عطار، خيامي ديگر(بخش اول)

نويسنده:دکتر رضا اشرف زاده *
شیخ فریدالدین محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

چکیده
 
بدون شک رباعی و دو بیتی از قالب های کوتاه و دلنشین ایرانی است، همان گونه که دو بیتی، زبان حال مردم عراق عجم بوده است ـ که به فهلویات مشهور بوده ـ رباعی یا چهارگانه زبان دل مردم خراسان بوده است. بزرگان رباعی سرا از رودکی گرفته تا شیخ ابوسعید ابی الخیر، خواجه عبدالله انصاری، عمر خیام نیشابوری و... خصوصاً عطار نیشابوری، همگی از خراسان بوده اند.
مجموعه ای که از رباعیات خیام در دست است به روزگاران جمع آوری شده و بسیاری از آنها، رباعیات سرگردان است. عطار نیشابوری خود، رباعی های خود را در مجموعه ای به نام مختارنامه در 50 فصل تدوین نموده است.
بعضی از رباعیاتی که به نام خیام رقم خورده است، از طبع عطار تراویده است و بسیاری از رباعیات عطار، همان مضامین رباعیات خیام را دارد.
در این مقاله، کوشش شده است این هم نگری ها و شباهت ها نمایانده شود. با این تفاوت که تفکرات خیام فیلسوفانه است و تفکرات عطار، فلسفه عرفانی اوست.

واژه های کلیدیرباعی، دو بیتی، وزن پرسیفیک، تفکر خیامی، درماندگی در برابر مرگ، عجز در مقابل اسرار ازل.

بدون شک، دو قالب رباعی و دو بیتی، قالب های اصیل ایرانی است و در حقیقت، ایرانیان زمزمه های عاطفی خود را در این دو قالب بیان می کرده اند.
باید گفت، همان گونه که «فهلویات» زبان دل و عاطفه مردم عراق عجم بوده (محجوب، محمدجعفر، بی تا/98) به نظر می رسد که چهارگانه ها یا رباعیات، زبان دل مردم خراسان بوده است. بر این گفته، دلایلی چند وجود دارد:
در کتاب المعجم فی معاییر اشعار العجم، ابداع وزن و قالب رباعی ـ با تردید ـ به رودکی، اسناد داده شده است. شمس قیس رازی، طی داستانی، ابداع این وزن را چنین بیان می کند:
«... یکی از متقدمان شعراء عجم و پندارم رودکی ـ والله اعلم ـ ... وزنی تخریج کرده است که آن وزن را رباعی خوانند و الحق وزنی مقبول و شعر مستلذ و مطبوع است و از این جهت، اغلب نفوس نفیس را بدان رغبت است و بیشتر طباع سلیم را بدان، میل...» (مدرس رضوی، 1314/83) و پس از آن داستان گوزبازی کودکی را نقل می کند که گردکان او، از گو بیرون افتاد و به قهقری هم به جایگاه باز غلتید و کودک «از سر ذکای طبع و صفای قریحت گفت:
«غلتان غلتان همی رود تا بُنِ گو»
«شاعر را این کلمات وزنی مقبول و نظمی مطبوع آمد، به قوانین عروض مراجعت کرده، آن را از متفرعات بحر هزج بیرون آورد...» (همان/ همان صفحه).
آنچه مسلم است این داستان پایه و بنیادی استوار ندارد ـ شاید در اذهان و سینه های مردم بدین صورت افسانه وار بوده و شمس قیس رازی نیز آن را، در قرن هفتم، نقل کرده باشد ـ اما چند نکته مسلم است:
یکی این که، به وجود آمدن قالب رباعی، به شاعری ایرانی ـ رودکی یا هر کس دیگر ـ اسناد داده شده است.
دیگر این که منشأ و موطن پیدایش رباعی، خراسان بوده است.
و نکته مهم تر و شاید اصلی، بر سر کودک خراسانی است، که «ذکای طبع» و «صفای قریحت» او، مجبول به سرودن مصراعی در این وزن ـ وزن رباعی ـ بوده است. آیا این وزن، اتفاقی بر زبان این کودک جاری شده یا سابقه ذهنی ـ در ذهن همه صاحب ذوقان خراسانی، چه پیش از اسلام و چه بعد از آن ـ داشته است؟
(متأسفانه رباعی و دو بیتی، چون زبان دل و عاطفه مردم بوده است، کمتر ثبت و ضبط شده است و به همین جهت قضاوت در این باره را مشکل می کند).
دیگر: در بین رباعیاتی که بر زبان شیخ ابوالحسن خرقانی ـ شخصیت بارز عرفانی در قرن پنجم و دوست و استاد شیخ ابوسعید ابی الخیر ـ جاری شده رباعیی است به زبان پهلوی (محجوب/ 163) بدین صورت:تا گور نشی با ته بتی یار نبو 
چون گور شی، از بهر بتی عار نبو
او را کی میان بسته زنار نبو 
او را به میان عاشقان کار نبو
که خبر از رباعیات دیگری پیش از شیخ ابوالحسن خرقانی ـ با این زبان ـ می دهد. زیرا که این رباعی بسیار پخته و به اسلوب است و چنین نیست که بالبداهه خلق شده باشد، ول متاسفانه مانند بسیاری از دو بیتی های عامیانه و رباعیات دیگر ـ که فقط به صورت شفاهی ادا می شده است ـ در جایی مکتوب نیست.
دیگر: در بین مآخذ یونانی، از وزنی به نام «پرسیفیک» (ریپکا، 1354/96) نام برده شده، که در بین پارسیان رایج بوده و دارای دو هجای بلند و دو هجای کوتاه (UU ـ ـ ) که در عروض عربی به صورت «مستفعَلُ» تلفظ می شده، و به احتمال قریب به یقین، همین وزن رباعی بوده است، زیرا که « ـ ـ UU / ـ ـ UU / ـ ـ UU/ ـ » در عروض امروز به صورت « ـ ـ U/U ـ ـ U/Uـ ـ U/Uـ » یعنی «مفعول مفاعیل مفاعیل فعل» که یکی از اوزان بیست و چهارگانه رباعی است ـ تلفظ می شود، که می توان آن را «مستفعَلُ مستفعَل مستفعَل فع» نیز خواند و هیچ مشکلی هم پیش نخواهد آمد. و این وزن بیشتر در خراسان رایج بوده است.
دلیل عینی تر این بود که در بعد از اسلام، مهد رباعی و رباعی سرایی، در خراسان بوده است و رباعی سرایان بزرگ ایران، در این ناحیه بزرگ از ایران، به وجود آمده اند. از رودکی گرفته تا ابوالحسن خرقانی، ابوسعید ابی الخیر، خواجه عبدالله انصاری، خیام یا خیامی و بالاخره عطار نیشابوری و جلال الدین محمد مولوی بلخی.
با مقایسه همه رباعیاتی که در قسمت مرکزی ایران و حوزه های گوناگون ادبی، در ایران و خارج از ایران سروده شده، میزان رباعیات بازمانده از شعرای خراسان، به مراتب، بیشتر، عمیق تر و رایج تر است.
با بررسی و تحقیق در رباعیات موجود ـ به طور کلی ـ می توان سه نکته اساسی را ذکر کرد:
1ـ رباعی ـ چهارگانه ـ در اصل، شامل چهار مصراع هم قافیه ـ مصرَّع ـ بوده است. رباعی مذکور از ابوالحسن خرقانی، به همین گونه است و با توجه به دیوان های موجود ـ تا نیمه قرن پنجم ـ برتری با رباعیاتی است که چهار مصراع آن مصرّع است. مثلاً در دیوان مسعود سعد سلمان ـ شاعر لاهورزاد همدانی اصل ـ از 410 رباعی موجود در دیوانش، فقط 5 رباعی مصرّع نیست (به تصحیح رشید یاسمی، بخش رباعیات) ـ موقعیت زمانی و مکانی مسعود سعد در خور توجه است.
از نیمه دوم قرن پنجم، کم کم رباعی با سه مصراع هم قافیه ـ اول و دوم و چهارم ـ شایع می شود و از اواخر قرن 6 به بعد، اکثر رباعی ها، با سه مصراع هم قافیه است. در تشخیص قدمت رباعی ها، این نکته قابل توجه است.
2ـ رباعی، که مختصرترین قالب شعر است ـ «دو بیتی» در حد آن و «فرد» کمتر از آن ـ خود به تنهایی، یک بُعد فکری شاعری را بیان می کند. به تعبیر دیگر، یک نکته ذهنی شاعر، در رباعی بیان می شود. در همین مورد می توان به این نتیجه رسید که شاعر، سه مصراع از چهار مصراع را به عنوان تمهید و مقدمه می گوید و نکته اصلی موردنظر را در مصراع چهارم بیان می کند. مثلاً در این رباعی منسوب به خیام (فروغی، فنی، 1321/79):
در دایره ای که آمدن و رفتن ماست 
او را نه بدایت، نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی در این معنی راست 
کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست؟
که سه مصراع اول، مقدمه و زمینه چینی است برای بیان مفهومی متفکرانه و فیلسوفانه، که در مصراع چهارم آمده است:
یا:
جان گرچه در این بادیه بسیار شتافت 
مویی بندانست و بسی موی شکافت
گرچه ز دلم هزار خورشید بتافت 
اما به کمال ذره ای راه نیافت
(عطار، 1358/66)
که حرف اصلی و اندیشه نهایی عطار، در مصراع چهارم آمده است (ر.ک. فروغی، 1321/11).
3ـ از زمان رونق و رواج عرفان در خانقاه های صوفیان، این گروه، اقبالی شگرف به این قالب شعری نمودند ـ شاید به جهت رواجی که در اذهان و زبان مردم داشت ـ و اغلب برای تشحیذ ذهن مریدان و مستمعان، به تناسب حال و مقام، رباعیی از خود یا دیگری، بر زبان می راندند.
این کار به حدی شایع بود که حتی رباعیاتی از قول عرفای بزرگ ـ که اغلب از آنان هم نبوده، مثلاً 3 رباعی از قول بایزید بسطامی ـ نقل می کردند، که همین امر سبب به وجود آمدن «رباعیات سرگردان» در ادب فارسی شده است، به طوری که گاهی یک رباعی از قول چند نفر، در کتاب های گوناگون نقل شده است.
از بین عارفان مشهور، مجموعه رباعیاتی از شیخ ابوسعید ابی الخیر (م. 440) و خواجه عبدالله انصاری (م. 481) نقل کرده اند ـ این رباعیات را محققان از بین آثار منثور آنان، یا از کتب و جاهای گوناگون فراهم آورده اند ـ و البته این دو عارف نامی، به رباعی سرایی مشهورند (هر چند محمدبن منور، ساحت ابوسعید را از شاعری پاک می داند) (ر.ک. اسرارالتوحید، 1/105). در ضمن آثار منثور کسانی چون شیخ شهاب الدین سهروردی، شیخ احمد غزالی و عین القضاه همدانی رباعیات زیبایی آمده است که قابل ملاحظه اند.
اما بحث بر سر دو رباعی سرای مشهور، یکی فیلسوفی دل آگاه و دیگری عارفی دلسوخته، یکی عالم افلاک را با علم خویش درنوردیده و دیگری پشت پای بر افلاک زده، یکی با جبر و مقابله به گشودن مسائل پیچیده ریاضی رفته و دیگری با ریاضت و خودسازی به مقابله شیطان نفس برخاسته است، دو نیشابوری صاحب نام، دو رباعی سرای مشهور ـ خیام و عطار ـ .
حقیقت این است که از خیام، مجموعه رباعیاتی که بتوان آن را مستند به او کرد در دست نیست، ظاهراً کهنه ترین مجموعه هایی که در کتابخانه های داخله و خارجه موجود است در اواسط قرن نهم هجری گرد آمده است که فریدریخ رُزن، فاضل آلمانی یک نسخه از آن به دست آورده که در پایان آن رقم 721 دیده می شود، «لیکن چون کتاب به خط نستعلیق است ممکن نیست در آن سال نوشته شده باشد و آن رقم نباید تاریخ کتابت باشد، چه، اهل خبره، تاریخ کتابت آن مجموعه را مقدم بر سده دهم نمی دانند» (فروغی، 1321/26).
تحقیقات کریستن سن دانمارکی، راجع به رباعیات خیام نیز از 1897 میلادی، یعنی از هنگامی که ژوکوفسکی رساله ای به نام «عمر و رباعیات سرگردان» انتشار داد شروع می شود. این رساله را به هنگام تولد پروفسور روزن، به عنوان هدیه به وی تقدیم داشته است.
کریستن سن، در این رساله می نویسد: «خیلی بعید است تمام رباعیاتی که به عمر خیام نسبت می دهند با آن که دارای هدف ها و منظورهای گوناگون است، محصول دماغی یک نفر باشد» (شجره، حسین، 1320/170).
به دنبال این اظهارنظر، کسانی چون ادوارد براون، نیکلسن، دکتر روزن و برتلس و تنی چند از مستشرقان به کندوکاو در رباعیات خیام پرداختند و ترجمه هایی از رباعیات او ارائه دادند که مشهورترین آنان، ترجمه فیتز جرالد انگلیسی (به سال 1859) است که نام خیام را در اروپا و آمریکا و روسیه برآورد.
لازم به ذکر است که نسخه ای شامل 200 رباعی مشهور، به نسخه ون هامر و نسخه ای در کتابخانه بودلیان، که در 1460 میلادی در شیراز نوشته شده!! و نسخه ای در انگلستان موجود است که شامل 158 رباعی، و نسخه دکتر اسپرینگر که در کلکته چاپ شده و شامل 438 رباعی و نسخه کتابخانه آسیایی در کلکته، که شامل 516 رباعی است، در اختیار فیتز جرالد بوده که از بین آنها، رباعیات مشترک را ـ که بالغ بر 104 رباعی می شده ـ ترجمه کرده است (بهاریان، اکبر، 1345/15).
اما قدیمی ترین مأخذی که از خیام ـ ابوالفتح، غیاث الدین، امام محمدبن ابراهیم خیام ـ رباعی نقل شده کتاب مرصادالعباد، از نجم الدین رازی است ـ عارف مشهور قرن هفتم، که به سال 620 یعنی 103 سال بعد از مرگ خیام ـ که با توجه به تضاد فکری بین عارفان و فیلسوفان، با طعن و لعن بسیار از او یاد می کند.
جالب توجه این است که نظامی عروضی که خود خیام را دیده است (ر.ک. چهار مقاله/ 100) و دو داستان درباره او نقل کرده نامی از شاعری او نبرده است و حسن بن زید بیهقی نیز که شاگرد او بوده، در کتاب تتمه صوان الحکمه، ص66، از خلقیات استاد خویش شمه ای ذکر کرده ولی نامی از شاعری او به میان نیاورده است (ر.ک. جعفری1368/30). این مطلب و عدم وجود نسخه ای اصیل از رباعیات، و هم زمانی و برخورد امام محمد غزالی و شاگردان متعصب و ضد فلسفه او، این شبهه را در دل ها می اندازد که امام، حجه الحق علی الخلق (جعفری/ 33) و السید الاجل، حجه الحق، فیلسوف العالم نصره الدین، سید حکماء المشرق و المغرب ابی الفتح عمربن ابراهیم الخیامی (رساله جوابیه، به نقل از جعفری، 1368/23) یا اصلاً رباعی نمی سروده و یا بسیاری از رباعیات ـ حتی رباعیاتی که اصیل پنداشته شده و از مرصادالعباد و تاریخ جهانگشا و فردوس التواریخ ـ تألیف در 808 ـ و کتاب نزهه المجالس، نقل کرده اند ـ مورد تردید محقق قرار گیرد. ولی عطار نیشابوری خود، رباعیات خود را با دقت و در 50 فصل، تدوین، و به عنوان اولین مجموعه رباعیات، به نام «مختارنامه» برای ما به یادگار گذاشته است.
عطار نیشابوری در آثار خود فقط یک بار در الهی نامه از عمر خیام در ضمن حکایتی یاد می کند که بیننده ای دانا بر سر گور خیام حاضر می شود و از خیام در حالی در گور خبر می دهد که از شرم ادعای دانش خود، عرق شرمندگی از جانش فرو می ریزد، چون که در این دنیا، لاف علم و دانش زده است:
یکی بیننده معروف بودی 
که ارواحش همه مکشوف بودی
دمی گر بر سر گوری رسیدی 
در آن گور آنچه می رفتی، بدیدی
بزرگی امتحانی کرد خردش 
به خاک عمر خیام بردش
بدو گفتا: چه می بینی در این خاک؟ 
مرا آگه کن، ای بیننده پاک!
جوابش داد آن مرد گرامی 
که این، مردی است اندر ناتمامی
بدان درگه که روی آورده بودست 
مگر دعوی دانش کرده بودست
کنون چون گشت جهل خود عیانش 
عرق می ریزد از تشویر، جانش
میان خجلت و تشویر ماندست 
وز آن تحصیل در تقصیر ماندست
بر آن در، حلقه چون هفت آسمان زد
ز دانش، لاف، آنجا کی توان زد؟
الهی نامه، ریتر/ 272
شگفت این جاست که این عارف شاعر، با وجود این که خود رباعی سرایی نامدار بوده است و قاعدتاً می بایست لااقل به رباعی و رباعی سرایان پیش از خود ـ آن هم همشهری خود ـ وقوف داشته باشد، در هیچ یک از آثار خود، خیام را به شاعری نام نبرده است و در این داستان نیز او را «عالمی ناتمام» می شناسد، چون در درگاه خداوندی «لاف علم» زده است.
----------------------
منبع: نشریه پایگاه نور شماره 19 
ادامه دارد...
----------------
پی نوشت ها :
*استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد

Share