انسان شناسی - چیستی انسان شناسی - بخش اول

عبدالحسین خسروپناه و رضا میرزایی - دانشیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی - دانشجوی دکتری مبانی نظری
انسان شناسی
انسان شناسی یکی از مهم ترین دانش های الهی و بشری است که در حوزه معارف بشری و دینی تأثیر به سزایی دارد. تحلیل چیستی انسان شناسی بر پایه پیشینه، تعریف، ضرورت و انواع آن صورت می پذیرد.

انسان شناسی - چیستی انسان شناسی ؛ چکیده

انسان شناسی یکی از مهم ترین دانش های الهی و بشری است که در حوزه معارف بشری و دینی تأثیر به سزایی دارد. تحلیل چیستی انسان شناسی بر پایه پیشینه، تعریف، ضرورت و انواع آن صورت می پذیرد. مطلب قابل توجه این که انسان شناسی دارای انواع فلسفی، دینی، علمی، عرفانی و اخلاقی است. هریک از انواع انسان شناسی گرفتار بحران هایی است و تنها انسان شناسی دینی است که هیچ بحرانی در حوزه آن راه نیافته است.

کلیدواژه ها
انسان شناسی ؛ تعریف انسان شناسی؛ بحران های انسان شناسی؛ انسان شناسی دینی

عنوان مقاله [English]

The quiddity of anthropology

نویسندگان [English]

Abdolhosein Khosrowpanah Reza Mrzaei

چکیده [English]

Anthropology has been regarded as one of the most important branches of knowledge and, it has been of considerable effect on humanistic and religious fields of studies. Presenting an analytical study of the quiddity of anthropology would be established on the basis of its background, definition, necessity and various kinds. Considerably known is the fact that anthropology has been divided into philosophical, religious, scientific, mystical and ethical, all but the religious one being exposed to some crises. It cannot be found any crisis in the religious anthropology.

کلیدواژه ها [English]

Anthropology, anthropological crises, religious anthropology

پیشنهادی: انسان شناسی استاد محمد شجاعی

انسان شناسی

اصل مقاله

مقدمه

انسان شناسی یکی از مهم ترین دانش های زیربنایی در علوم انسانی است. شناخت دقیق و جامع چیستی و هویت انسان شناسی درآمد ورود به مباحث آن است. برای شناخت چیستی انسان شناسی تبیین مقولاتی از قبیل تاریخچه، تعریف، انواع، اهمیت و ضرورت و بحران های انسان شناسی لازم به نظر می رسد. این مقال درصدد تبیین چیستی انسان شناسی و وجه ترجیح نوع دینی آن است.

تاریخچه انسان شناسی

انسان شناسی از کهن ترین علوم بشر به شمار می آید، چراکه انسان همیشه دنبال یافتن منشاء پیدایش خود بوده و به همین منظور افسانه ها و داستان های فراوانی نیز ساخته و پرداخته است. انسان شناسی در مشرق زمین برخلاف عالم غرب بیشتر قالبی مذهبی و دینی داشته است. حقیقت انسان، نحوه تکون و آغاز حیات او، سرنوشت و سرانجام و جایگاه او در نظام هستی مطالبی است که هم در شرایع توحیدی و هم ادیان غیر توحیدی مثل هندوئیسم و بودیسم (با نگرش های مختلف) مورد توجه بوده است. تاریخچه انسان شناسی از نظر شرایع آسمانی مانند اسلام به آغاز خلقت انسان برمی گردد. انسان از همان آغاز خلقت مأمور به شناخت حقیقت، ظرفیت ها، قابلیت ها و سعادت و کمال خود بوده است. دلیل این همه توجه به شناخت انسان این است که انسان از نظر اسلام به عنوان خلیفه و جانشین خداوند در روی زمین برگزیده شده است (بقره، 33 31) و رسیدن به این هدف فقط از طریق شناخت حقیقت انسانی، توانایی ها، کمال و سعادت واقعی و راه وصول به آن ممکن خواهد بود.

از نظر اسلام اولین انسان حضرت آدم اولین خلیفه خدا در روی زمین بوده است. او مسجود فرشتگان واقع شد و دیگر افراد انسانی نیز موظف هستند در جهت خلافت الهی گام بردارند (صدر، 1359، 11 9). بر همین اساس تأکیدهای فراوانی در متون اسلامی در مورد شناخت انسان وجود دارد. از جمله، علی(علیه السلام) در تعابیری فرموده اند: «غایت معرفت این است که انسان خودش را بشناسد» (آمدی، 1407، ج2، 45)، « من تعجب می کنم از کسی که دنبال گم شده خود می گردد ولی خودش را  گم کرده است و دنبال خودش نمی گردد » (همان، 36) و « هرکس خودش را نشناسد از راه نجات دور می شود و در گمراهی و جهل گرفتار می آید » (همان، 232).

اندیشمندان اسلامی هم در طول قرون متمادی آثار فراوانی درباره شناخت انسان تألیف کرده اند، به خصوص عارفان اسلامی در کنار بحث از توحید و شناخت خدا بحث های زیادی در مورد ویژگی های خلیفه خدا و انسان کامل ارائه کرده اند. کتاب هایی مانند تمهید القواعد، شرح فصوص قیصری، فتوحات ابن عربی، مصباح الا نس و... از این قبیل است. همچنین فیلسوفان اسلامی مانند بوعلی سینا و ملاصدرا نیز بخشی از آثار فلسفی خود را به مبحث شناخت انسان اختصاص داده اند.

جهان غرب از لحاظ تاریخی سه دوره را در رابطه با انسان شناسی گذرانده است. در دوره اول که از آن به دوره فلسفی تعبیر می شود سقراط به عنوان اولین فلیسوف یونانی است که انسان را موضوع تفکر و اندیشه فلسفی خویش قرار داده است. مرحله دوم انسان شناسی با ورود دین مسیحیت در کالبد اندیشه و فرهنگ غرب آغاز شد و با نگرش ایمان گرایانه و تکیه بر کتاب مقدس انسان شناسی دینی را مطرح کرد که به دلیل کمرنگ کردن نقش عقل در بسیاری موارد با مضامین عقلی در تضاد بود. در مرحله سوم انسان شناسی در غرب به عنوان علمی مستقل مطرح شد (واعظی، 1377، 6). مغرب زمین در قرن هجدهم شاهد ظهور انسان شناسی به عنوان علمی جدید با موضوع انسان است؛ این امر حاصل پیوند سه جریان همگراست:

1. مطالعات طبیعت شناسانی چون بوفون (1788 1707م) که تلاش می کنند انسان را در میان سایر انواع طبیعی موجودات طبقه بندی کنند. به عقیده بوفون، انسان دارای خصوصیاتی است که او را از سایر جانوران تفکیک می کند. ویژگی هایی مانند سخن گفتن، اندیشه، قابلیت ابداع، زندگی در جامعه و به عبارت دقیق تر، زندگی در جامعه ای زیر مدیریت قوانین و ضوابط اخلاقی، حاکی از این حقیقت است که حتی میان تکامل یافته ترین نوع جانوری و تکامل نایافته ترین نوع انسانی هم نمی توان طیفی مشاهده کرد. چرا که انسان دارای طبیعتی متفاوت از حیوان است و هرگز نمی توان به صورت محسوس و تدریجی از انسان به میمون رسید.

2. تأملات فلاسفه روشنگری از روسو تا کانت که دنبال ارائه یک نظریه در مورد طبیعت انسانی بودند. در این قرن فلاسفه به تأمل درباره طبیعت انسان پرداخته، دیدگاه های خود را درباره بنیان های انسانیت مطرح کردند؛ دیوید هیوم (1776 1711م) در سال 1738 کتاب «رساله طبیعت بشری»، ژان ژاک روسو (1778 1712م) در 1755 کتاب «گفتار در باب منشاء و بنیان های نابرابری میان انسان ها» و کانت فیلسوف آلمانی (1804 1724م ) در سال 1798کتاب « انسان شناسی از دیدگاه عمل گرا» را منتشر کردند.

3. روایت ها و مشاهدات حاصل از دومین موج بزرگ سفرهای اکتشافی در افریقا، امریکا و اقیانوس آرام مانند سفر اکتشافی کاپیتان کوک یا بوگن ویل به جزایر اقیانوس آرام (دورتیه، 1382، 32 31).

مطالعات انسان شناختی تا مدت های زیاد تنها به جوامع ابتدایی محدود می شد تا جایی که این تصور به وجود آمد که انسان شناسی را باید علم جوامع ابتدایی به حساب آورد در حالی که بنابر وظیفه باید به کل جوامع انسانی بپردازد. مهم ترین موضوعات مورد علاقه انسان شناسی عبارت بود از: روابط خویشاوندی، نظام های فرهنگی اسطوره ها، مناسک، ادیان، زبان، باورها و اَشکال قدرت. امروزه این امر تغییر پیدا کرده و انسان شناسان شروع به مطالعه جوامع مدرن کرده اند و از جمله موضوع های جدید انسان شناسی پرداختن به مسأله قدرت در دولت های مدرن، شهر، فضا و نماهای آن است (همان، 48).

تعریف انسان شناسی

دو اصطلاح «انسان شناسی» و «مردم شناسی» بازگردان واژگان Anthropologie  و Ethnologie است که در لغت هم معنا و معادلند. اولی از ریشه یونانی Anthropos به معنی انسان و دومی از ریشه یونانی Ethnosبه معنی قوم و مردم گرفته شده است. واژه آنتروپولوژی برای اولین بار توسط ارسطو مورد استفاده قرار گرفت و منظور او علمی بود که در جهت شناخت انسان تلاش کند (فربد، 1380، 3).

اصطلاح انسان شناسی نخستین بار در کشورهای انگلیسی زبان در ابتدای قرن بیستم رایج شد و به شاخه ای علمی درباره موضوع انسان اطلاق می شد که در پی مطالعه این موجود و زندگی اجتماعی او در مفهومی بسیار گسترده بود. از این رو موضوع مورد علاقه انسان شناسی مطالعه جوامع موسوم به ابتدایی بود هرچند که حوزه ای گسترده تر از این را می طلبید.

اصطلاح مردم شناسی نیز در آغاز قرن بیستم اغلب به مفهوم مطالعه انحصاری جوامع ابتدایی، اقوام و قبایل و... بود. در فرانسه واژه مردم شناسی تا مدت ها معادلی برای واژه انگلیسی «آنتروپولوژی» بود. اما امروز گرایش بسیاری به جایگزینی مردم شناسی با انسان شناسی وجود دارد. واژه انسان شناسـی در فرانسه مدت ها فقط به مفهوم انسان شناسـی طبیعی، مطالعه ریخت شناسی نژادهای انسانی به کار می رفت. در نخستین دهه از نیمه دوم قرن بیستم استراوس واژه انسان شناسی را به معنایی که انگلیسی زبانان آن را به کار می بردند وارد زبان فرانسه کرد. از نظر او انسان شناسی در آن واحد هم به معنای شناخت تألیفی از سازمان یافتگی جوامع باستانی و هم به صورتی عام تر به مفهوم مطالعه عمومی انسان بود (دورتیه، همان، 29 28).

« شورای وضع و قبول لغات و اصطلاحات اجتماعی» در ایران در سال 1349، اصطلاح انسان شناسی را در مقابل کلمه آنتروپولوژی به مفهوم وسیع کلمه یعنی مطالعه عمومی انسان شامل جسمانی، تاریخی، باستانی، اجتماعی و فرهنگی قرار داد و اصطلاح مردم شناسی را در مقابل کلمه «اتنولوژی» به معنی مطالعه هر یک از نهادهای انسانی (اقتصادی، اجتماعی، دینی، سنتی و فرهنگی) در محدوده معین انتخاب کرد (روح الامینی، 1372، 29 27). گرچه برخی از فرهنگ نامه ها در ترجمه کلمه آنتروپولوژی از هر دو واژه انسان شناسی و مردم شناسی استفاده کرده اند (نوربخش، 1380، 43 و 306؛ آشوری، 1381، 19).

البته باید به این نکته اساسی توجه کرد که انسان شناسی مصطلح در غرب که به عنوان یک شاخه علمی جدید مورد توجه است با آن چه که در فرهنگ دینی به عنوان شناخت انسان مطرح می شود متفاوت است. انسان شناسی فرهنگ دینی محدودتر از انسان شناسی علمی است و به عنوان زیر مجموعه ای از انسان شناسی علمی مشهور تلقی می شود. از این انسان شناسی در متون دینی به معرفت نفس یا خود شناسی تعبیر می شود و در آن، انسان از این جهت مورد بحث و توجه قرار می گیرد که موجودی کمال پذیر است و هدفی والا و متعالی برای او تعریف شده است و این انسان می تواند با تأمل در وجود خود و یافتن عواملی که در فطرتش برای وصول به آن هدف اصلی قرار داده شده است و توجه به کشش هایی که در درونش نسبت به آرمان های بلند انسانی وجود دارد، در جهت رسیدن به اهداف والای انسانی و کمال و سعادت حقیقی اش گام بردارد (مصباح یزدی، 1377، 5 4).

با توجه به مباحث پیش گفته می توان این نتیجه کلی را به دست آورد که ما در انسان شناسی دنبال شناخت انسان هستیم و از آن جا که انسان موجودی بسیار پیچیده و دارای ابعاد و شئون وجودی مختلف است که بررسی و تحقیق همه آنها در یک شاخه علمی امری ناممکن به نظر می رسد، هر شاخه ای از معرفت که به گونه ای ساحتی از ابعاد وجودی انسان را مورد بررسی قرار دهد، شایسته عنوان انسان شناسی خواهد بود. پس عنوان جامع انسان شناسی شامل همه شاخه های علمی خواهد بود که به بررسی و شناخت و تحلیل بعد یا ابعادی از ساحت های وجودی انسان یا گروه و قشر خاصی از انسان ها می پردازد (واعظی، همان، 13 12؛ خسروپناه، 1382، 215؛ رجبی، 1379، 16).

از سوی دیگر  بررسی هایی که در مورد انسان صورت می گیرد گاهی به بررسی بعدی خاص، گروهی خاص و یا انسان های زمان یا مکانی خاص می پردازد و گاهی هم انسان به طور کلی و با صرف نظر از بعد، شرایط، زمان و مکان خاص مورد توجه پژوهش گر حوزه انسان شناسی قرار می گیرد. در این نوع بررسی، سؤالات اساسی و محوری درباره آدمی طرح می گردد و محقق باید به دنبال پاسخ به چنین سؤالاتی باشد؛ سؤالاتی از این قبیل: آیا انسان موجودی کاملأ مادی است به گونه ای که همه فعالیت های روانی و فکری او قابل تبیین فیزیولوژیک باشد؟ یا این که فعالیت های روانی او ماهیتی غیرمادی دارد و مستند به جوهری غیرمادی به نام روح انسانی است؟ آیا انسان ها دارای سرشت و طبیعت واحد و مشترکی هستند یا نه؟ کمال انسانی چیست و راه وصول به آن کدام است ؟ و....

انسان شناسی

مطالب تکمیلی:
انسان شناسی - چیستی انسان شناسـی - بخش دوم

همه مطالب تحت عنوان انسان شناسی را می توانید در این بخش مرور و مطالعه نمائید: انسان شناسـی

Share