شرح کتاب الحجه کافی جلسه 136 | مرسله عطار و صحیحه ابوالصباح در مقام افتراض طاعت و نسبت با ملکیت انفال - آیت الله میرباقری

شرح و بررسی کتاب الحجه کافی توسط آیت الله سید محمدمهدی میرباقری به همراه متن سخنرانی ؛ این بخش : مرسله عطار و صحیحه ابوالصباح در مقام افتراض طاعت و نسبت با ملکیت انفال

شرح کتاب الحجه کافی جلسه 136 - آیت الله میرباقری

در این بخش از ضیاءالصالحین، صد و سی و ششمین قسمت از سلسله مباحث شرح و بررسی کتاب «الحجه کافی» آیت الله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع «مرسله عطار و صحیحه ابوالصباح در مقام افتراض طاعت و نسبت با ملکیت انفال» را به مدت 54 دقیقه با مخاطبان عزیز به اشتراک می گذاریم.

شرح کتاب الحجه کافی - آیت الله میرباقری

بیان مرحوم صدرا در معتبره حسین بن مختار

بحث در روایات باب وجوب طاعت امام بود. در مرسله بلکه معتبره حسین بن مختار فرموده بود: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ  فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً قَالَ الطَّاعَةُ الْمَفْرُوضَةُ» که بحث ملک عظیم و مقام طاعت بود.

مرحوم ملاصدرا می فرمایند طاعت مفروضه، ملک عظیمی است که به عامه مسلمانان به ازاء ائمه داده می شود. اگر مسلمان ها این طاعتی که برایشان واجب شده است را انجام دهند این طاعت همان ملک عظیم اینهاست. چون اینها را به ملک آخرت و بهشت می رساند. توضیح مطلب اینکه ایشان می گویند ملک دنیا اصلا عظیم نیست، پس مقصود از ملک عظیم ملک آخرت است. نکته دومی که ایشان می فرمایند این است که ملک عظیم نسبت به خدای متعال یک معنا دارد. نسبت به انبیاء و اولیاء و ائمه معنای دیگری دارد و نسبت به عامه مسلمانان معنای سومی دارد.

می گویند ملک عظیم خدای متعال همان مقام احاطه به همه هستی و بسیط الحقیقه کل الاشیاء است. او ملک عظیم می شود. غنای مطلق است. ملک عظیم نسبت به انبیاء و اولیاء مقام تقدس از نفس و تجرد عقلی است و احاطه ای که برای اینها از ناحیه این تجرد عقلی در ملکوت عالم حاصل می شود. ملک عظیم برای عامه مردم عبارت است از همان طاعت مفروضه، اگر عامه مسلمان ها مقام طاعت نسبت به امام داشته باشند، این طاعت سبب می شود که به ملک عظیم در آخرت برسند. و ملک عظیم در آخرت برای اینها همان مقام ظواهر بهشت است. در نتیجه روایت در مقام بیان ملک عظیم برای عامه مسلمانان است و آن دو معنای دیگر مورد نظر روایت نیست.

اقول: به نظر ما توضیحات ایشان با ظاهر این روایت نمی سازد. البته باطن این حرف صحیح است که اگر کسی به مقام طاعت از ائمه علیهم السلام برسد به منزلتی از ملک عظیم خواهد رسید که همان ظواهر بهشت است. اما آنچه که ظاهر روایت به آن می پردازد ملک عظیم ائمه علیهم السلام است که به طاعت مفروضه معنا شده است. چون در روایت از آیه شریفه سوال شده است و ملک عظیم در این آیه برای همه نیست. این ملک عظیم برای کسانی است که به آنها کتاب و حکمت داده شده است. «فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظيما»(نساء/57)

ائمه علیهم السلام واجد یک امری هستند که طاعتشان را واجب کرده است. فرمود: «خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ  فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَه» (1) در این مقام هستند که وجوب طاعت دارند و این همان ملک عظیم است. این مقام هم یک مقام قراردادی نیست. حضرت فرمود: «إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ  وَ خِلَافَةُ الرَّسُول»(2) دست کسی به این مقام نمی رسد که بخواهد کسی را از این مقام عزل کند یا کسی را در این مقام نصب نماید.

نکته: در سوره مبارکه انسان می فرماید: «وَ إِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعيماً وَ مُلْكاً كَبيرا»(انسان/20) این ملک کبیر با ملک عظیم متفاوت است. ملک کبیر اصلش برای امام علیه السلام است اما از آیات سوره انسان استفاده می شود که این مقام برای شیعیان هم هست. ملک کبیر شیعیان، مقام سلطه در بهشت است و این سلطه به حدی است که در بهشت ملائکه هم بدون اجازه وارد ملکشان نمی شوند. ولی این مقام با مقام ملک عظیم که برای ائمه علیهم السلام است و به افتراض طاعت معنا شده است متفاوت است.

شرح کتاب الحجه کافی - آیت الله میرباقری

تعبیر منقوله در تفسیر نعمانی

در تکمیل معنای این روایت عبارت منقول در تفسیر نعمانی را نقل می کنیم که تعابیر بلندی دارد. فرموده: «لَنْ يُؤْمِنَ بِاللَّهِ إِلَّا مَنْ  آمَنَ  بِرَسُولِهِ  وَ حُجَجِهِ  فِي أَرْضِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى  مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ  وَ مَا كَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِيَجْعَلَ لِجَوَارِحِ الْإِنْسَانِ إِمَاماً فِي جَسَدِهِ يَنْفِي عَنْهَا الشُّكُوكَ وَ يُثْبِتُ لَهَا الْيَقِينَ وَ هُوَ الْقَلْبُ وَ يُهْمِلُ ذَلِكَ فِي الْحُجَجِ وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ وَ قَالَ  لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ قَالَ تَعَالَى  أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشِيرٍ وَ لا نَذِيرٍ وَ قَالَ سُبْحَانَهُ  وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا» در این تعبیر حضرت بیان می کنند که ایمان به خدا جز با ایمان به رسول و امام واقع نمی شود و این را با بحث طاعت گره می زنند که قرآن فرموده: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»(نساء/80) و در ادامه رسول الله هم خداوند ممکن نیست مردم را بدون حجت رها کرده باشد همانطور که قوای درونی انسان را بدون قلب و هادی قرار نداده است.

در ادامه فرموده: «ثُمَّ فَرَضَ عَلَى الْأُمَّةِ طَاعَةَ وُلَاةِ أَمْرِهِ الْقُوَّامِ لِدِينِهِ كَمَا فَرَضَ عَلَيْهِمْ طَاعَةَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» و این مقام اطاعت از ولات امر را هم به علم آنها به کتاب و تاویل پیوند زده است و فرموده: «ثُمَّ بَيَّنَ مَحَلَّ وُلَاةِ أَمْرِهِ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ بِتَأْوِيلِ كِتَابِهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَ  وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى  أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ  وَ عَجْزَ كُلِّ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ عَنْ مَعْرِفَةِ تَأْوِيلِ كِتَابِهِ غَيْرِهِمْ لِأَنَّهُمْ هُمُ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ الْمَأْمُونُونَ عَلَى تَأْوِيلِ التَّنْزِيلِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى  وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ  إِلَى آخِرِ الْآيَةِ وَ قَالَ سُبْحَانَهُ بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ  أُوتُوا الْعِلْمَ وَ طَلَبُ الْعِلْمِ أَفْضَلُ مِنَ الْعِبَادَةِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ الَّذِينَ  لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ» این حقیقت علم امام است که ریشه در تاویل کتاب دارد و او را مستنبط کتاب و راسخ در علم می کند.

بعد فرمود: «وَ بِالْعِلْمِ اسْتَحَقُّوا عِنْدَ اللَّهِ اسْمَ الصِّدْقِ وَ سَمَّاهُمْ بِهِ صَادِقِينَ وَ فَرَضَ طَاعَتَهُمْ عَلَى جَمِيعِ الْعِبَادِ» می خواهد بگوید به خاطر عالم بودنشان مقام صدق دارند و به خاطر همین هم مفترض الطاعه هستند. مقام افتراض طاعت بخاطر آن مقام علم به کتاب و تأویل کتاب و آن خصوصیات است. این ارتباط ویژه است که امر و فرمان او را امر الهی و اطاعت از او را اطاعت الهی و ولایت او را ولایت الهیه و حزب او را حزب الله می کند که در ادامه روایت به اینها همه اشاره شده است. فراجع.(3) از این حدیث عبور می کنیم.

شرح کتاب الحجه کافی - آیت الله میرباقری

مرسله ابوالحسن عطار

روایت بعدی در باب طاعت مرسله عطار است که فرموده: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْقَمَّاطِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْعَطَّارِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَقُولُ  أُشْرِكَ بَيْنَ الْأَوْصِيَاءِ وَ الرُّسُلِ فِي الطَّاعَةِ»(4)

روایت از جهت سندی محل مناقشه است. سند از عده کلینی تا محمد بن سنان مشکلی ندارد. خود محمد بن سنان مناقشاتی دارد ولی بنظر ما قابل جواب است. ابوخالد قماط هم ثقه امامی است. ولی ابوالحسن عطار مجهول است. لذا روایت را بطور عادی نمی شود تصحیح کرد الا اینکه بگوییم همه روایات کافی صحیح اند الا ما خرج.

اما از جهت دلالی فرموده خدای متعال در مقام طاعت بین اوصیاء و رسل مشارکت قرار داده است. در این روایت دو احتمال وجود دارد. احتمال اول این است که «اشرک» یعنی این طور نیست که فقط باید از انبیاء تبعیت کرد. بلکه همان طور که رسل و جوب طاعت دارند اوصیاء هم وجوب طاعت دارند. این احتمال قطعا از روایت فهمیده می شود.

احتمال دوم این است که «اشرک» یعنی یک امر هست که در هر دو جاری و محقق است. این طور نیست که یک مقام افتراض طاعت برای اوصیاء جعل شده باشد و یک مقام افتراض طاعت برای انبیاء به صورت جداگانه جعل شده باشد. یک مقام است که از دو طریق جاری شده است. یک مقام به هم پیوسته و واحد است. البته پیداست که مقام افتراض طاعت انبیاء، درجات دارد. اوصیاء انبیاء هم در همان درجه از مقام افتراض طاعت هستند. به نظر ما این اضافه ای که در معنای دوم بیان شد از روایت فهمیده می شود. 

تفاوت این دو احتمال در معنای حدیث در این است که اگر احتمال اول را قبول کنید فقط افتراض طاعت برای اوصیاء اثبات می شود. اما اگر معنای دوم را قبول کنید یعنی هر امتی یک فرمان برایش نازل می شود و آن فرمان از طریق انبیاء و سپس از طریق اوصیاء جاری می گردد. البته بعضی خواستند از این روایت یک امر سومی هم استفاده کنند که درجه رسل و اوصیاء آنها در طاعت یک درجه هست. این مقدار به این راحتی از این روایت استفاده نمی شود.

البته روشن است که مقام افتراض طاعت بین خود انبیاء یکسان و مشترک نیست. اینطور نیست که مرتبه ای از امر الهی که در دست وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هست همان مرتبه ای از امر الهی باشد که در دست حضرت موسی علیه السلام است. به همین دلیل است که خود حضرت موسی هم باید از نبی اکرم اطاعت کند. به عبارت دیگر وجوب طاعت نبی اکرم مثل وجوب طاعت حضرت موسی کلیم نیست.

اما این روایت به این می پردازد که بین هر پیامبری با اصیاء خودش در افتراض طاعت اشتراک دارند. همان ریشه افتراض طاعت که در نبی وجود دارد در وصی هم هست. آن مقام امر الهی است که فرموده «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا». این امر است که اطاعتش واجب است و اگر کسی واجد این امر شد اطاعتش واجب می شود. انبیاء به اندازه ماموریتشان واجد این امر می شدند. همان امر در اوصیاءشان هم بوده است. چون اوصیاء همان مدار نبوت را در عالم پیش می بردند. مدار بالاتری نیست. به همین دلیل می گوییم که یک امر است که از طریق نبی جاری می شود و از طریق وصی ادامه پیدا می کند. یعنی اطاعت از وصی عین اطاعت آن رسول است و مخالفت با این وصی مخالفت با آن رسول است. لذا اوصیاء رسول با این رسول اشتراک در طاعت دارند.

به عبارت دیگر مقام امر یک مفهوم انتزاعی نیست که بر همه تطبیق کند. بلکه یک مفهوم حقیقی است که مراتب دارد و به هر یک از انبیاء مرتبه ای از این مقام داده شده است. به همان میزان که به نبی داده شده به وصی او هم این مقام داده شده است.

برخی خواسته اند از این روایت مقام مساوات را هم اثبات کنند و به بیان های عجیبی دچار شده اند. در پاسخ به این سوال که وقتی انبیاء امر را از خدای متعال می گیرند و  بعد این امر از انبیاء به اوصیاء می رسد، اینها چه طور با هم برابرند؟ می گویند در عالم معدات اشکال ندارد که معلم با شاگرد برابر شوند. بله در عالم مجردات رتبه علت بر معلول مقدم است. ولی در علت اعدادی اینطور نیست و ممکن است معد له از علت اعدادی بالا بزند. معلم علت اعدادی علم برای شاگرد است. ممکن است شاگرد از معلم هم بالا بزند. حالا در مورد انبیاء و اصیاء هم گفته اند که همین طور است و رسول و وصی رسول با هم یک رتبه دارند.

ولی به نظر ما اولاً این روایت اصلا ناظر به برابری انبیاء و اوصیاء نیست. ثانیاً رابطه انبیاء با اوصیاء رابطه علل معده نیست. این طور نیست که در این عالم نبی اکرم علت اعدادی علم حضرت امیر باشد. اگر این طور بگویید باید ملتزم شوید به این که حضرت امیر در علم به رتبه نبی اکرم برسند. علاوه بر اینکه اگر بگویید انبیاء علت اعدادی هستند، این مطلب در مورد امت هم صادق است. یعنی باید ملتزم شوید که ممکن است امت نبی اکرم از خود نبی اکرم در علم بالاتر بیاید. چون ایشان علت معده بوده و علت حقیقی افاضه از عالم بالاست و محدود به علت معده نخواهد بود. درحالیکه این مطالب راجع به انبیاء و اولیاء قابل گفتن نیست.

آنچه که قابل گفتن است این است که یک امر هدایتی وجود دارد که به این رسول می رسد، همین امر در دست اوصیائش هم جاری است. امری که به مثلا حضرت موسی می رسد با امر حضرت عیسی دوتاست. ممکن است اینها به یک جامعی برگردند اما از شئون امری است که در دست وجود مقدس نبی اکرم است. ولی هر پیامبری یک ظرفیتی از فرمان دارد که آن ظرفیت در دست اوصیائش است. اما اینکه نحوه انتقال چگونه است و درجه شان در تلقی این امر به چه اندازه ای است این روایت ناظر به آن نیست.

شرح کتاب الحجه کافی - آیت الله میرباقری

صحیحه ابوالصباح کنانی

روایت بعدی در باب طاعت صحیحه ابوالصباح کنانی است. فرموده: «أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع  نَحْنُ قَوْمٌ فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ طَاعَتَنَا لَنَا الْأَنْفَالُ وَ لَنَا صَفْوُ الْمَالِ  وَ نَحْنُ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ وَ نَحْنُ الْمَحْسُودُونَ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ  أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى  ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه»(5)

سند روایت که مشکلی ندارد و همه ثقه جلیل هستند. در این روایت حضرت چند خصوصت برای خودشان بیان می کنند. ما یک قومی هستیم که خدای متعال طاعت ما را واجب کرده است. بعد فرمودند: «لنا الانفال» خدای متعال انفال را هم به ما سپرده و اختیارش در دست ماست. هر مالی که «لارب»  است و ربی ندارد جزو انفال است. کوه ها، بیابان ها، اراضی موات، اراضی ای که رها کردند و اینها همه جزو انفال اند. انفال یک سلسله اموالی است که رب ندارد و اینها ملک امام علیه السلام است. امام می فرمایند: خدای متعال ما را در این عالم مفترض الطاعه قرار داده و این امکانات هم در اختیار ما قرار داده شده است. ما طرح خدا را اجرا می کنیم. در این اداره انفال هم باید از ما تبعیت کنند. 

در ابتدای سوره مبارکه انفال فرمود: «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا الله» این امکانات دست رسول خداست. تقوای الهی داشته باشید مواظب باشید که طمع نکنید. «وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ» مواظب باشید که مسئله این اموال موجب نزاع بین شما نشود. «وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين » اگر مومنید باید اطاعت کنید. این اطاعت ظاهرا به نظر می آید ناظر به اطاعت در مقام امر اداره است که خدای متعال یک امکاناتی را به دست این رسول می دهد. در ظاهر هم مثلاً جنگی کرده اند و امکانات را بدست آورده اند ولی خداوند می گویند اینها برای رسول است. اینجاست که او باید به نحوی خاص جاری کند و شما باید به او مومن باشید. این امر سنگینی است. طوع داشتن نسبت به او ایمان می خواهد. از آیات و روایات پیداست که این اموال با ملک شخصی امام متفاوت اند؛ این مال مقام امامت است.

در ادامه نیز فرمود: «وَ لَنَا صَفْوُ الْمَالِ» آن برگزیده ها و مصطفای از همه اینهایی که از غنائم به دست می آمده به امام می رسد. اسب فوق العاده، شمشیر فوق العاده، این امکاناتی که ویژگی دارد از غنائم به امام می رسد و در اختیار امام است. آنها در اختیار مقاتلین قرار نمی گیرد شاید نکته اش این است که اینها سبب نزاع می شود. خدای متعال این امکانات را که سبب نزاع هم می شود در اختیار ما قرار داده است و ما را مفترض الطاعه قرار داده است. وگرنه امام اصلا به این ها اعتنایی ندارند. امام طرح الهی را اجرا می کنند. همین جا آنهایی که مومن نیستند با ائمه دعوا کردند. مثلا در تقسیم غنائم جنگ حنین این مطلب معروف است که با حضرت نزاع کردند.

در ادامه فرمود: «وَ نَحْنُ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» راسخون در علم ما هستیم. معلوم است مقام افتراض طاعت با مقام علم مرتبط است. خدای متعال مقام علم به آنها داده بعد آنها را صادقون قرار داده و از ما معیت آنها را خواسته است که ذره ای از آنها جدا نشویم؛ «وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين»(توبه/119)

طریق مصرف این امکانات در مسیر  الهی علم می خواهد. این در اختیار ماست و در عالم، ما هستیم که باید برایش برنامه ریزی کنیم و دیگران باید تبعیت کنند. این ما هستیم که امر الهی را در این امور اجرا می کنیم. دیگران هم باید تبعیت کنند. ما راسخ در علم هستیم. اینطور نیست که خدای متعال امکانات را به ما داده اما به ما علمش را نداده باشد. ما عالمیم که طرح الهی چیست و این امکانات در عالم چگونه باید به چرخش در بیاید. به این جهت است که خدای متعال به ما مقام افتراض الطاعه داده است. پیداست مقام علم از مقام های اساسی ائمه علیهم السلام است که بقیه شئون ذیل مقام علمشان هست.

در ادامه نیز فرمود: «وَ نَحْنُ الْمَحْسُودُونَ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ  أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى  ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» دیگران حسادت که می ورزند به همین امور ما حسادت می ورزند. به این علم، به این مقام افتراض الطاعه، به این مقام که این امکانات در اختیار ما قرار گرفت، به اینها حسادت واقع می شود. کانه مقام محسود بودنشان یک مقداری اینجا دارد بسط داده می شود که چرا محسودند. به خاطر مقام علم است و افتراض الطاعه هست و به خاطر این امکاناتی که خدای متعال در اختیار آنها قرار داده و آنها را مشرف به امکانات قرار داده و طرح را دست آنها داده است. آنها هستند که این عالم را به سمت مقاصد الهی پیش می برند. در مورد محسودون و راسخون در علم که هر کدام بابی جداگانه دارند بعدا مفصل بحث خواهیم کرد.

نکته اضافی در این روایت همین است که مقام افتراض الطاعه را به مقام اشراف به انفال گره می زنند. کانه مقام طاعت یک بخشش همین است. ائمه این امکانات در اختیارشان است و هر طوری آنها مصرف کنند بقیه باید طاعت کنند. این ریشه در علم آنها دارد. همین امکانات هم موجب پیدایش یک دستگاه حسادت در عالم شده است. یک طرح حسودانه در عالم درست می کنند و سعی می کنند این امکانات را بدست بگیرند و غصب می کنند و خود را در مقام امر می نشانند. جریان حیاه الدنیا وادی ولایت دشمنان اهل بیت است که با حسادت و غصب برپا می کنند و کسانی که در این وادی با اینها همراه می شوند هم حسود و بخیل نسبت به خدا و رسول می شوند.

شرح کتاب الحجه کافی - آیت الله میرباقری

ارتباط ملک عظیم و حسادت

در اینجا روشن است که حضرت به آیه سوره مبارکه نساء اشاره می کنند که در جلسات قبل در مورد ملک عظیم و مقام طاعت بحث کردیم. در آیه شریفه فرموده بود: «أَمْ لَهُمْ نَصيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذاً لا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقيراً * أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى  ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظيما»(نساء/53) آیات در مورد اهل کتاب است که حسادت ورزیدند و ملک را برای خود می دیدند. خدا فرموده است اینها مقسم ملک نیستند و الا اگر بودند به احدی چیزی نمی رسید. بعد فرموده اگر اینها کاری ای در باب ملک نیستند پس درگیری شان با نبی اکرم بر سر ملک دعوای از سر حسادت است.

اشاره فرموده است که درحالیکه در آل ابراهیم این ملک را قرار دادیم و اینها فقط در تیره یهود این را قبول می کنند. چطور چنین هستند درحالیکه رسول الله هم از آل ابراهیم است. این صرفاً حسادت اینهاست. همین حسادت را در سوره مبارکه جمعه هم بیان کرده است که خدایی که سبحان است و طرح او نقصی ندارد بعثت را در امیین قرار داده است. ولی اینها قبول نمی کنند. فرموده این فضل الهی است که خدا عطا کرده است و به هرکس بخواهد دهد. «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ» این بحث در سوره مبارکه جمعه دوبار ذیل اسم «عزیز حکیم» مطرح می شود. یعنی این طرح الهی است و کسی هم نمی تواند آن را بشکند. کسی او را به این طرح هم مجبور نکرده است. این طرحی است که از سر حکمت برقرار شده است.

خلاصه جریان ملک عظیم است که به طاعت معنا شده است و ذیل آیه هم به حسادت اشاره کرده است. در این روایت هم مسئله طاعت و حسادت اشاره شده است و همین معنا را تاکید و تکمیل می کند. و همین حسادت است که تبدیل به کفر و صد عن سبیل می شود و با حضرت درگیر می شوند. جریان «صد عن سبیل» اصرار آنها در عدم قبولی همین مقام است. وقتی خدای متعال اینها را محور این صراط قرار نداد اینها حسادت کردند و گفتند یا ما را محور این صراط قرار بده یا ما این صراط را می بندیم. «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيم»(اعراف/16) والحمدلله...

پی نوشت ها
............................................................. 
(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 146
(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 200
(3) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 90، ص: 55
(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 186
(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 186

شرح کتاب الحجه کافی - آیت الله میرباقری

جهت دسترسی به مجموعه بیانات آیت الله میرباقری کلیک کنید. 

جهت دسترسی به مجموعه مباحث «شرح کتاب الحجه کافی» کلیک کنید

Share