجر به نقض ظاهری قانون اساسی می گردد.» سپس خطاب به روحانیان و عالمان می فرماید: «شما در عین اینکه باید تمام توان خودتان را بگذارید که خلاف شرعی صورت نگیرد ـ و خدا آن روز را نیاورد ـ باید تمام سعی خودتان را بنمایید که خدای ناکرده اسلام در پیچ و خمهای اقتصادی، نظامی، اجتماعی و سیاسی متهم به عدم قدرت اداره جهان نگردد.»
«حکومت که شعبه ای از ولایت مطلقه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم است، یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است... و می تواند هر امری را چه عبادی و یا غیرعبادی که جریان آن مخالف مصالح اسلام است از آن مادامی که چنین است جلوگیری کند، آنچه گفته شده تاکنون و یا گفته می شود ناشی از عدم شناخت ولایت مطلقه الهی است. آنچه گفته شده است که شایع است مزارعه و مضاربه و امثال آنها با آن اختیارات از بین خواهد رفت، صریحاً عرض می کنم که فرضاً چنین باشد، این از اختیارات حکومت است و بالاتر از آن هم مسائلی است که مزاحمت نمی کنم.»
آثار و تبعات جدایی دین و سیاست از نگاه امام خمینی (ره)
حضرت امام (ره) برای جدایی دین از سیاست چه آثار و تبعاتی را بیان فرمودند؟ امام (ره) می فرماید: «وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق در احکام فردی و عبادی شد، قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید».
غفلت و فراموشی احکام سیاسی اسلام
با کنار گذاشتن مسائل سیاسی اسلام به تدریج احکام فراموش می شود. امام (ره) می فرماید: «تقریباً اکثر ابواب فقه کنار گذاشته شده بود عملاً؛ توی کتاب ها نوشته شده بود و کنار گذاشته شده بود و اکثر آیات قرآن هم کنار گذاشته شده بود؛ قرآن می خواندیم و می بوسیدیم و می گذاشتیمش کنار. آیاتی که مربوط به جامعه بود؛ آیاتی که مربوط به سیاست بود؛ آیاتی که مربوط به جنگ بود؛ آیات زیادی که اکثر آیات مربوط به این مسائل است این ها را منسی کرده بودیم؛ یعنی ما را وادار کرده بودند که منسی باشد».
حضرت امام (ره) برای اثبات نظریه خود بر سه امر مهم و اساسی؛ یعنی جامعیت اسلام، ماهیت و کیفیت قوانین اسلام و سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم استدلال کردند در مورد هر کدام مختصر توضیح بدهید؟ امام خمینی در موارد مختلف با طرح جامعیت اسلام، بر ضرورت طرح اندیشه سیاسی اسلام تأکید می نمایند و اندیشه جدایی دین از سیاست را محصول غفلت از این نکته مهم می دانند. در این باره می فرمایند: «تبلیغ کردند که اسلام دین جامعی نیست؛ دین زندگی نیست برای جامعه نظامات و قوانین ندارد [و] طرز حکومت و قوانین حکومتی نیاورده است.»
در جای دیگر می فرماید: «اسلام و حکومت اسلامی پدیده الهی است که با به کار بستن آن، سعادت فرزندان خود را در دنیا و آخرت به بالاترین وجه تأمین می کند و قدرت آن را دارد که قلم سرخ بر ستم گری ها و چپاول گری ها و فساد و تجاوزها بکشد و انسان را به کمال مطلوب خود برساند. مکتبی است که برخلاف مکتب های غیر توحیدی در تمام شئون فردی و اجتماعی و مادی و معنوی و فرهنگی و سیاسی و نظامی و اقتصادی دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته و لو بسیار ناچیز که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادی و معنوی نقش دارد فرو گذار ننموده است.»
این کلام امام الهام گرفته از سخن نبی گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم است که در حجة الوداع فرمودند: «ای مردم هیچ چیز از آنچه شما را به بهشت نزدیک و از آتش دور گرداند وجود ندارد، مگر این که شما را به آن مأمور کردم و هیچ چیز از آن چه شما را به آتش نزدیک و از بهشت دور سازد وجود نداشت، مگر آن که شما را از آن نهی کردم.»
ماهیت احکام اسلام
از آنجا که قوانین اسلام برای اداره نظام اجتماعی سیاسی، نظامی، اقتصادی، و فرهنگی وضع شده است، تنوع و تکثر احکام در عرصه های مختلف تشکیلات حکومتی را طلب می کند. امام ماهیت و کیفیت این قوانین را دلیل بر لزوم تشکیل حکومت می داند. در این میان به احکام مالی، از قبیل خمس، جزیه، خراج، احکام دفاع ملی، احقاق حقوق و احکام جزایی اشاره می کنند.
دستورات اسلام جز با تحقق یک نظام فعال سیاسی اجرا نمی گردد و ما خود شاهد بودیم که در زمان رژیم طاغوتی که دین در عرصه سیاست حضور نداشت، بسیاری از احکام اسلام معطل مانده بود. بر این اساس، در بعضی از روایات ولایت که منصب سیاسی است بعنوان کلید فرایض دینی معرفی شده است.
سیره عملی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم
در اسلام پایه های نظام سیاسی به دست نبی گرامی صلی الله علیه وآله وسلم پی ریزی شد. امام در موارد مختلف به این سیره تمسک نموده و می فرماید: «مجموعه قانون برای اصلاح جامعه کافی نیست. برای این که قانون مایه اصلاح و سعادت بشر شود، به قوه اجراییه و مجری احتیاج دارد، به همین جهت خداوند متعال در کنار فرستادن یک مجموعه قانون؛ یعنی احکام شرع یک حکومت و دستگاه اجرا و اداره مستقر کرده است. رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در رأس تشکیلات اجرایی و اداری جامعه مسلمانان قرار داشت در آن زمان مثلاً به بیان قانون جزا اکتفا نمی کرد، بلکه در ضمن به اجرای آن می پرداخت».
در جای دیگر می فرماید: «در صدر اسلام از زمان رسول خدا تا آن وقتی که انحراف در کار نبود، سیاست و دیانت توأم بودند. این آخوندهای درباری و این به اصطلاح سلاطین آمریکایی یا شوروی، یا باید پیغمبر و پیغمبران را و خلفای پیغمبر و پیغمبران را تخطئه کنند و یا باید خود و حکومت های خود را تخطئه کنند. امر دایر بین این دو است و از این [دو] خارج نیست». در جای دیگر می فرماید: «پیامبر تمام عمرش را صرف کرد در سیاست اسلامی و حکومت اسلامی تشکیل داد. مدتی که در مکه بود حضرت نمی توانست حکومت تشکیل دهد، لیکن مشغول جمع آوری افراد بود؛ مشغول یک سیاست زیر زمینی بود. بعد که کار را درست دید و آمدند به مدینه، آنجا دیگر حکومت تشکیل دادند».
امام (ره) در جای دیگر می فرماید: «مگر زمان پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم سیاست از دیانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عده ای روحانی بودند و عده دیگر سیاست مدار و زمام دار. مگر زمان خلفای حق یا ناحق زمان خلافت حضرت امیرالمومنین علیه السلام سیاست از دیانت جدا بود و دو دستگاه بودند! این حرف ها را استعمارگران و عمال سیاسی آن ها درست کرده اند تا دین را از تصرف امور دنیا و از تنظیم جامعه مسلمانان بر کنار سازند و ضمناً علمای اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادی و استقلال جدا کنند. در این صورت می توانند بر مردم مسلط شده و ثروت های ما را غارت کنند. منظور آن ها همین است.»
برداشت امام از سیره پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مبتنی بر روایتی است که از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرموده اند «ان الله عزوجل ادب نبیّه فاحسن ادبه فلما اکمل له الادب قال إنّک لعلی خلق عظیم ثم فرض الیه امرالدین والاُمّة لیسوس عباده»؛ خداوند پیامبرش را تربیت کرد و خوب تربیت کرد. وقتی که تربیت او را تکمیل نمود فرمود: تو دارای اخلاق نیک و عظیمی هستی، سپس امر دین و امّت را به او واگذار کرد تا سیاست امور بندگان را به عهده بگیرد.
امام (ره) مسلمانان را به تأسی کردن به سیره پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در امر دخالت در امور سیاسی فرا می خواند و می فرمود: «مسلمین از سیرۀ انبیا و خصوصاً از سیرۀ پیغمبر اکرم باید مطالعه کنند. ببینند چه کرده است و ما باید تأسی کنیم. اگر پیغمبر آمده بود و فقط تو مسجد مدینه نشسته بود و قرآن را ذکر کرده بود و دیگر کاری هم نداشت، هم ما می رفتیم همین کار را می کردیم، ما تأسی می کردیم، اما کسی که آمده است، از همان اولی که آمده است در مکه، مشغول مبارزه بوده است تا وقتی آمد مدینه، در مدینه که آمد حکومت تشکیل داد. مبلغ فرستاد حکومت، فرستاد در همه جا، آنجایی که دستش می رسید».
امام (ره) در عین حال که بر ضرورت دخالت در امور سیاسی تأکید می کند، از شبهات مطرح شده از سوی طرفداران جدایی دین از سیاست غافل نیست و با بیان های مختلف به آن ها جواب داده اند. امام با صراحت، انکار ضرورت تشکیل حکومت را انکار دین مبین اسلام می داند و می فرماید: «هر که اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامی ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجرای احکام شده و جامعیت احکام و جاودانگی دین مبین اسلام را انکار کرده است.»/422/401/م
Add new comment