رَویَ اَبُو حَمزِهِ ثَمالی قالَ:[1]
کانَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ عَلَیهِمَا السَّلامُ یَقُولُ: اِبنَ آدَمُ لایَزالُ بِخَیرٍ ماکانَ لَکَ واعِظٌ مِن نَفسِکَ وَ ماکانَتِ المُحاسِبَه مِن هَمِّکَ وَ ماکانَ الخَوفُ لَکَ شِعاراً وَ الحُزنُ لَکَ دِثاراً. اِبنََ آدَمُ! اِنَّکَ مَیِّتُ وَ مَبعُوثٌ وَ مَوقُوفٌ بَینَ یَدَیِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ مَسئُولٌ فَاَعِدَّ جَواباً
ترجمه حدیث:
رُوِیَ عَن عَلِیِّ اَمیرِالمُؤمِنینَ عَلَیهِ السَّلامُ قالَ: اِنَّ اَولِیاءَ اللهِ تَعالی کُلُّ مُستَقرِبٍ اَجَلَهُ وَ مُکَذِّبٍ اَمَلَهُ کَثیرٍ عَمَلُهُ قَلیلٍ زَلَلُهُ[1]
اگر همین جور داخل حرم بروی معلوم می شود خیلی او را به عظمت قبول نداری،« میکده حمام نیست، سرزده داخل نشو»، این ها که همین جوری می آیند ادب را مراعات نکرده اند. اما آنجا که بایستیم ادب را مراعات کنیم و بگوییم که آقا اجازه می دهید بیایم؟ معلوم می شود یک خُرده چیزی سَرَت می شود، این را بخوانی و بیایی خوب است.
سوال14: اگر ما به اهل بیت علیهم السلام مستقیماً توسّل کنیم صحیح است یا باید آن ها را واسطه قرار بدهیم؟
سوال1: اولیای خداوند چه کسانی هستند؟
الوهیت و پرستش، منشأ همه حقوق
مفهوم فرادستی فلسفه حقوق مفهوم «لا اله الا الله» است با تمام ابعادی که دارد. معنای این مفهوم این است که همه حقوق به پرستش حضرت حق برمی گردد. حق حضرت حق این است که پرستیده شود و حق همه کائنات این است که به قرب او برسند و بتوانند او را بپرستند. هیچ موجودی حق ندارد مانع پرستش و قرب موجودات دیگر شود. همان طور که در حق توسعه اجتماعی می گویند هیچ انسانی حق ندارد مزاحم حق توسعه دیگری بشود
ویژگی های نظام حقوقی توحیدی
این اله وقتی مخلوقات را آفرید در آن ها ظرفیتی برای تکامل قرار داد. تکامل چیزی جز تقرب به خدای متعال، سجده و قرب خدای متعال و ابتهاج و سرور به تقرب او نیست. همه ی سرورها همین گونه است. آیا وقتی به توسعه می رسیم و به آن مبتهج می شویم، غیر از این است که قرب به یک مقصد پیدا کردیم و لذت می بریم؟ لذت همیشه ناشی از قرب است فقط آلهه اش متفاوت است
وابستگی حسن و قبح به اله
وقتی ما در مقابل یک غایتی خضوع و خشوع می کنیم یعنی به آن دل می بندیم، حال بر اساس آن تعیین حق می کنیم. بنا بر این هر جا سخن از حق است - در هر دستگاهی، هیچ تفاوتی نمی کند- بدون میل به حرکت، بدون میل به تعالی و تکامل، بدون تعلق، بدون اظهار عجز و خضوع و تواضع در مقابل یک مبدأ، - آن مبدأ را هرچه فرض بکنید- امکان درک از حق و تعیین حق وجود ندارد.
کسانی که می روند خارج زندگی می کنند چون از نظر دین به خطر می افتند مهاجرتشان جایز نیست، چون می روند مثل آن ها می شوند. اخیراً هم دُوَل خارجی تصمیم گرفته اند هر ایرانی بخواهد برود آنجا مقیم بشود و اقامت بگیرد می گویند باید دینت را هم تغییر بدهی، باید مسلمان نباشی، تا حالا این کار را نمی کردند اما اخیراً چون می گویند اسلام آنجا قوّت پیدا می کند و اسباب زحمت می شود، می گویند اول دینت را رها کن هر دینی را می خواهی بپذیری بپذیر، ولی اسلام نه