حضرت علی اکبر از مدینه تا کربلا
امتناع از بیعت
حضرت امام حسین علیه السلام به دلیل امتناع از بیعت با امویان واعراض ازظلم و جهالت غاصبان حکومت و نیز به منظور عملی نمودن اصل اساسی و استوار امر به معروف و نهی از منکر تصمیم گرفت تا شهر جدّ بزرگوارش را ترک کند و به مکّه و مسج الحرام روی آورد ا از این رهگذر بتواند جامعه فرسوده و دچار انحطاط را از انحراف رهایی دهد و سنّت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را احیا کند و مسلمانان را متوجّه فجایع و جنایاتی که ارمغان اختناق اُموی است، بنماید.
وقتی حضرت اعلام کرد عزم سفر دارد و می خواهد از مدینة النّبی بیرون برود، حضرت علی اکبر علیه السلام پرچم وفاداری نسبت به امام را پیشاپیش قافله به اهتزاز درآورد. امام حسین علیه السلام پس از وداع با خویشاوندان و دوستان در شب یکشنبه 29 ماه رجب سال شصتم هجری، شهر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به مقصد مکّه ترک نمود و سرانجام در روز سوم شعبان همان سال مصادف با سال روز تولد آن حضرت وارد مکّه گردید. از آن جا که حضور سومین فروغ امامت در جوار خانه خدا برای یزیدیان توأم با خوف و خطر بود و امکان داشت افشاگری های امام بساط آنان را در هم بریزد، لذا دستور یافتند تحت برنامه ریزی والی مکّه در ایام حج، ذریه رسول خدا6 را در حالی که جامه احرام بر تن دارد ترور کنند. امام علیه السلام به نقشه آنان واقف شد و برای حفظ حرمت مسجد الحرام حج را نیمه تمام نهاد، آن را به عمره تبدیل کرد و تصمیم به خروج از مکّه گرفت و بالاخره هشتم ذی الحجه از حرم امن الهی خارج شد و راه کربلا را پیش گرفت.[1]
مگر بر حق نیستیم
کاروان حماسه و ایثار پس از پشت سر نهادن منازل ذو حُسم، بیضه و عُذیب الهجانات به موقفی به نام بنی مقاتل رسید. عقبة بن سمعان که از یاران و همراهان امام بود و بسیاری از روایات واقعه عاشورا از وی نقل شده می گوید: شب هنگام در رکاب امام حرکت کردیم و چون ساعتی را پیمودیم، امام حسین علیه السلام را خواب سبکی فرا گرفت. در حالی که سر مبارکشان روی قربوس زین اسب بود و به زودی دیدگان آن سرور آزادگان گشوده شد و فرمود: «انّا لله و انّا الیه راجعون الحمد الله ربّ العالمین» و دو یا سه بار آیه استرجاع را تکرار فرمود؛ حضرت علی اکبر علیه السلام با درایت و فراستی که داشت، متوجّه حال پدر گردید مشاهده کرد آن ستاره پرفروغ اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مدام آیه مذکور را بر زبان جاری می نماید. مرکب خویش را به سوی اسب پدر هدایت کرد و خطاب به ایشان گفت: «پدر جان! از چه جهت آیه استرجاع را تلاوت می کنید. امام فرمود: فرزند عزیزم اندکی که خواب رفتم، سواری عنان اسب را کشید و گفت: «القوم یسیرون و المنایا تسری الیهم» این قوم در حال حرکتند در حالی که مرگ به سوی آنان می آید.
علی اکبر علیه السلام پس از لحظه ای مکث، با قوّت قلب وشهامتی شگفت روی به پدر بزرگوار خویش کرد و گفت: «یا ابة لا اراک الله السوء و السنا علی الحقّ» پدر جان! خداوند حادثه ای ناگوار پدید نیاورد. آیا ما بر حق نیستیم؟ امام در جوابش فرمود: «بلی والّذی الیه مرجع العباد: » آری، به خداوندی که بازگشت بندگان به سوی اوست، ما بر حقّیم. » علی اکبر با شنیدن این پاسخ چون گُل شکفت و با آرامشی خاصّ امام علیه السلام را مورد خطاب قرار داد و گفت: «یا ابه اذا لانبالی نموت محقّین» ای پدر! [وقتی بر حق بودن ما مسلّم است] در این صورت باکی نیست و بر حق جان می دهیم. امام علیه السلام وقتی مشاهده فرمود فرزند در این مصاحبه معرفتی سربلند و پیروز بیرون آمد، شاد شد. او را مخاطب قرار داد و فرمود: «جزاک الله من ولد خبری ما جزی ولدا عن والده» خدایت پاداشی نیکو عطا کند؛ نیکوترین پاداش که باید فرزندی از پدر خویش دریافت کند.[2]
این گفت و گوی معنوی کمالات روحانی علی اکبر را ترسیم می نماید و بر یقین وی مُهر تأیید می زند.
نخستین شهید هاشمی
امام و یاران باوفایش در روز اوّل محرّم سال 61 ه. ق. از موقف بنی مقاتل به کربلا حرکت کردند و روز بعد هم زمان با ورود لشکر حرّ که در توقفگاه شارف به کاروان امام رسیده بود[3] وارد این دیار آغشته به خوف و محن گردیدند. در سومین روز از ماه محرم عمر سعد به فرماندهی 4000 نفر دیگر به سرکردگی شیث بن ربعی بدو پیوستند و تا روز ششم محرم 20000 نفر نیرو مسلح در کربلا حاضر شدند تا شقاوت خویش را در مقابل سپاه اهل بیت (به نمایش بگذارند.
نه روز از ماه محرم گذشت و شام عاشورا فرا رسید. آن شب آخرین شب زندگانی دنیوی حضرت علی اکبر بود. ماه در بالای آسمان رنگ پریده و نگران به تماشای دشت نینوا مشغول بود دورتر از خیام امام علیه السلام در محوطه پهناوری سربازان اموی دسته دسته زیر نور ماه نشسته و سر نیزه ها را تیز و شمشیرها را صاف و صیقلی می نمودند. جنگیدن با این قوم تبهکار برای علی اکبر مُسلّم بود. او در سنین جوانی دریافت که دمسازی با دستگاه سفّاک سفیانیان و چشم پوشی از جنایات یزید کار فرومایگان است که داغ ننگ را بر جبین خود به بهای لذّت های فناپذیر می خریدند. او در این شرایط رنج، شهادت و اسارت را برای خود و خاندان خویش می پسندید و به تشنگی، آوارگی و اسارت کودکان، زنان و خواهران رضایت می داد.
علی اکبر به خوبی این قوم محروم از تقوا و درستی را می شناخت و می دانست در بین آنان افرادی هستند که با نامه های خود پدرش را به کوفه فرا خواندند. اکنون همان ها با شمشیر و سنان خویش به استقبال امام علیه السلام آمده اند. و همین جماعت بود که با تبلیغات دروغین امویان و تحریفات عمر سعد، لشکر خدا نامیده شد! علی اکبر علیه السلام ضمن آن که مشغول آماده سازی سلاح و تدارک ابزار رزم بود، با خود زمزمه می کرد: ای شقاوت پیشگان، فردا در صحنه نبرد چون مور و ملخ شماها را بر روی هم می ریزم، چون شیر غرّان بر شما رو به صفتان یورش می آورم و تار و مارتان می کنم. بعد در گوشه ای نشست و به این سوی صحرا نگریست. یک دنیا صفا دید. یارانی را ملاحظه می کرد که حق را شناخته و رضای پروردگار را به صدق دل گردن نهاده بودند. اخلاص آنان به ساحت قدس و ملکوت، شائبه دلبستگی های دنیایی را فاقد بود. آمده بودند تا در راه حقیقت جان دهند و از امام خویش در راه احیای ارزش های الهی و سنت های نبوی دفاع کنند.
در روز عاشورا جوانان هاشمی بی صبرانه در انتظار لحظات جانبازی بودند و پیش دستی آنان در رسیدن به افتخار شهادت در قلوب پراشتیاق آنان هیجان ایجاد می کرد. از میان خاندان هاشمی، نخستین شخصی که طی ستیز با ستمگران شهید شد، حضرت علی اکبر علیه السلام است. چنانچه در زیارت ناحیه مقدسه این جوان را به عنوان اوّلین کشته از هاشمیان معرفی می کند، شیخ مفید، طبری، ابن اثیر و ابن کثیر دمشقی در اثر خویش[4] ابوالفرج اصفهانی، شیخ ابن ادریس حلّی، مرحوم سماوی، سید محسن امین و شیخ شوشتری در کتاب الاوائل[5] چنین نظری دارند.
مرحوم علامه مجلسی در کتاب تحفه الزائر خود زیارت شانزدهم می نویسد: «خطاب به علی اکبر علیه السلام باید این زیارت را خواند: السلام علیک یا اوّل قتیل من نسل خیر سلیل.»
شبیه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
سید بن طاووس در کتاب لهوف می نویسد: «وقتی علی اکبر نزد امام آمد و برای عزیمت به میدان جنگ و اجازه نبرد خواست، حضرت اباعبدالله علیه السلام بی درنگ به او اذن جنگ داد. امام در آن لحظه برای شهادت فرزندش نگران نبود و با نیروی غیبی فرجام او را مشاهده می کرد. » و به قول حضرت آیه الله جوادی آملی: «... علی اکبر در بیرون دروازه دل جای دارد نه در درون و حسین علیه السلام هم در بیرون دروازه دل علی اکبر جای دارد نه در درون [زیرا] شبستان دل حسین علیه السلام مهر خداست و سراسر بوستان دل علی اکبر هم علاقه به خداست. اولیای الهی چون صبغه الهی دارند، از آن جهت محمود و ممدو ح هستند. نه پدر پسر می خواهد و نه پسر پدر می خواهد. بلکه هم پدر و هم پسر خدا می طلبند هم او استجازت می کند و هم این در کمال رضا اجازت می دهد. سرّش آن است که قلب هر دو به یاد حق متیم است. . .»[6]
با این وجود عواطف پدر و فرزندی موجب شد که پدر به سیمای فرزند نگاه کند و پسر به چهره پدر بنگرد. امام نگاه مأیوسانه ای به قامت چون سرو علی اکبر نمود.[7] بی اختیار گریست و انگشت سبابه خود را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: «خداوندا! تو بر این مردم گواه باش. به تحقیق جوانی به جنگشان رفت که از حیث صورت، خُلق و نطق شبیه ترین اشخاص به پیامبرت بود. هرگاه شوق دیدار رسولت را پیدا می کردیم به سیمایش می نگریستیم. خدایا! برکت های زمین را از ایشان [قاتلان علی اکبر] دریغ دار و آن ها را به شدّت پراکنده ساز و میانشان تفرقه افکن که هر یک به طریقی روند، حاکمان را از ایشان راضی مگردان، زیرا ما را دعوت کردند که یاریمان کنند ولی به جای نصرت، بر ما تاختند و به جدال با ما پرداختند.»[8]
نفرین امام در خصوص کوفیان عملی گردید و این شهر هرگز روی آرامش ندید و پس از آشفتگی بسیار به صورت دیاری متروکه درآمد.
رجز و رزم
حضرت علی اکبر علیه السلام به سوی میدان رزم رفت تا گوهر گران بهای حق و شهادت، را ازاعماق اقیانوس حماسه به دست آورد و سینه خویش را آماج پیکان ناپاکان بنماید.
او با رجزی پرمحتوا خود را چنین معرفی کرد:
انا علی بن الحسین بن علی
نحن و بیت الله اولی بالنّبی
من شبث و شمر ذاک الدّنی
اضربکم بالسیف حتّی نیثنی
ضرب غلام هاشمی علوی
ولا زال الیوم احمی عن ابی
تالله لا یحکم فینا ابن الدّعی؛[9]
منم علی فرزند حسین بن علی [سوگند به خداوند که] ما به پیامبر سزاوارتریم از شبث (بن ربعی) و شمر بن ذی الجوشن (این مرد فرومایه) آن قدر با شمشیرم شما را می زنم، تا خم شود. ضربت جوان هاشمی علوی و اکنون از پدرم حمایت می کنم به خدا سوگند که زنازاده نباید درباره ما حکم کند. »
طارق بن کثیر که فردی هتّاک و شقی بود، چون کفتاری خون آشام به سوی فرزند امام علیه السلام یورش برد، امّا با ضربه شمشیر علی اکبر به هلاکت رسید. برادر و فرزند وی نیز به چنین سرنوشتی دچار شدند. شخصی به نام طلحه و نیز مصراع بن غالب در مصاف با شبیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چنان در خون کثیف خویش غلطیدند که وحشت بر سپاه دشمن حاکم شد و هر چه علی اکبر مبارز طلبید، سپاه متوحّش و حیران جرأت نکرد به صحنه رزم بیاید سرانجام با تحریکات ابن سعد شخصی به نام بکر بن غانم که به تهوّر و قدرت رزمی خود می بالید چون گرازی وحشی در میدان نبرد آشکار شد، کوهی از آهن بر کوهی سوار بود و تنها چشمانش از میان این تور آهنین پیدا بود. او نیز به سرنوشت دیگر جانیان دچار گشت و روح پلیدش به گودال جهنّم رفت.[10]
علی اکبر علیه السلام پس از درهم شکستن صفوف دشمنان چون مشاهده کرد کسی حاضر نیست، با او به مقابله برخیزد. چون ساعقه ای به خرمن سپاهیان سیاه اعمال، شرر افکند و از هر سو که می رفت، شقاوت پیشه گان را از هم می شکافت و گروهی را به دیار عدم رهسپار می نمود.
آخرین دیدار
سرانجام علی اکبر علیه السلام راه خیمه ها را پیش گرفت و نزد پدر آمد تا قدری استراحت کند و از شدّت عطش برای امام بگوید. عرض کرد: «یا ابة العطش قد قتلنی و ثقل الحدید اجهدنی فهل الی شربة من الماء سبیل اَتَقوّی بها علی الاعداء»[11] پدر جان! تشنگی مرا از پای درآورد و سنگینی آهن توانم را از من بُرده. آیا جرعه ای آب یافت می شود تا به وسیله آن توان گرفته و بر دشمن یورش آورم.
امام حسین علیه السلام گریست و فرمود: «و اغوثاه ما اسرع الملتقی بجدّک فیسقیک بکاسه شربة لا تظمأ بعدها و اخذ لسانه فمصّه و دفع الیه خاتم لیضعه فی فمه»[12] ای فرزند! چقدر نزدیک است که به جدّت برسی و او تو را به کاسه ای از شربت سیراب کند که دیگر پس از آن تشنه نگردی. سپس زبان علی را در دهان خود گرفت و انگشتری خویش را بدو داد تا در دهان خود نهد.
با عنایت به این روایت امام علیه السلام تشنگی علی اکبر را رفع نموده و خستگی او را برطرف کرده و وی را به مقام قرب، منزلت قدس و نوشیدن جام معرفت از دست رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نوید داده است:
بودند دیو و دد همه سراب و می مکید خاتم زقحط آب سلیمان کربلا
وقتی علی اکبر زبان درکام خشکیده پدر گذاشت، متأثر شد. شاید با خویش نجوا نمود: ای علی! تاکنون کاری نکرده بودی که قلب مطهر پدرت را آزرده سازی. ای کاش! اکنون هم از پدر آب نمی خواستی. زبان پدر که از کام تو خشک تر است! نگران بود تا آن که به فکر افتاد، آن را ترمیم کند.[13]
جرعه های جاوید
علی اکبر این بار در حالی که از آن بشارت ملکوتی سراسر وجودش سرشار از شعف بود، روانه میدان نبرد گردید. با شمشیر، تندر مرگ بر دشمنان می افکند و صاعقه هلاک کننده، در میانشان پراکنده می ساخت. تکبیر گویان به یمین و یسار لشکر یورش برد، رجز خواند و گفت:
ظهور حقایق به جنگ اندر است
همه راستی ها در آن مضمر است
عیان، حق زباطل شود در نبرد
پدیدار گردد زنامرد مرد
بذات خداوند عرش بلند
که امروز ای فرقه ناپسند
ز رزم شما بر نداریم دست تنِ
جمله با خاک سازیم پست[14]
آن چشمه ای که علی اکبر بدان دهان سپرده بود، تشنگی را از او برگرفت و آنچه اکنون داشت، شعفی غیر قابل وصف و حالتی توأم با وجد بود. از این جهت حالت حماسی او لشکر مخالف را بیش از پیش به هراس افکنده بود. در هر صورت آن جوان هاشمی بر دشمنان یورش می برد و چون برگ درخت آنان را بر زمین می ریخت. یکی از افرادی که وقتی علی بن الحسین علیه السلام به سویش نزدیک شد، به سرعت از کنارش گذشت، منقذ بن مره عبدی نام داشت. این ملعون در نبردی که با علی اکبر علیه السلام داشت، دچار جراحتی در دست خود شد، آن ستمگر که دید در جنگ تن به تن متداول در آن ایام نمی تواند خودی نشان دهد، به خیانت و حلیه گری روی آورد. پس در جایی کمین کرد و نیزه ای را بر پشت علی اکبر علیه السلام فرود آورد. فرزند امام حسین علیه السلام غرق در خون گردید و دست خود را به گردن اسب آویخت. آن حیوان به تکاپو درآمد و کوشید تا بتواند سوار را نجات دهد، ولی چون خون جلو چشمان مرکب را گرفته بود به جای آن که راکب خویش را به سوی خیام حرم ببرد به طرف لشکر دشمن برد. آن ستمگران دست جنایت از آستین شقاوت بیرون کشیدند و هر کدام به طریقی ضربه ای به آن جناب وارد نمودند. این جا بود که علی اکبر علیه السلام تصمیم گرفت، خاطره تلخ قبلی را ترمیم کند و در زیر ضربات مهلک دشمن پدر را ندا در داد و تحقّق وعده اش را چنین بیان کرد:
«علیک منّی السلام یا ابا عبدالله! هذا جدّی رسول الله. قد سقانی بکأسه الاوفی شربه لا اظمأ بعدها ابدا و هو یقول: العجل العجل فانّ لک کأسا مزحوره حتّی تشربها الساعة »[15] سلام من بر تو ای ابا عبدالله! این جد من رسول خدا است که از جام پر ثمر خویش مرا سیراب نمود. به نحوی که دیگر تشنه نخواهم شد و او می گوید: [ای حسین علیه السلام] تو هم بشتاب. بشتاب که جامی برایت آماده نموده اند. تا در همین ساعت آن را بنوشی.
سپس علی اکبر علیه السلام فریادی زد و به فیض شهادت نائل آمد.[16] بدن پاره پاره اش بر روی زمین قرار گرفت و لحظاتی بعد پدر بر بالین پسر آمد و سرش را به دامن گرفته و می بوسید و بر سینه اش فشار می داد.[17] برای شهادت چنین مظهر قدس و تقوی جای دارد که ناله پدرش بلند شود. چنانچه طبری با سند خود از حمید بن مسلم روایت می کند که:
«سماع اذنی یومئذ من الحسین یقول: قتل الله قوما قتلوک یا بنی ما أجرأهم علی الرّحمن و علی انتهاک حرمة الرّسول. علی الدّنیا بعدک العفاء[18] حُمید بن مسلم گوید: گوش های من آن روز از امام حسین علیه السلام شنید که می فرمود: خدا بکشد جماعتی را که تو را کشتند ای فرزند من! چقدر جرئت و بی باکی آن ها بر خدا زیاد است و چقدر بر هتک حرمت رسول خدا صلی الله علیه و آله افزون است.
[ای نور دیده من!] پس از تو خاک بر سر دنیا باد!»
شکوفه خونین
سپس امام دست از خون مطهرّش پر ساخت و به آسمان پراکند که قطره ای از آن به زمین بازنگشت.
ابن قولویه از راویان موثق به نقل از ابی حمزه ثمالی زیارتی را از حضرت امام صادق علیه السلام روایت می کند که در فرازی از آن آمده است: «السّلام علیک. . . بابی انت دمک المرتقی به الی حبیب الله. . . »[19]
درود بر تو [ای علی اکبر!] پدرم فدایت باد که خونت را نزد حبیب خدا بالا بردند.
از این مضمون مستفاد می گردد که فرشتگانی مأمور بالا بردن خون های مطهّر نزد رسول خدا6 هستند و این عمل امام علیه السلام بر اساس حکمت ها و مصالحی بوده که واقعیت آن برای ما روشن نیست شاید بتوان چنین استنباط کرد که این خون ها ذخایری نفیس و مطهّر از آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستند. وسیله احتجاج می باشند و اصولاً خون شهید امتیازی خاصّ دارد و شهیدان بدین وسیله می توانند شفاعت کنند.
حمید بن مسلم می افزاید: «و کانّی انظر الی امراة خرجت مسرعة کانّها الشّمس الطّالعة تنادی: یا اخیاه و ابن اخیاه. قال: فسئلت عنها فقیل هذه زینب ابنة فاطمة ابنة رسول الله صلی الله علیه و آله فجاعت حتّی اکبّت علیه، فجاءها الحسین فاخذ بیدها فردّها الی القسطاط»[20]
و مثل آن که من نظاره می کنم، زنی را که به سرعت از خیمه خارج شد و همچون خورشید تابان می درخشید و فریاد بر می داشت: ای وای بر برادر من! ای وای بر پسر برادر من! (حمید بن سلم) می گوید، پرسیدم: این زن کیست؟ گفتند: این زینب دختر فاطمه، دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله است. این زن آمد و آمد تا خود را بر روی علی اکبر علیه السلام انداخت و پس از آن امام حسین علیه السلام آمد و دست او را گرفت و به خیام حرم برگردانید.
برخی عقیده دارند این رویه زینب کبری علیها السلام بدان جهت بود که قدری از تألّمات برادر را کم کند و امام پیکر پاک فرزند را ترک کرده و به بازگردانیدن خواهر به خیام متوجّه شود. شدّت علاقه زینب علیها السلام به علی اکبر در حدّی است که با اندوهی فراوان خود را بر روی بدن او می افکند، ولی وقتی دو فرزندش عون و محمد به شهادت رسیدند، چنین حالتی را از خود بروز نداد.
موقعی که پیکر پاره پاره علی اکبر علیه السلام را به سوی خیمه ها انتقال می دادند، امام پیشاپیش فرزندش حرکت می فرمود و ا ین رفتار امام حکمتی داشته است. می توان این گونه برداشت کرد که زنان، خواهران و کودکان نخست سیمای پر صلابت امام را مشاهده می کنند و بعد از آن پیکر خونین فرزندش را و این مشاهدات ا ز اندوه آنان تا حدودی می کاهد. دیگر این که از بدن علی اکبر علیه السلام خون می چکد و امام می خواهد پای خود را بر روی آن ها نگذارد. در این وقت امام حسین علیه السلام داخل خیمه گردید و به اطراف نظر افکند، در حالی که آه سوزناکی از جگر می کشید و گوهر اشک از چشمه دیده بر روی گونه های مبارک خویش سرازیر می نمود، سکینه علیها السلام به نزد پدر آمد و چون متوجّه شهادت برادرش شد، این کلمات را «وای برادر من!» با صدای بلند می گفت. امام فرمود: «نور دیده! جزع مکن و در این مصیبت صبر پیشه کن.»[21]
بدین گونه حضرت علی اکبر علیه السلام پس از آن که 120 نفر را در حمله اوّل و 80 نفر را در یورش دوم به خاک هلاکت افکند، توسط شقی خیانتکار، منقذ بن مرة عبدی، به شهادت رسید. اگر چه دوران زندگیش کوتاه بود، بر اوراق تاریخ خطّی درخشان ترسیم نمود که در هر عصری برای انسان های تشنه حق و عاشق فضیلت نور افشانی دارد و هر امّتی را که برای ستیز با ستم توان ندارد، به تحرّک وا می دارد. پدید آورنده زیباترین صحنه های تاریخ شکوهمند حماسی می شود. خون او بر زمین ریخته شد تا خون های پاک در شریان های مردم خدا شناس و معتقد برای صیانت از ارزش های معنوی و حریم مکارم در جریان باشد و معیاری برای تفکیک تیره گی ها از روشنایی ها باشد. گل های معطری که لب تشنگان وادی یکتاپرستی و حق جویی به بارگاه شکوه عشق هدیه می برند، از خون وارستگانی چون علی اکبر رنگ گرفته است.
منظومه نورانی
اشتقیا به کشتن حماسه سازان کربلا اکتفا نکردند و به فرمان عبیدالله بن زیاد مقدر گردید ده شقی سفّاک بر بدن های مطهر شهیدان نینوا اسب بتازند. و تصمیم گرفتند سرهای شهیدان را از تن آنان جدا کنند که سر مطهّر حضرت علی اکبر علیه السلام در بین سرها چون ماه می درخشید، همان گونه که سر مطهر پدر بزرگوارش چون خورشیدی در حال پرتو افشانی بود.
گلشن روی تو عجب با صفاست
ای سر پر خون بدنت در کجاست؟
بعد از آن که رژیم سفّاک یزید وسایل مراجعت اهل بیت امام حسین علیه السلام را به مدینه فراهم ساخت. اقتضای حوادث و تحریک شدن افکار عمومی آنان را وادار نمود که سرهای مقدّس شهدا (را در همان دمشق به خاک سپارند. جایگاهی که سرهای مطهّر دفن شده، باب الصغیر نام دارد. علّامه سید محسن امین می نویسد: «در دمشق مقبره ای به نام «مقبره باب الصغیر» است بعد از سال (1321 ه. ق) نگارنده، این مقبره را مشاهده نمود. بر سر در مقبره، سنگی وجود داشت که بر آن این عبارت دیده می شد:
«هذا مدفن رأس العباس بن علی و رأس علی بن الحسین الاکبر و رأس حبیب المظاهر!»[22]
البته قول دیگری در بین برخی محدّثین و مورّخین شیعه اشتهار دارد که این سرها همراه سر مطهّر امام حسین علیه السلام توسط امام زین العابدین علیه السلام به کربلا آورده شد و به بدن های مطهّر ملحق گردید و این در حالی است که در شرق مسجد جامع دمشق آرامگاه سر مقدس حسین بن علی علیه السلام واقع می باشد. سبط ابن جوزی می گوید: پنجمین خلیفه فاطمی سربریده امام را از باب الفرادیس به عسقلان و از آنجا به قاهره آورد و مقریزی هم بر این عقیده می باشد.»[23]
صفای زیارت
گفته می شود: بنی اسد با راهنمایی امام سجاد علیه السلام قبری ویژه برای حضرت امام حسین علیه السلام حفر نمودند. و پیکر منوّر آن امام توسط فرزندش زین العابدین علیه السلام در آن دفن گردید. آن گاه علی اکبر علیه السلام را جدای از شهدای بنی هاشم جایی که هم اکنون مرقد اوست در کنار قبر پدر دفن کردند. اگر به شیوه امام سجاد علیه السلام در قرار دادن پیکر برادرش اندیشه کنیم، متوجّه می شویم که آن امام همام هدف والایی داشته و می خواهد فضائل و مکارم برادر خود را با این رفتار ثابت کند و نشان دهد که مقرّب ترین شهدای نینوا به سیدالشهدا علی اکبر است.
در کتاب بحار الانوار مجلّد مزار به نقل از کتاب کامل الزیارات ابن قولویه روایتی از امام صادق علیه السلام خطاب به حماد بصری آمده که در فرازی از آن این عبارت مشاهده می شود:
«انّ الحسین بن علی غریب مدفون بارض غریبه، یبکیه من زاره و یحزن له من لم یزره و یحترق له من لم یشهده و یرحمه من نظر الی قبر ابنه عند رجلیه»
به درستی که حسین بن علی علیه السلام غریب است و در زمین غریب مدفون است. هر کس او را زیارت کند، برای او می گرید و حتّی کسی که به زیارتش نایل نگردیده و نزدش حضور نیافته برای او محزون می شود و قلبش آتش می گیرد و هر که به مرقد فرزندش (علی اکبر) نزد پای مبارک او، بنگرد، دلش بر او می سوزد.
از آن زمان تاکنون هر کس به زیارت امام حسین علیه السلام می رود فرزندش را نیز زیارت می کند. ابن قولویه در کتاب خود (کامل الزیارات) می گوید: ابوحمزه ثمالی نقل کرده است که امام صادق علیه السلام به من فرمودند: هر گاه قصد زیارت امام حسین علیه السلام را نمودی از دری که به جانب مشرق است وارد شو. . . »
شیخ مفید در مزار خود روایتی را آورده که از آن برمی آید، نخستین بنای مزار در عصر امام صادق علیه السلام برپا بوده است. در بخشی از آن می خوانیم: «پس از رسیدن به در حائر درنگ کن و آن گاه وارد شده، خود را به قبه برسان از آن جا به سمت بالا سر حرکت نما و پس از زیارت به سوی پایین پای حضرت علی بن الحسین علیه السلام روانه شو. »
همان گونه که علّامه مجلسی در اثر معروف خود آورده است: «هر گاه کسی اراده زیارت شهیدان کربلا را می نماید، لازم است پیش پای قبر امام حسین علیه السلام، آن جا که مدفن علی اکبر است، توقف کند و رو به قبله که آن جا موضع شهیدان است خطاب به علی بن حسین زیارتی را بخواند که با این عبارت آغاز می شود: السّلام علیک یا اوّل قتیل من نسل خیر سلیل من سلالة ابراهیم الخلیل صلّی الله علیک و علی ابیک. . . »[24]
در زیارت مخصوصه اوّل رجب از قول معصوم مضمونی آمده که از پاکی و طهارت علی اکبر حکایت دارد:
«کما منّ علیک من قبل و جعلک من اهل البیت الّذین اذهب الله عنهم الرجس و طهّر هم تطهیرا»[25]
همان گونه که قبلاً بر تو منت نهاد و از خاندانی قرارت داد که خداوند پلیدی را از ایشان زدوده و مطهرشان نمود.
برای حضرت علی اکبر در منابع مستند شیعه زیارات ویژه ای آمده است. شیخ طوسی در کتاب مصباح المتهجّد نقل می کند که صفوان جمال از پیشگاه امام صادق علیه السلام برای عزیمت به زیارت امام حسین علیه السلام رخصت طلبید و از ایشان خواست که به او زیارتی بیاموزند. امام زیارتی به وی تعلیم دادند و در دنباله آن تأکید کردند: «آن گاه به سمت پای مبارک امام می روی و بر بالای سر علی بن حسین می ایستی و می گویی: السلام علیک یا بن رسول الله. . . »[26]. ابن قولویه در کتاب کامل الزیارات، زیارت ویژه ای را که امام صادق علیه السلام به ابوحمزه ثمالی تعلیم داده و به علی اکبر اختصاص دارد، آورده است. علّامه مقرّم در کتاب خود «علی بن الحسین الاکبر» آن را نقل نموده است.
منبع : مجله مبلغان، شماره 15 , اصفهانی،عبد الله
-----------------------------------------------
پی نوشت:
[1] نک. تاریخ طبری و دیگر منابع تاریخی.
[2] ابصار العین، مرحوم سماوی، ص 86
[3] ارشاد، ج 2، ص 79و علی بن الحسین الاکبر، علامه مقرم، ص 69
[4] البدایه و النهایه، ابوالفدا الحافظ ابن کثیر دمشقی (متوفی 774 هجری) ج 8، ص 187
[5] الاوائل، شیخ محمّد تقی شوشتری، ص 48
[6] عرفان و حماسه، آیة الله جوادی آملی، صص188 و 189
[7] ثقته المصدور، محدّث قمی، ص 241
[8] نفس المهموم، محدّث قمی، ص 164 و اللهوف ص 47
[9] این رجز با اندکی تفاوت در ارشاد و مقتل خوارزمی آمده است.
[10] اقتباس از کتاب قیام امام حسین علیه السلام، بر علیه بیدادگری، جلال الدین جعفری، صص 558 تا 561
[11] بحار الانوار، ج 45، ص43
[12] مقتل خوارزمی، ج 2، ص 31؛ مقتل عوالم، ص 95 و مقتل الحسین، علامه مقرم، ص 298
[13] عرفان و حماسه، ص 189
[14] ترجمه رجز علی اکبر به صورت نظم توسط علی اکبر مشکوه السلطان، متن رجز:
الحرب قد بانت لها الحقایق
و ظهرت من بعدها مصادق
و الله ربّ العرش لا نفارق
جموعکم او تغمدا البوارق
نک: موسوعة کلمات الامام حسین، ص 462
[15] مقاتل الطالبین، صص 115 و 116؛ بحار الانوار، ج 45، ص 44 و مقتل علامه مقرم، ص 260.
[16] مقاتل الطالبین، ص 259
[17] ناسخ التواریح، جزء دوم از جلد ششم، ص 335
[18] تاریخ طبری، ج 5، ص 446
[19] علی اکبر، علامه مقدم، صص 87 و 88
[20] تاریخ طبری، ج 5، ص 446؛ مقتل ابی مخنّف، ص 129 و موسوعة آل النبّی، ص 704
[21] فرسان الهیجا، ذبیح الله محلّاتی، ج 1، ص 306
[22] اعیان الشیعه، ج 1، ص 627
[23] تذکره، سبط بن جوزی، ص 151 و الخطط، ج 3، ص 284
[24] بحار الانوار (کتاب مزار)، ج 98، ص 270.
[25] علی اکبر، علّامه عبدالرزّاق مقرّم، ص 48
[26] این زیارت در اغلب کتب ادعیه و خصوصاً مفاتیح الجنان آمده است.
Add new comment