جاذبه محبت و معنویت شهید بابایی در بیان رهبری

دریافت ویدئو
دانلود فایلاندازه
فایل جاذبه محبت و معنویت شهید بابایی در بیان رهبری5.51 مگابایت
شهید بابایی سرش را می‌ تراشید و ریش می‌ گذاشت. بنا بود او این پایگاه را اداره کند، کار سختی بود، دل همه می‌ لرزید؛ دل خود من هم که اصرار داشتم، می‌ لرزید.

جاذبه محبت و معنویت شهید بابایی در بیان رهبری

با کلیپ بیانات امام خامنه ای مد ظله العالی درباره جاذبه محبت و معنویت شهید خلبان عباس بابایی به مدت دو دقیقه با ما همراه باشید.

جاذبه محبت و معنویت شهید بابایی در بیان رهبری

سردار رشید اسلام، شهید سرلشکر خلبان، عباس بابایی، در سال 1329 شمسی در قزوین به دنیا آمد و در سال 1348 به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت. وی پس از گذراندن دوره آموزش مقدماتی، برای تکمیل دوره به آمریکا رفت و دوره خود را در آنجا با موفقیت سپری کرد.

شهید بابایی با دارا بودن تعهد و تخصص، در مرداد 1360 به فرماندهی پایگاه هشتم هوایی اصفهان رسید. او قسمت اعظم حضور خود را در پروازهای عملیاتی گذراند و سه هزار ساعت پرواز کرد.

سرلشکر بابایی با روحیه شهادت طلبی به همراه شجاعت و ایثاری که در طول سال‏ های دفاع مقدس به نمایش گذاشت، صفحات نوین و زرینی بر تاریخ نیروی هوایی افزود و تنها در دو سال آخر عمر، بیش از شصت مأموریت جنگی را با موفقیت کامل به انجام رساند.

این خلبان غیور ارتش اسلام سرانجام در پانزدهم مرداد 1366 شمسی برابر با عید قربان، در یک عملیات برون مرزی به شهادت رسید و در تشییعی باشکوه در گلزار شهدای قزوین به خاک سپرده شد. وی به هنگام شهادت، معاون عملیاتی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود.

جاذبه محبت و معنویت شهید بابایی در بیان رهبری

جاذبه محبت و معنویت شهید بابایی در بیان رهبری

۞ ۞   ۞ ۞   ۞ ۞   ۞ ۞   ۞ ۞

 خاطره مقام معظم رهبری از شهید بابایی

چند روز قبل خانواده ی شهید بابایی اینجا آمده بودند؛ این خاطره یادم آمد و برای آنها گفتم. سال 61 شهید بابایی را گذاشتیم فرمانده پایگاه هشتم شکاری اصفهان. درجه ی این جوان حزب اللّهی سرگردی بود، که او را به سرهنگ تمامی ارتقاء دادیم، آن وقت آخرین درجه ی ما سرهنگ تمامی بود.

مرحوم عباس بابایی سرش را می تراشید و ریش می گذاشت. بنا بود او این پایگاه را اداره کند، کار سختی بود، دل همه می لرزید؛ دل خود من هم که اصرار داشتم، می لرزید، که؛ آیا می تواند؟ اما توانست.

وقتی بنی صدر فرمانده بود، کار مشکل تر بود. افرادی بودند که دل صافی نداشتند و ناسازگاری و اذیت می کردند؛ حرف می زدند، اما کار نمی کردند؛ اما او توانست همان ها را هم جذب کند. خودش پیش من آمد و نمونه ای از این قضایا را نقل کرد. خلبانی بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم شهید شد. او جزو همان خلبان هایی بود که از اول با نظام ناسازگاری داشت.

شهید عباس بابایی با او گرم گرفت و محبت کرد؛ حتی یک شب او را با خود به مراسم دعای کمیل برده بود؛ با اینکه نسبت به خودش ارشد هم بود. شهید بابایی تازه سرهنگ شده بود، اما او سرهنگ تمامِ چندساله بود؛ سن و سابقه ی خدمتش هم بیشتر بود، در میان نظامی ها این چیزها خیلی مهم است، یک روز ارشدیت تأثیر دارد؛ اما او قلباً و روحاً تسلیم بابایی شده بود. شهید بابایی می گفت "دیدم در دعای کمیل شانه هایش از گریه می لرزد و اشک می ریزد. بعد رو کرد به من و گفت: «عباس! دعا کن من شهید بشوم!»"

این را بابایی پس از شهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد. او الآن در اعلی علّیّین الهی است؛ اما بنده که سی سال قبل از او در میدان مبارزه بودم، هنوز در این دنیای خاکی گیر کرده ام و مانده ام! ما نرفتیم؛ معلوم هم نیست دستمان برسد. تأثیر معنوی این گونه است. خود عباس بابایی هم همین طور بود؛ او هم یک انسان واقعاً مؤمن و پرهیزگار و صادق و صالح بود. (بیانات در دیدار مسئولان عقیدتی، سیاسی نیروی انتظامی 1383/10/23)

جاذبه محبت و معنویت شهید بابایی در بیان رهبری

جاذبه محبت و معنویت شهید بابایی در بیان رهبری

 

پدیدآورنده: 
Share