حکومت از دیدگاه امام علی علیه السلام بخش اول
حکومت از دیدگاه امام علی علیه السلام بخش اول
حکومت از دیدگاه امام علی (علیه السلام) امری گریز ناپذیر بوده و حکومت را تنها شایسته کسانی می داند که دارای سه شرط: توانمندی، علم و عدالت باشند. به عبارت دیگر ملاک و شأنیت برای تصدی حکومت شایستگی است نه انتخاب گروه خاص و یا شخص خاص و یا به صورت موروثی.
دولت و حکومت، همواره یکی از اصلی ترین مباحث علوم سیاسی بوده است، تا جایی که سیاست به عنوان «هنر حکومت کردن یا حکمرانی» تعریف گشته است. یکی از سؤالات شایع در این حوزه، هدف یا وسیله بودن دولت و حکومت است. برخی ایده آلیستها دولت را یک هدف و واحدی فوق مردم و فرد می دانستند و برخی دیگر از مکاتب و اندیشه گران سیاسی، دولت و حکومت را وسیله ای برای عمل به برخی اهداف مورد نظر جامعه انسانی به شمار می آوردند و ارزش ذاتی را مختص فرد دانسته و دولت را ابزاری مکانیکی و مصنوع دست بشر برای دستیابی به اهداف خویش محسوب می نمودند...
مبحث مهم دولت و حکومت و همچنین آرمانها و مقاصد عالیه آن در منابع اسلامی، از جمله نهج البلاغه، به وفور مورد اشاره است و امام علی (علیه السلام) با فطانت و درایت در این مقوله چنان سخن گفته اند که به چند مورد اختصارا اشاره می شود:
1. احیا و اقامه حق و دفع باطل
حکومت از دیدگاه امام علی (علیه السلام) زمانی مورد پذیرش است که اقامه و احیای حق و دفع باطل، از بزرگترین آرمانهای این چنین حکومت از دید علی (علیه السلام) است و امام علی (علیه السلام) بارها مبنا و دلیل پذیرش حکومت را اقامه حق و ممانعت از باطل و مبارزه با آن اعلام نموده است.
عبدالله بن عباس می گوید: «دَخَلْتُ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) بِذِی قَارٍ وَ هُوَ یَخْصِفُ نَعْلَهُ فَقَالَ مَا قِیمَةُ هَذِهِ النَّعْلِ فَقُلْتُ لَا قِیمَةَ لَهَا فَقَالَ وَ اللَّهِ لَهِیَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ إِمْرَتِکُمْ إِلَّا أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلا؛ در منطقه «ذی قار» در گذرگاه جنگ بصره، شرفیاب محضر امیر مؤمنان علی (علیه السلام) شدم. دیدم نعلین خود را وصله می زند. در این حال رو به من کرد و گفت: این نعلین چقدر ارزش دارد؟ در پاسخ گفتم: قیمتی ندارد. علی (علیه السلام) فرمود: به خدا قسم! این نعلین کهنه در نظر من ارزشمندتر از حکومت بر شماست، مگر آن که بتوانم حقی را بر پا دارم یا جلوی باطلی را بگیرم»[1].
بدین ترتیب امام علی (علیه السلام)، اقامه حق و دفع باطل را اساسی ترین وظیفه خویش می شناسد و حکومت را برای تحقق حق به دست گرفته است. در سایه این وظیفه است که وظایف اصلی دیگر سامان می یابد و زمینه های سیر به سوی اهداف متعالی در دولت حق فراهم می شود و امنیت لازم به دست می آید و دینداری، معنایی حقیقی می یابد.
واژه «حق» در نهج البلاغه به دو طریق استعمال گشته است؛
یکی: حق در برابر ناحق به معنای «عدل» در برابر «ظلم»؛
دیگری حق به معنای «صحیح» در برابر باطل (ناصحیح).
عدم رعایت و ترک این دو جهت توسط مردم، منشأ پیدایش جنگهای دوران حکومت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) شد.
امام علی (علیه السلام) پایه حکومت خویش را بر اساس اقامه عدل و بازگرداندن امور اجتماعی به مجاری اسلامی بنا نهاد. ایشان در مورد حق مداری پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «وَ کَانَ عَوْناً بِالْحَقِّ عَلَى صَاحِبِهِ، وَ الْمُعْلِنِ الْحَقَّ بِالْحَقِّ؛ پیامبر کمک و یاور حق بود و با حق، صاحب حق را کمک می کرد»، اما نه به هر روشی، حتی باطل و ناصحیح، بلکه به وسیله حق، حق را آشکار می ساخت.[2]
از دید امام علی (علیه السلام) نظر اکثریت همواره موافق و مقارن با حق و حقیقت نیست، امام پایه حکومت خود را بر پیروی از حق و اقامه آن نهاده بود و خود، محور و مفسر حق بود. از این رو هرگاه اکثر جامعه، از حق پیروی می کردند، پیشرو آنان بود، ولی اگر از حق سر باز می زدند، او همچنان با حق بود و از جدایی اکثریت باطل، بیم نداشت.
همچنانکه به عمار می فرماید: «ای عمار! اگر دیدی علی از راهی رفت و همه مردم از راه دیگر، تو با علی برو و سایر مردم را رها کن. یقین بدان علی هرگز تو را به راه هلاکت نمی برد و از شاهراهرستگاری خارج نمی سازد».
2. تحقق عدالت
یکی از اساسی ترین آرمانهای حکومت علوی، تحقق و اقامه عدالت است و امام علی (علیه السلام) حکومت را برای تحقق عدالت، از جمله استیفای حقوق پذیرفت:
حضرت فرمود: «وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا؛ اگر خداوند از عالمان پیمانی سخت نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمگر وگرسنگی ستمدیده، آرام و قرار نگیرند، بی تأمل رشته حکومت را از دست می گذاشتم و پایانش را چون آغازش می انگاشتم و چون گذشته، خود را به کناری می کشیدم»[3].
عدالت ورزی از دید امام علی (علیه السلام) مایه روشنی چشم زمامداران و نفوذ محبت آنها در مردم و استحکام حکومت می شود: «آنچه بیشتر دیده والیان بدان روشن است، برقراری عدالت در شهرها، و میان مردمان، دوستی پدیدار شدن است. دوستی آنان آشکار نگردد، جز آنگاه که دل ایشان بی گزند شود، و خیرخواهی آنها راست نیاید، جز آنکه والیان را برای کارهای خود نگه دارند و دوام حکومت آنان را سنگین نشمارند و گفتگو از دیر ماندن ِآنان را بر سر کار واگذارند».
برقراری عدالت به تعبیر امام، اقامه حدود الهی است که در سایه آن همه چیز احیا شده و راست می گردد. به باور ایشان نقش عدالت چنین است: «جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْعَدْلَ قَوَاماً لِلْأَنَامِ وَ تَنْزِیهاً مِنَ الْمَظَالِمِ وَ الْآثَامِ وَ تَسْنِیَةً لِلْإِسْلَامِ؛ خدای سبحان عدالت را مایه استواری انسانها و ستون زندگانی آنها، و سبب پاکی از ستمکاریها و گناهان و روشنی چراغ اسلام قرار داد».[4]
و نیز فرمود: «بِالْعَدْلِ تَصْلُحُ الرَّعِیَّةُ؛ با عدالت مردمان اصلاح می شوند».[5]
شرح دیدگاههای امام علی (علیه السلام) در باره عدالت، در این مقال نمی گنجد. می توان گفت هر نوع نابسامانی، نشان از بی عدالتی است. اگر عدالت هدف حکومت قرار گیرد و لوازم تحقق آن فراهم آید، جامعه و امور سامان می یابد و همگان لباس عافیت و سلامت و کرامت به تن می نمایند.[6] علی (علیه السلام) حکومت را در این جهت سیر داد، چنانکه در ضمن خطبه ای خطاب به مردم فرمود: «والْبَسْتُکُمُ العافیةَ مِن عَدْلی؛ از عدالت خود، لباس عافیت بر تنتان کردم».[7]
3. شایسته سالاری
برای دستیابی به آنچه که به عنوان اهداف حکومت اسلامی و علوی برشمردیم، لازم است مناصب بر اساس لیاقت و شایستگی تقسیم شود و مسؤولان و کارگزاران حکومت، باکفایت ترین و خدمتگزارترین افراد باشند. چنین حکومتی، به آرمانهای خود سریعتر دست می یابد.[8] امام علی (علیه السلام) می فرماید: «وَلاَ تَقْبَلَنَّ فِی اِسْتِعْمَالِ عُمَّالِکَ وَ اِمْرائِکَ شَفاعَةً اِلاّ شَفاعَةَ الْکِفایَةِ وَ الامانَة؛ در گزینش کارکنان و فرمانروایانت، شفاعت و وساطت کسی را مپذیر، مگر شفاعت شایستگی و امانتداری آنها».[9]
امام علی (علیه السلام) در عهدنامه مالک، توصیه می نماید کارمندان، پس از آزمایش و امتحان و نه میل واستبداد، به کار گمارده شوند و از میان آنها افرادی که با تجربه تر و پاکتر و پیشگامتر در اسلامند، گزینش گردند.
امام علی (علیه السلام) می فرماید: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَیْهِ وَ أَعْلَمُهُم؛ سزاوارترین کس به خلافت، تواناترین و داناترین آنها به فرمان خدا است».[10] و افراد، در صورتی که شایسته تر از آنها وجود داشته باشد، حق ندارند خود را مقدم کنند،[11] همچنان که پیامبر(صلی الله علیه و آله) می فرماید:«مَنْ تَقَدَّمَ عَلَی قَوْمٍ وَ هُوَ یَرَی فِیهِمْ مَنْ هُوَ أَفْضَلَ فَقَدْ خَانَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ المُؤمِنینَ؛ هر کس خود را بر دیگر مسلمانان مقدم کند در حالی که در میان آنها افراد شایسته تری وجود دارد، به خدا و پیامبر و مسلمانان خیانت کرده است».[12]
4. حق محوری و باطل ستیزی
علی (علیه السلام) از همان اوان زندگی در همه حال بر محور حق و حقیقت تلاش می کرد و در راه حق قدم برمی داشت و سعی در احقاق حق داشت؛ چنان که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در این مورد فرموده است: «الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ أَیْنَمَا مَالَ؛ حق با علی (علیه السلام) است به هر طرفی که میل پیدا کند».[13]
حق محوری آن حضرت زبانزد همه مردم بود و آن حضرت در تمامی مراحل زندگی و حکومتی خود بر احقاق آن می پرداخت؛ چنان که می فرماید: «إِنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ مَنْ کَانَ الْعَمَلُ بِالْحَقِّ أَحَبَّ إِلَیْهِ وَ إِنْ نَقَصَهُ وَ کَرَثَهُ مِنَ الْبَاطِلِ وَ إِنْ جَرَّ فَائِدَةً وَ زَادَهُ؛ بی گمان برترین مردم نزد خداوند کسی است که عمل به حق برایش دوست داشتنی تر از باطل باشد، اگر چه [این طرفداری از حق و عمل به آن] موجب نقصان و حادثه ای برایش شود و اگر چه باطل برایش سودی به همراه داشته باشد و موجب زیادتی برای او شود».[14]
باز گرداندن اموال غصب شده بیت المال و بر کنار نمودن فرماندارانی که عثمان آنان را به باطل به کار گماشته بود و اجرای حدود الهی حتی بر نزدیکان، نمونه ای از کارهای حضرت علی (علیه السلام) و سیره عملی آن حضرت بر حق مداری حکومت می توان شمرد.
5. قانون گرایی
یکی از اموری که حضرت علی (علیه السلام) به آن اهتمام تمام می ورزیدند، قانون مدار بودن و اجرای قانون الهی به معنای واقعی کلمه بود. اگر کسی بر خلاف قانون عملی می کرد، بدون در نظر گرفتن موقعیت و مقام وی، حدود الهی و قانونی را بر وی اجرا می کرد و هیچ واسطه و شفاعتی را نمی پذیرفت و در این مورد دقیق عمل می کرد.
در کتب روایی، روایتی چنین آمده است که: «أَنَّهُ أَخَذَ رَجُلًا مِنْ بَنِی أَسَدٍ فِی حَدٍّ وَجَبَ عَلَیْهِ لِیُقِیمَهُ عَلَیْهِ فَذَهَبَ بَنُو أَسَدٍ إِلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع یَسْتَشْفِعُونَ بِهِ فَأَبَى عَلَیْهِمْ فَانْطَلَقُوا إِلَى عَلِیٍّ ص فَسَأَلُوهُ فَقَالَ لَا تَسْأَلُونِی شَیْئاً أَمْلِکُهُ إِلَّا أَعْطَیْتُکُمُوهُ فَخَرَجُوا مَسْرُورِینَ فَمَرُّوا بِالْحُسَیْنِ فَأَخْبَرُوهُ بِمَا قَالَ فَقَالَ إِنْ کَانَ لَکُمْ بِصَاحِبِکُمْ حَاجَةٌ فَانْصَرِفُوا فَلَعَلَّ أَمْرَهُ قَدْ قَضَى فَانْصَرَفُوا إِلَیْهِ فَوَجَدُوهُ ص قَدْ أَقَامَ عَلَیْهِ الْحَدَّ قَالُوا أَ لَمْ تَعِدْنَا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ لَقَدْ وَعَدْتُکُمْ بِمَا أَمْلِکُهُ وَ هَذَا شَیْءٌ لِلَّهِ لَسْتُ أَمْلِکُهُ؛ حضرت علی (علیه السلام) مردی از بنی اسد را که مرتکب خلافی شده بود، دستگیر کرد. گروهی از خویشاوندان وی جمع شدند و از امام حسین (علیه السلام) خواستند تا با آنان نزد علی (علیه السلام) برود و از مرد اسدی شفاعت کند، اما امام حسین (علیه السلام) که پدر خود و التزام وی به قانون را به خوبی می شناخت، به آنان فرمود: خود نزد علی (علیه السلام) بروید، چون وی شما را به خوبی می شناسد. پس آنان علی (علیه السلام) را دیدار کردند و از وی خواستند تا از حد زدن مرد اسدی صرف نظر کند.
حضرت در پاسخ فرمود: اگر چیزی را از من بخواهید که خود مالک آن باشم، به شما خواهم داد. آن گروه که گمان می کردند علی (علیه السلام) به آنان پاسخ مثبت داده، از نزد وی بیرون آمدند. امام حسین (علیه السلام) از آنان پرسید: چه کردید؟ گفتند: قول مساعد داد و سخنانی را که بین علی (علیه السلام) و خودشان مطرح شده بود، نقل کردند. امام حسین (علیه السلام) که منظور پدر را خوب فهمیده بود، به آنان فرمود: دوستتان تازیانه خواهد خورد. علی (علیه السلام) مرد اسدی را بیرون آورد و تازیانه زد، سپس فرمود: به خدا سوگند من مالک این امر نبودم که وی را ببخشم».[15]
پی نوشت:
منابع تفصیلی:
Add new comment