سیره‌‌ تفصیلی حضرت امام خمینی(رض) در آینه‌‏‌ شهداء/ بخش اول

امام خمینی (ره)

بسم الله الرّحمن الرّحيم
حرف این است که تاریخی شروع شده که اولاً: باید بتوانیم آن را حس کنیم. ثانیاً: جای خود را در آن پیدا نماییم. وقتی می گوییم تاریخی شروع شده، منظورمان از تاریخ به معنای مجموعه ی حادثه هایی نیست که بر ما گذشته، بلکه منظور هویتی است که در زمانه برای ما پیش می آید و با تفکر رابطه ای تنگاتنگ دارد، هویتی که با نظر به اراده ی پروردگار به سوی ما می آید تا ما را متذکر وظایفی در زمانه ی خود بگرداند و اگر در انجام آن وظایف کوتاهی کنیم می توانیم از خود بپرسیم چرا در زمانه ی خود مطابق اقتضائات آن زمان عمل نکردیم. انسان از این جهت باید عارف به زمانه اش باشد و غفلت نکند در چه زمانی زندگی می کند و برای رجوع به خدا در آن زمان چه وظیفه ای دارد تا ندای خدا را شنیده باشد و آن بشود که باید بشود. عرض بنده این بود که اراده ی الهی به صورتی خاص که مربوط به این دوران است، به سوی ما آمده و ما می توانیم دریافتی از آن اراده و ندا داشته باشیم زیرا نقطه ی ارتباط انسان با خدا در هر زمانی از همان جایی شروع می شود که تاریخش شروع شده است.
خداوند در هر زمانی مطابق آن زمان و در دل حادثه هایی که پیش می آید با ما سخن می گوید و این ما هستیم که به دلیل اسارت در روزمرّگی ها و برقراری نسبت هایِ سودجویانه ی دنیایی و به جهت اراده ی معطوف به قدرت، گوش هایمان را بر ندای خدا می بندیم. در حالی که در همین زمان شهداء و سرداران در دل صحنه ها ی دفاع مقدس متوجه ندای خدا گشتند و وارد تاریخی شدند که برای حاکمیت توحید در مقابل کفرِ زمانه مقدر شده بود.
همان طور که انبیاء ما را به گوش سپردن به ندای خداوند دعوت کردند و خودشان زبان حقیقت شدند، حضرت امام خمینی«رضوان اللّه تعالی علیه» در این عصر ما را دعوت به ندای خداوند نمود، ندایی که حضرت حق در این زمان اراده کرده بود و با نظر به چنین حضوری در تاریخ، تفکر شروع می شود زیرا در آن صورت خود را در معرض خطاب الهی قرار داده ایم و عملاً وارد وظیفه ای می شویم که مناسب امروزمان است و آن نقطه ی ارتباط ما با خدا می شود و آن رزق کریمی که شامل شهداء شد برای ما نیز ظهور می کند.
حضرت امام«رضوان اللّه تعالی علیه» با تأملاتی که از سال های 1341 نسبت به آن روزگار داشتند در جستجوی راهی برای ادامه ی اسلام در زمانی بودند که به وضوح ملاحظه می شد اسلام در حال هضم شدن در ذیل فرهنگ مدرنیته است و در همین رابطه به اشراق انقلاب اسلامی که به ایشان رسید منوّر شدند و از این لحاظ تاریخ جدید شروع شد و حضرت اللّه به نور محمد و آل محمد(صلی الله علیه وآله) در آینه ی وجود حضرت روح اللّه ظهور کرد تا اسلام نه تنها آزاد از فرهنگ مدرنیته بلکه برای مقابله با آن فرهنگِ ظلمانی، باقی بماند.
معلوم است که هرگز یک فرد نمی تواند به خودی خود مبدأ یک تاریخ باشد بلکه او فقط می تواند برای هدایت طالبان حق در آن زمان مظهر اراده ی الهی گردد و از این جهت بود که مؤمنین صدای حضرت امام را انعکاس اراده ی الهی در جان خود احساس می کردند و این بود که شما ملاحظه می کنید چگونه بسیاری از مردم آمادگی شنیدن دعوت امام«رضوان اللّه تعالی علیه» را داشتند. زیرا آن دعوت، دعوتی اشراقی بود و ما به کمک آن اشراق در تاریخی قرار گرفتیم که بسط و تفصیل آن اشراق شد و مؤمنین و به خصوص شهداء توانستند آن اشراقِ روحُ اللّهی را بسط و تفصیل دهند.
اراده ای از طرف خداوند شروع شده و تاریخی ظهور کرده تا توسط شماها اشراق روحُ اللّهی از اجمال به تفصیل در آید و شما را معنا بخشد و نقطه ی ارتباط با خداوند را به شما در این زمان نشان دهد. فکر در این بستر ظهور و معنای خاص خود را دارد، نه شبیه تفکر انتزاعیِ آکادمیک است که بیشتر متعلق به مفاهیم می باشد و نه شبیه تفکر روشنفکران گرفتار مدرنیته است که به نظر بنده در بیرون تاریخ به سر می برند، بلکه فکری است که می خواهد ما را از باطل به سوی حق سیر دهد و حرکتی در اساس هستی ما ایجاد کند تا با حقیقت، نسبتی حضوری و فعّال پیدا کنیم. مشروط بر این که بدانیم بیش از آن که با نگاه علم حصولی به موضوع بنگریم باید با نگاهی حضوری به آن نظر کنیم. از این جهت می یابیم انقلاب اسلامی برای ما موضوعی است بسیار آشنا که وقتی از چیستی آن سؤال شود، رخ بر می بندد و با ما بیگانه می شود و وقتی از غلبه ی ذهنی که به دنبال چیستی ها است آزاد شدیم، خود را چون آشنایان بر ما آشکار می کند.
تفکر به معنای امروزین آن
تفکر امروزی به این معنا است که شما در ذیل ملکوت حضرت روح اللّه«رضوان اللّه تعالی علیه» به جایی برسید که قلب شما مورد خطاب الهی قرار گیرد و در این تاریخ حضور یابید. همان طور که تاریخ انبیاء ابراهیمی(علیهم السلام) همه با حضرت ابراهیم شروع شد و همه ی آن ها رجوع به او دارند تا آن جایی که خاتم رسولان (صلی الله علیه و آله) که کامل ترین دین را برای بشریت آورده مأمور است بگوید: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنينَ»(آل عمران/ 68) سزاوارترين مردم به ابراهيم، آن ها هستند كه از او پيروى كردند، و اين پيامبر و كسانى كه به او ايمان آورده اند از همه سزاوارترند به نزدیکی با ابراهیم؛ و خداوند، ولىّ و سرپرست مؤمنان است. به همان صورت که همه ی انبیاء ابراهیمی به شخصیت خاص حضرت ابراهیم(علیه السلام) رجوع دارند، ما در این تاریخ در ذیل اسلام و فرهنگ اهل البیت(علیهم السلام) باید به حضرت روح اللّه«رضوان اللّه تعالی علیه» رجوع داشته باشیم.
اگر بخواهیم تاریخ خود را به عنوان ظهور اراده ی خدا در بستر این زمان، حس کنیم باید با نگاهی خاص وارد این صحنه شویم. مشکل این است که این نگاهِ خاص چون بیرون از نگاه فرهنگ مدرنیته است، کمتر به فهم عمومی نزدیک است و به همین جهت ما را متهم می کنند که انقلاب اسلامی هنوز نتوانسته است برای جامعه ی خود راه کار بدهد. این ها انتظارشان این است که انقلاب اسلامی راه کاری از جنس تاریخ گذشته بدهد که عملاً این ادامه و بسط فرهنگ مدرنیته خواهد بود.[1]
تاریخی شروع شده ماوراء نگاهی که فرهنگ مدرنیته به عالم و آدم دارد، به عالم و آدم می نگرد و از این جهت پس فردایی است. تاریخی که شروع شده، تاریخی است حضوری، تاریخِ تفاهم به معنای رجوع به «وجود» و عبور از علم حصولی است و از این جهت فردایی نیست. به تعبیر دکتر فردید[2] فردا ادامه ی همین تاریخی است که تحت عنوان مدرنیته فعلاً در آن قرار داریم و ما را به توسعه ای می خواند که ادامه ی مدرنیته است و نه به پیشرفتی که مقام معظم رهبری بر آن تکیه دارند و در افقی دیگر باید به دنبال آن بود. «پس فردا» دیگر از جنس فردا نیست و در افقی دیگر باید آن را دنبال کرد و به این معنا حضرت امام خمینی«رضوان اللّه تعالی علیه» جنس پس فردایی است، یعنی از جنس عبور از عالم غربی است که هنوز هست و فردا هم ادامه دارد.
این که عرض کردم حس جدیدی باید به صحنه آید تا تاریخ مهدوی را درک کنیم به این معنا است که باید با حسّ حضوری در فضای ملکوتِ اولیاء معصوم قرار گیریم و این با سلوک ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی«رضوان اللّه تعالی علیه» ممکن است، این حالت با تفکر حصولی و علم بیرون از عمل حاصل نمی شود. باید از فضایی که دکارت[3] با جمله ی «من فکر می کنم پس هستم» مطرح کرد، آزاد شد تا بلکه متوجه شویم همان احساسی که با علم حضوری به خودمان داریم، فکر است. مشهور است که نفسانيت در فلسفه ی غرب با دكارت آغاز شد و با عبارت «من مى انديشم، پس هستم » انسان محور شد. چرا كه تا آن زمان اصالت با حقايق غيبى بود و انسان به عالم بالا توجه داشت ولى با اين جمله انسان محور شد و اصالت هم به فهم حصولی انسان داده شد. با اين جمله شهود قلبى و معارف حاصل از تزكيه تماماً دفن مى شود. بنده انتظار ندارم در حال حاضر بتوان با افکار عمومی این مسائل را در میان گذاشت زیرا افکار عمومی طوری با این سخنان برخورد می کنند که ویتگنشتین[4] با حرف های هگل[5] برخورد کرد. می گویند ویتگنشتین نظرات هگل را خوانده بود و در جواب کسانی که نظر او را در مورد هگل خواسته بودند، گفته بود: تا حالا آدم ها در دیوانه خانه ها این حرف ها را می زدند و حالا در دانشگاه ها هم از این حرف ها می زنند. ولی با توجه به این نوع نقدهایی که به سخنان هگل می شد صاحب نظران می گویند تاریخ غرب با هگل یک معنای دیگری پیدا کرده و هنوز هم عموماً فیلسوفان به هگل رجوع دارند. در هر حال باید از فضایی که دکارت با آن جمله ی مشهورش تاریخ مدرنیته را به صحنه آورد، آزاد شویم تا به جای آن که بگوییم «من فکر می کنم پس هستم» متوجه باشیم هستِ ما همان علم و فکر است منتها علم و فکر حضوری که با احساس نسبت به تاریخی که در آن هستیم ظهور می کند.
برکات نگاه وجودی به موضوعات
تاریخ «پس فردایی»، تاریخی است ماوراء امروز و فردا و با فکری که امروز و ادامه ی امروز یعنی فردا را می توان تصور کرد و فهمید، نمی توان آن را درک کرد. برای درک آن باید ماوراء این نوع فکرها، احساس ماوراءِ تاریخی داشت، فکری که ما می شناسیم، همانی است که دیروز و امروز و فردا را می فهمد و تنها در این فضا می تواند تعقل کند در حالی که در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان اللّه تعالی علیه»» تحت عنوان «بی توجهی به نهادهای دنیای مدرن توسط حضرت امام خمینی«رضوان اللّه تعالی علیه»» عرض شد جنسِ نگاه اشراقی حضرت امام، نگاه به تاریخی است ماوراء تاریخی که مدرنیته در آن ظهور و بروز دارد. به همین جهت بنده تأکید می کنم از خود بپرسید چه چیزی را در امام خمینی«رضوان اللّه تعالی علیه» باید ببینیم؟ آیا قاعده ای برای دیدن حضرت امام داریم تا او را به عنوان تقدیر زمانه ی خود مدّ نظر قرار دهیم، به عنوان کسی که می خواهد تاریخ جدیدی ایجاد کند با هویتی خاص و آیا در این موضوع به ربط شخصیت امام«رضوان اللّه تعالی علیه» و فرهنگ امامان معصوم(صلی الله علیه وآله) به اندازه ی کافی فکر شده است؟ آنچنان باید دقیق و همه جانبه زاویه های مختلف این حضور تاریخی را که به صورت کثیر الاضلاع به صحنه آمده است، بررسی کرد که غفلت از هر ضلع آن موجب غفلت از همه ی آن می شود، شبیه «یؤمِنُ بِبَعْضٍ و یَكْفُرُ بِبَعْضٍ» خواهد بود که عملاً موجب کفر به همه ی آن است و آن نتیجه ای را که می توانیم از آن ببریم از دست می دهیم. نتیجه ا ی که تنها با حضور جمعی در تحقق نظام توحیدی به دست می آید.
سخن بنده این است که: «تنها در تفاهم قدسی است که تفکرِ حقیقی ظهور می کند، تفکری که به وجود نظر دارد». زیرا با تفکر حصولی اصلاً مفاهمه ای صورت نمی گیرد و هرکس با مفهومی که در ذهن خود از آن موضوع یا پدیده دارد زندگی می کند. در حالی که مفهومِ یک پدیده هرگز خودِ آن پدیده نیست. حقیقت هر پدیده ای، مرتبه ای از وجود است و وجود در عینی که شدت و ضعف برمی دارد ولی مثل ماهیات کثرت برنمی دارد. حال اگر هرکدام از ما توانستیم به وجود نظر کنیم و موضوعات و پدیده ها را در حقیقت وجود بنگریم، دیگر کثرت به معنایی که هر چیزی کاملاً از چیز دیگری جدا باشد و عالم انبار پدیده های متکثر باشند، در منظر ما نیست.
در موضوع خدا اگر همه ی شما رجوعِ وجودی به حضرت حق داشته باشید همه واقعاً با او روبه روئید، هرچند ممکن است شدت توحید شما نسبت به توحید دیگری متفاوت باشد ولی یکی از شما در خطا نیستید و دیگری در صحت. حضرت امام«رضوان اللّه تعالی علیه» بر همین اساس فرمودند اگر پیامبران با هم یک جا جمع می شدند اختلافی نداشتند. چون همه با حضور قلب و با نگاه توحیدی به یک حقیقت که عین کمال است، نظر می کردند و قرآن در همین رابطه می فرماید: «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْض »(بقره/253) آن رسولان را بعضی بر بعضی برتری دادیم. یعنی در عین آن که همه معصوم اند و همه به یک حقیقت وَحدانی رجوع دارند تفاوتشان در شدت و ضعف توحیدشان بود و لذا اسم حیّ در منظر وجود مقدس حضرت موسی(علیه السلام) همان اسم حیّ است که در منظر وجود مقدس حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) هست. تفاوت در شدت حضور است نه آن که یکی درست ببیند و دیگری غلط. این در مورد نظر به هر موضوعی صادق است و اگر ما به موضوعات و پدیده ها نگاه وجودی داشته باشیم دیگر یکی درست نمی بیند و دیگری خطا، تا گرفتار عدم تفاهم نسبت به آن موضوع شویم. از این جهت عرض کردم اگر موضوعات و پدیده ها با نگاه حصولی فهم شوند مفاهمه ایجاد نخواهد شد ولی اگر در عین نگاه حصولی به موضوعات و پدیده ها از نگاه وجودی به آن ها غفلت نشود، نه تنها تفاهم حاصل می شود بلکه در تحلیلِ نظر افراد به موضوعات به خودآگاهی می رسیم و خاستگاه نگاه افراد را نیز می فهمیم.
موانع تفاهم قدسی
این مقدمات برای آن بود که روشن شود تفاهم قدسی یعنی چه و چگونه می توان از طریق نظر به حضرت امام خمینی«رضوان اللّه تعالی علیه» به آن تفاهم قدسی رسید. مضافاً این که تفاهم هرجا صورت گیرد حتماً آن تفاهم قدسی است، زیرا در نگاه غیر قدسی و غیر وجودی تفاهمی واقع نمی شود به همان دلیل که ماهیات مثار و خاستگاه کثرت اند. چون در نگاه غیر وجودی ما چیزی نمی بینیم تا بخواهیم بر اساس آن به تفاهم برسیم، حدّ وجود که خارجیت ندارد، اعتبار ذهن است تا انسان بتواند ما فِی الضَّمیر خود را برای بقیه تعریف کند، موانع تفاهم قدسی در اصالت دادن به کثرت و ماهیات است.[6]
نظر بنده این است که خداوند در این زمان و در این تاریخ شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی«رضوان اللّه تعالی علیه» را به صحنه آورده است تا بتوانیم به خداوند رجوعی وجودی داشته باشیم و ندای او را بشنویم و در مفهومات و کثرات و عدم تفاهم سرگردان نباشیم. و از طرفی همه چیز شاهد آن است که امام«رضوان اللّه تعالی علیه» خود را طوری ساخته و دغدغه هایی را از سر سوز اسلامی در خود ایجاد کرده که به عنوان نایب حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) محل ظهور انوار وجود مقدس حضرت مهدی«صلوات الله علیه» شده اند . بنده فکر می کنم نمی توان از این نکته راحت و سرسری گذشت. وقتی شما معتقدید که در حال حاضر مقام معظم رهبریِ عزیز در حرکات و گفتار و سکناتشان همان نوری را ظاهر می کنند که حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اراده کرده اند و عقیده ی شما به ادله ی مختلف این است که ایشان نایب امام زمان اند، باید روشن کنید چه جایگاه وجودی برای این عقیده ی خود قائلید؟ این یک عقیده است با نظر به مبادی نفس الأمری و یا تنها یک اعتبار اجتماعی سیاسی است؟ آیا تجربه نکرده اید که امروز رهنمودهای مقام معظم رهبری درست همان سخن حقی است که در این زمان و در این تاریخ باید زده می شد و با دنبال کردن نظرات ایشان راه حل همه ی مشکلات پیدا می شود؟ آیا این نوع رهنمودها که ایشان به ما می دهند توسط واسطه ی فیضی از طرف خدا اظهار می شود و یا مقام معظم رهبری با ذهن بشری خود به این نتایج می رسند؟ اگر حضوری همه جانبه در این رهنمودها در میان نبود، رهنمودهایی این چنین همه جانبه از ایشان صادر می شد؟ و یا این حضور همه جانبه باید مربوط به واسطه ی فیضی باشد که واسطه ی فیض همه ی عالم است که از طریق نایبش ظهور می کند و معنای نایب امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بودن به این معنا است. بنده نمی خواهم عقیده ای را به شما تحمیل کنم، بلکه تنها تذکر می دهم که متوجه معنای نایب امام زمان بودنِ رهبری باشید تا عقیده ی شما محدود به جنبه ی سیاسی و اجتماعی نباشد و از جایگاه نفس الأمری آن غفلت شود.
در صدر اسلام بعضاً مشکلی پیش می آمد که مسلمانان انتظار داشتند رسول خدا(صلی الله علیه وآله) با نظر خود راهنمایی لازم را ارائه فرمایند. می رفتند خدمت پیامبر خدا که چه کار باید کرد؟ حضرت می فرمودند منتظرم وحی نازل شود. چون بنا نیست کسی که تسلیم وَحیِ الهی است جز آنچه از طریق وَحی به قلبش می رسد چیز دیگری را ارائه دهد. اصحاب یک مرتبه می دیدند آیاتی برای حضرت نازل شد که به صورتی معجزه آسا جواب همه ی ابعاد مشکلات بود و همه چیز را حل می کرد و امکان ادامه ی تاریخی که شروع شده بود فراهم می شد زیرا آن پیام و راهنمایی از طرف حضرت حق بر قلب مبارک کسی که قلبش عین طهارت است، به مردم رسیده بود نه از طرف کسی که به عنوان یک انسان، جزیی از این نظام است.
آیا رهنمودهای مقام معظم رهبری حکایت از آن ندارد که اولاً: این رهنمودها همه ی جوانب ممکن را مدّ نظر دارد؟ و ثانیاً: آیا روشن نمی کند که باید توسط واسطه ی فیضی که هدایت لازم را از خدا می گیرد این رهنمودها القاء شده باشد؟ و ثالثاً: اگر ما نظر به انسانی که مظهر و تعیّن آن واسطه ی فیض است، نداشتیم چگونه در این تاریخ وظیفه ی الهی خود را می یافتیم و ندای خدا را در این تاریخ می شنیدیم؟ رهبری عزیز خودشان اظهار می دارند در زیر سایه ی روحانیت حضرت امام خمینی«رضوان اللّه تعالی علیه» توانسته اند این مسیر را تا این جاها طی کنند و مبادی فکر خود را از سیره و سنت حضرت امام گرفتند و از این جهت شما احساس می کنید قلب ایشان زمینه ی رهنمودهای حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) شده است. علت این که عرض می کنم باید شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی«رضوان اللّه تعالی علیه» را مبانی فکر خود قرار داد بدین جهت است. حتی امروز خدا هم از طریق امام خمینی«رضوان اللّه تعالی علیه» با ما سخن می گوید.
امروز ما در شرایطی هستیم که می توانیم باب این نگاه وجودی به حضرت امام خمینی«رضوان اللّه تعالی علیه» را در خود باز کنیم و با سرمایه ای که در نگاه به امامان معصوم(علیهم السلام) داریم به حضرت امام خمینی نظر کنیم تا در امروز تاریخِ خود، حضرت اللّه را در مظاهر امروزینش ببینیم و اشاره ی آن مظاهر را به امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) احساس نماییم.
آیا در این عصر و زمانه شایسته ترین انتخاب آن نیست که سرنوشت خود را به انقلاب اسلامی گره بزنیم و به تفکّری مناسبِ تقدیری که خداوند اراده کرده است نزدیک شویم و امیدوارِ گشایش راه های جدیدی در مقابل خود باشیم و با شرکت در تاریخ تجدد به اهدافی موهوم دل نبندیم و به راهی پای نگذاریم که سراسر پوچ است و هیچ؟
ممکن است سؤال بفرمایید چگونه باید به حضرت امام خمینی«رضوان اللّه تعالی علیه» رجوع کرد تا رجوع ما اولاً: وجودی باشد و ثانیاً: ما به آن تفاهم قدسی که مورد نیاز است برسیم؟ جواب این سؤال را باید در فرهنگِ رجوع به اهل البیت(علیهم السلام) بیابید از آن جهت که در نگاه حبّی به آن ها، عملاً از نگاه حصولی به نگاه وجودی سیر می کنید و می توانید اسماء حسنای الهی را در آن ها بیابید. اهل البیت(علیهم السلام) یک حقیقت وجودی به عنوان واسطه ی فیض بین ارض و سماءاند، این رابطه ی وجودی با حضرت حق است که آن ها را مظهر همه ی حقیقت انوار اسماء حسنای الهی کرده و قرآن فرمود: برای رجوع به حضرت اللّه که همه ی اسماء حسنا از اوست، «فَادْعُوهُ بِها» او را از طریق اسماء حسنایش بخوانید و به اسماء حسنایش نظر کنید در حالی که آن اسماء حسنا تنها در آینه ی انسان کامل ظهور کرده است. در نتیجه اگر می خواهید به همه ی حقیقت برسید باید به امام معصوم برسید تا به همه ی حقیقت رسیده باشید، حقیقتی که جامع همه ی اسماء است یعنی حضرت اللّه. از طرفی همه ی شما بحمداللّه می دانید بین ذات و صفات الهی اتحاد هست و این یکی از ظریف ترین معارف بشری است که بدانید نمی شود ذات الهی از صفات کمالیه اش خالی باشد، در نتیجه یک خدا ندارید و یک صفتی به نام علیم، بلکه خداوند عین علم است. پس وقتی اسماء و صفات الهی در میان است، ذات الهی در آینه ی آن صفات در صحنه خواهد بود. حالا ائمه(علیهم السلام) می فرمایند: ماییم آن صفات و اسماء. یعنی می توانید در آینه ی جمال آن ها بی واسطه به حضرت حق نظر کنید. با توجه به این فرهنگ و با پروریده شدن در چنین نگاهی به حق، در این زمان باید بتوانیم به شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی«رضوان اللّه تعالی علیه» نگاهی وجودی پیدا کنیم و در زیر سایه ی این نگاه، که عین رسیدن به تفکری است که باید در این زمان داشت، به تفاهمِ مورد نیاز رسید، و إلاّ با نگاهِ ماهیت نگر و کثرت گرا همچنان در عدم تفاهم و دوگانگی نسبت به همدیگر به سر می بریم. این که در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان اللّه تعالی علیه»» عرض شد حضرت امام می توانند آن مبادی وجودی که برای تفکر امروزمان نیاز داریم، باشند. بر همین اساس است که عرض کردم و در تاریخ معاصر این نوع رجوع و آن نوع تفکر را در دوران دفاع مقدس تجربه کردیم.
اتحاد بین مُحبّ و محبوب
اساساً جنس نگاه حبّی، وجودی است. آن جا که قلب باید عشق بورزد، رجوع انسان به محبوب ، رجوع وجودی است. وقتی رجوع، وجودی شد انسان با تجلیات انوار کمالی روبه رو می شود که محبوب مظهر آن انوار است و از آن طریق یک نحوه اتحاد حقیقی بین محبّ و محبوب به صحنه می آید به همان شکلی که امام صادق(علیه السلام) به مفضّل فرمودند: «يَا مُفَضَّلُ شِيعَتُنَا مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْ شِيعَتِنَا»[7] شيعيان ما از ما و ما از آن هائيم. و یا حضرت امام حسین(علیه السلام) می فرمایند: «من أَحَبَّنَا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ جَاءَ مَعَنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَهَاتَيْنِ وَ قَرَنَ بَيْنَ سَبَّابَتَيْه »[8] كسى كه ما را براى خدا دوست بدارد، ما و او مانند اين دو انگشت مى باشيم . یعنی یک نحوه اتحاد در عین شدت و ضعف در میان می آید و شعور این افراد با نور شعور امام معصوم در یک راستا قرار می گیرد و رهبری انقلاب نشان داده اند در ازاء چنین رجوعی به حضرت امام خمینی«رضوان اللّه تعالی علیه» چگونه منشأ حکمت های عملی و سیاست های معنوی در این دوران شده اند.
با توجه به عرایضی که از ابتدا تا این جا داشتم می خواهم عرض کنم برای ارتباط با شخصیت اشراقی حضرت امام«رضوان اللّه تعالی علیه» دو وجه را باید مدّ نظر قرار داد: یکی نظر به تقدیری که در عالم جاری است و دیگری ارتباط وجودی با ملکوت حضرت امام که مقدمه ی آن ارتباط، معرفت نفس با رویکرد وجودی به نفس است.
پیشنهاد بنده به رفقا این است که بر روی روایت هایی که موضوع تقدیر را مطرح کرده تأمل بفرمایند زیرا بصیرت بزرگی به شما می دهد و متأسفانه این روایات از ترس نتیجه گیری جبری، در معارف ما به حاشیه رفته است، در حالی که تأکید ائمه(صلی الله علیه وآله)آن بوده که همواره متوجه تقدیر و مقادیری که حضرت حق در عالم جاری کرده، باشید و در متن آن مقادیر مسائل را ارزیابی کنید و بهترین عمل را انجام دهید.
می فرمایند: عاقل آن کسی است که این مقادیر را بفهمد و بر طبق آن عمل کند و سخن بگوید و یا حضرت على(علیه السلام) می فرمایند: «إِنَّ مَنْ عَرَفَ الْأَيَّامَ لَمْ يَغْفُلْ عَنِ الِاسْتِعْدَادِ»[9] آن كس كه زمان را مى شناسد، از استعدادهاى آن غافل نمى شود و در جای دیگر می فرمایند: «أَعْرَفُ النَّاسِ بِالزَّمَانِ مَنْ لَمْ يَتَعَجَّبْ مِنْ أَحْدَاثِه »[10] آگاه ترين مردم به زمان، كسى است كه از تحولات آن به شگفت نيايد و به خوبی متوجه مسیر و نهایت هر حادثه ای باشد.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمایند: «إِنَّكَ إِنْ صَبَرْتَ جَرَتْ عَلَيْكَ الْمَقَادِيرُ وَ أَنْتَ مَأْجُورٌ وَ إِنَّكَ إِنْ جَزِعْتَ جَرَتْ عَلَيْكَ الْمَقَادِيرُ وَ أَنْتَ مَأْزُور»[11] اگر صبر كنيد مقدّرات در باره شما جارى خواهد شد و شما مأجور مى شويد، ولى اگر صبر نكنيد و بى تابى نمائيد مقدرات خواهد گذشت و شما گناه كار محسوب مى گرديد. از خود روایت برمی آید که مقادیری در این عالم جاری است و اگر توانستی در کنار تقدیری که در عالم جاری می شود صبر پیشه کنی در مسیر بندگی قرار گرفته ای و به اجر و ثواب می رسی. ولی اگر بی صبری و جزع کردی و خواستی به زمین و زمان اعتراض کنی عملاً از مسیر بندگی خدا خارج می شوی و گرفتار گناه می گردی. مثل آن که سلطنت طلب ها می گفتند ما نمی خواهیم شاه برود. بخواهند یا نخواهند همان طور که حضرت امام فرمودند شاه رفتنی بود و یقیناً انقلاب اسلامی پیروزشدنی، ولی آن ها در موضعی قرار گرفتند که عملاً موضع مقابله با اراده ی الهی بود، برعکس نیروهای انقلابی که توانستند در تاریخ خود به هویت مطلوب خود دست یابند.
روایتی که عرض شد وجه دیگری است از آن روایت که امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند: بر عاقل است که بر مقادیر اعتراض نکند زیرا مقادیر قرارگرفتن شیء است در جای خودش. در جلسات قبل عرض شد که امام خمینی«رضوان اللّه تعالی علیه» می فرمایند: این قرن، قرن نابودی ابرقدرت ها است. و مقام معظم رهبری فرمودند: این قرن، قرن اسلام است. و این نوع سخن گفتن با نگاهی ممکن است که بالاتر از نگاه امروزی و دیروزی باشد. با نگاه «پس فردایی» که ماوراء نگاه مدرنیته است، این تقدیر دیده می شود و این که بر تقدیر زمانه تأکید می کنند با ورود در زیر سایه ی فرهنگ اهل البیت(علیهم السلام) ممکن است. باید درِ خانه ی اهل البیت(علیهم السلام) را که بسته شده باز کنید تا توان فهم تقدیرهایی را که در عالم جاری است پیدا نمایید وگرنه با امام و رهبری همزبان نمی شویم و نمی توانیم بفهمیم این بزرگان به کجا اشاره دارند تا آن تفاهم قدسی که نسبت به همدیگر باید داشته باشیم ظهور کند.
ارتباط با اهل البیت(علیهم السلام) آن هم ارتباط حبّی و وجودی، هنر درک تقدیر زمانه را که حقیقتی است وجودی به شما می دهد و تفکر به همان معنایی که عرض شد به جامعه برمی گردد و همزبانی با امام و رهبری ظهور می کند و در ذیل ولایت آن عزیزان، همدیگر را می فهمیم و «وجود» که از یک جهت امری است ناپیدا، ظهور می کند و از این طریق انسان ها محرم اسرار همدیگر می شوند و ظاهر را در کنار باطن و یا بگو در متن باطن می نگرند. اگر خود را در معرض اراده ای قرار دهیم که خداوند در این تاریخ جاری کرده، در منظر خود شخصیت اشراقی حضرت امام«رضوان اللّه تعالی علیه» را احساس می کنیم، آری احساس می کنیم.

ادامه دارد...

 

برگرفته از: لب المیزان
----------------------------------
پی نوشت:
[1] مشکل دیگری که بنده با آن روبه رو هستم انتقاد دوستان به این مباحث است که می فرمایند مباحث مبهم است. در حالی که به نظر می رسد این عزیزان هنوز به دنبال مفهومی هستند که با مباحث این چنینی در ذهن آن ها ایجاد شود. غافل از آن که باید خود را از این ساحت آزاد نمایند تا خود را در متن تاریخ جدید احساس کنند.
[2] سید احمد فَردید با نام اولیه سید احمد مهینی یزدی -که در سال ۱۳۱۸ به فردید تغییر یافت-(زادهٔ ۱۲۸۹ در یزد - درگذشتهٔ ۲۵ مرداد ۱۳۷۳ در تهران) متفکر معاصر ایرانی بود.
[3] رنه دِکارْت ریاضی دان و فیلسوف فرانسوی بود.
[4] لودویگ یوزف یوهان ویتگنشتاین (به آلمانی: Ludwig Josef Johann Wittgenstein) (زادهٔ ۲۶ آوریل ۱۸۸۹ در وین، اتریش – درگذشتهٔ ۲۹ آوریل ۱۹۵۱ در کمبریج، انگلستان) فیلسوف اتریشی قرن بیستم که باب های زیادی را در فلسفهٔ ریاضی، فلسفهٔ زبان، و فلسفهٔ ذهن گشود. از سال ۱۹۲۹ تا ۱۹۴۷، ویتگنشتاین در دانشگاه کمبریج تدریس کرد. بسیاری او را بزرگ ترین فیلسوف قرن بیستم می دانند.
[5] گئورگ ویلهلم فریدریش هگل فیلسوف بزرگ آلمانی و یکی از پدیدآورندگان ایده آلیسم آلمانی بود.
[6] البته از آن جا که ماهیات، ظهور وجود در اذهان است، عقل می تواند با نظر به جنبه ی وجودی ماهیات یک نحوه ارتباط وجودی با ماهیات پیدا کند و به این معنا کثرت را در وحدت بنگرد و به خلق در حق نظر کند. در این حال ماهیات، حجابِ حقیقت نیستند بلکه مظهر وجودند.
[7] بحار الأنوار، ج 25، ص: 21.
[8] سيد مرتضى فيروز آبادى ، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 2، ص: 79.
[9] أمالي الصدوق، ص: 321.
[10] تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص: 480.
[11] بحار الأنوار ، ج 68، ص: 92.

Share