تاریخ انتشار: 22 ژانویه 2019 شماره مطلب: 24308 تعداد بازدید: 1443 نظرات: 0
انجمنها:
من بودم در سرزمینی بی آب و تشنه،راه میرفتم در شوره زار های برجامانده از خشکی آب ها،خسته بودم تشنگی امانم را بریده بود اما ناگهان آبی دیدم...بی درنگ به سویش رفتم خواستم جرعه ایی بنوشم اما آب شور بود( طاقت کمی مانده بود ولی مانده بود)اگر میخوردم تشنگی طاقتم را تمام میکرد؛عرق شورم را بر آن ریختم تا شاید آسمانی عرق شیرینش را برایم بفرستد
آصف