نقش رسانه ها در تغییرارزش ها و هنجارهای خانواده/ بخش دوم
فرآیند اجتماعی کردن و کارکرد رسانه ها در انتقال هنجارها و ارزش ها
دانشمندان علوم اجتماعی، «اجتماعی کردن» را فرآیندی می دانند که فرد در آن، شیوه های رفتاری، باورها، ارزش ها، الگوها و معیارهای فرهنگی خاص در جامعه را یاد می گیرد و آنها را جزو شخصیت خود می سازد. بنیادی ترین بخش اجتماعی کردن در دوران کودکی روی می دهد، اما این روند در سراسر عمر آدمی ادامه می یابد. اجتماعی کردن دارای دو نقش اساسی است:
اول ـ از نظر فردی، اجتماعی کردن، استعدادهای بالقوه فرد را شکوفا می کند و امکانات رشد شخصیت و تبدیل فرد به شخصی اجتماعی را فراهم می آورد.
دوم ـ از نظر جامعه، اجتماعی کردن فرآیندی است برای انتقال ویژگی های فرهنگی یک جامعه از نسلی به نسل دیگر و فراهم آوردن امکان تعامل و استمرار فرهنگ و نیز تربیت افراد برای ایفای نقش ها و به دست آوردن پایگاه های مختلف اجتماعی. (قنادان و همکاران، 1375: 94)
جامعه شناسان، دو نوع عامل اجتماعی را از یکدیگر متمایز کرده اند:
الف) اجتماعی کردن نخست که خانواده و گروه های همسالان را دربرمی گیرد؛
ب) اجتماعی کردن دوم که شامل مدرسه و رسانه هاست. (همان: 103 و 120)
رسانه های همگانی یکی از عوامل بسیار مهم اجتماعی کردن به شمار می روند. روزنامه ها، نشریات ادواری، مجلات، تلویزیون و رسانه های نوین ماهواره ای، الکترونیکی و دیجیتالی بر نگرش و عقاید گروه های مختلف اجتماعی از جمله نسل های کودکان، نوجوانان و جوانان اثر می گذارند. تحقیقات فراوانی، تأثیر برنامه های رسانه ای را بر نگرش های کودکان و بزرگسالان تحلیل کرده اند. اگر چه هنوز بیشتر این تحقیقات از نظر استنباط، قطعی نیستند، نمی توان انکار کرد که رسانه های جمعی، انواع گوناگونی از اطلاعات و محتوا (به ویژه هنجارها و ارزش ها) را انتقال می دهند. (گیدنز،1377: 88)
رسانه ها به عنوان فراهم کننده چارچوب های تجربه برای مخاطبان، نگرش های کلی فرهنگی را برای تفسیر اطلاعات به وسیله افراد جامعه در جوامع امروزی ایجاد می کنند. رسانه ها، شیوه های زندگی اجتماعی را تفسیر می کنند و نسبت به آن واکنش نشان می دهند و آنها را با کمک نظم دادن به تجربه انسان ها از زندگی اجتماعی قالب ریزی می کنند (همان:479). بنابراین، در جریان جامعه پذیری کودکان و نوجوانان و جوانان، رسانه ها نقشی اساسی ایفا می کنند، بدین معنی که ارزش ها و هنجارهای خانوادگی و اجتماعی را به نسل جدید انتقال می دهند و آن را درونی می کنند.
رسانه ها، کارکرد ها و نقش های متعددی در جامعه برعهده دارند. دنیس مک کوئیل در کتاب مقدمه ای بر نظریه رسانه های جمعی، ارتباط جمعی را فرآیندی جامعه گستر و رسانه ها را میانجی روابط اجتماعی می داند. وی معتقد است همان طور که از واژه media یا رسانه برمی آید، رسانه های جمعی از چند نظر میانجی هستند: «یکی اینکه غالباً میان ما به عنوان دریافت کننده و آن بخش از تجربه بالقوه ای که خارج از ادراک یا تماس مستقیم ماست، قرار می گیرند. دوم ممکن است میان ما و سایر نهادهایی که با آن سر و کار داریم (قانون، صنعت، دولت و غیره) قرار گیرند. سوم امکان دارد پیوندی میان این نهاد های گوناگون ایجاد کنند. چهارم، رسانه ها، مجراهایی هستند که توسط آنها دیگران با ما و ما با دیگران ارتباط برقرار می کنیم. پنجم اینکه غالباً رسانه ها با فراهم آوردن اسباب و لوازم، به ادراک ما از سایر گروه ها، سازمان ها و رویدادها شکل می دهند». (مک کوئیل،1382 :83) به نظر مک کوئیل، «نهاد رسانه به کار تولید، بازتولید و توزیع معرفت به معنای وسیع آن، یعنی نمادهایی یا مرجع هایی معنی دار و قابل تجربه در جهان اجتماعی اشتغال دارد. این معرفت، ما را توانا می سازد تا به تجربه خود معنا ببخشیم، به دریافت های ما از این تجربه نظم و نسق می دهد و ما را یاری می کند تا معرفت های گذشته را محفوظ نگه داریم و به درک امروزین خود استمرار بخشیم.» (همان:81 و 82) رسانه ها وظیفه انتشار انواع معرفت را برعهده دارند. پس به جای دیگر نهادهای معرفتی (آموزش و پرورش و دانشگاه و...) هم عمل می کنند. رسانه ها در فضای عمومی فعالیت می کنند؛ یعنی علی الاصول در دسترس همه اعضای جامعه به صورت باز، داوطلبانه و کم هزینه قرار دارند و در مقایسه با دیگر نهادهای اجتماعی، بر تعداد بیشتری اثر می گذارند.
هارولد لاسول و چارلز رایت از جمله پژوهشگرانی هستند که به نقش و کارکرد رسانه ها در جامعه توجه کرده اند. آنها معتقدند رسانه ها دارای کارکردهای نظارت بر محیط، ایجاد هم بستگی اجتماعی در واکنش به محیط و انتقال میراث فرهنگی و سرگرمی و پرکردن اوقات فراغت هستند. (همان: 108) این دو نظریه پرداز ارتباطات بر این باورند که در کارکرد نخستین، وظیفه رسانه ها، نظارت، مراقبت، تهیه و رساندن خبر درباره محیط پیرامونی است. دومین کارکرد رسانه، انتخاب و تفسیر اطلاعات در محیط است. رسانه در بیشتر موارد شامل انتقادها و تجویزهایی برای چگونگی نگرش افراد به حوادث است. در این نقش، رسانه ها به تقویت ارزش های اجتماعی، اجماع و افشای انحرافات، رجوع به پایگاه رهبران افکار، ممانعت از تهدید ثبات اجتماعی و وحشت عمومی، مدیریت افکار عمومی و نظارت بر حکومت و حفاظت می پردازند. یکی دیگر از کارکردهای رسانه، انتقال فرهنگ، افزایش انسجام اجتماعی و تعمیق تجربه مشترک، کاستن از نابهنجاری های اجتماعی و احساس از خود بیگانگی، استمرار اجتماعی شدن پیش و پس از آموزش رسمی و کمک به یک دست سازی و انسجام بخشی است.
هانمن، کارکردهای وسایل ارتباط جمعی را به سه بخش تقسیم کرده است:
1. تولید: وسایل ارتباط جمعی می توانند، کاری انجام دهند که این کار ممکن است ساختن بر مبنای خطوط از پیش تعیین شده و یاد دادن روش هایی و... باشد که مردم به اهدافشان برسند.
2. ابداع: پایدار ارتباط جمعی، ایده های جدید را تشویق می کند و تغییر به وجود می آورند.
3. نگهداری: یعنی اینکه روابط موجود را حفظ و نگه داری می کنند (اعرابی،1372: 31).
هایبرت معتقد است وسایل ارتباط جمعی در شکل گیری عقاید و آشنا ساختن ما با دنیایی که امکان آن را به نوع دیگری نداریم، نقش بسیار مهمی ایفا می کنند. بسیاری دریافته اند که رسانه ها آثاری مهم و فراگیرنده دارند. این آثار نه تنها مستقیم و فوری قابل مشاهده هستند، بلکه عمیقاً بر تاریخ بشریت نیز تأثیر گذاشته اند. (همان:22) هایبرت عقیده دارد در پژوهش هایی که درباره آثار وسایل ارتباط جمعی بر جامعه انجام گرفته است، سه زمینه کلی وجود دارد: «تأثیر رسانه ها بر شناخت ادراک، تأثیر رسانه ها بر تغییر عقیده و ارزش، تأثیر رسانه ها بر تغییر رفتار». (همان:42)
رسانه ها و تغییر ارزش های خانواده
مفهوم گسست ارزش ها در خانواده به چگونگی تداوم فرهنگی یک جامعه از نسلی به نسل دیگر مربوط می شود. اگر در فرآیند اجتماعی کردن کودکان، نوجوانان و جوانان، فرهنگ یک جامعه تا حد مطلوبی از نسلی به نسل دیگر منتقل شود و باز تولید فرهنگی به درستی انجام پذیرد، میزان اشتراک فرهنگی دو نسل بالا می رود و اختلاف فاحشی نیز بین دو نسل به وجود نمی آید. در این صورت، تفاهم بین دو نسل جدید و قدیم برقرار می شود و بحران هویتی برای نسل جدید روی نمی دهد. در مقابل، اگر فرآیند اجتماعی کردن به علل داخلی و خارجی دچار مشکل شود و به طور ناقص انجام گیرد و فرهنگ جامعه در حد مطلوبی به فرزندان بعد منتقل نشود، تداوم فرهنگی جامعه دچار مشکل می شود و بین نسل جدید و قدیم شکاف می افتد (پناهی،1383) عوامل اجتماعی متعددی بر دور شدن خانوادها از یکدیگر و بروز شکاف خانوادگی اثرگذار هستند. در این میان، وسایل ارتباط جمعی نقش مهمی دارند. اکنون به نقش رسانه ها در دگرگونی ارزش ها و در نهایت، ایجاد و توسعه الگوهای نوین در جامعه و به چالش کشاندن ارزش های سنتی و پدیده شکاف هنجاری و ارزشی خانواده ها اشاره می شود. دیوید رایزمن در کتاب خود به نام انبوه تنها، سیر تحول جوامع و دگرگونی های آنها را ناشی از تحول ارتباطات و وسایل ارتباطی می داند. وی سیر زندگی بشر را به سه دوره تقسیم می کند و در این دوره ها، به نقش رسانه ها در تغییر سنت ها و ایجاد اختلاف ارزشی بین خانواده ها اشاره دارد.
دوره اول، دوره سنت راهبر است که در آن، سنت ها، فرهنگ را انتقال می دهند و هر نسل، پیوند خود را با نسل های پیشین از طریق اشتراک سنت ها باز می یابد. در این دوره، راه های آینده، همان راه هایی است که نیاکان جامعه ما در طول قرن ها پیموده اند (رابرتسون،1372: 131) به عبارت دیگر، در دوران سنت راهبر، یک نوع ساخت اجتماعی مبتنی بر سنت، رفتار بشر را یک نواخت و قابل پیش بینی می کند و به او آرامش و ثبات می دهد. ارتباطات در این دوره، چهره به چهره است. (مهدی زاده،1380: 24) رایزمن بر این باور است که تربیت فردی در مرحله نخست، از طریق حماسه ها، افسانه ها و اسطوره ها شکل می گیرد که به صورت شفاهی به فرد منتقل می شود. (دادگران،1384: 86)
دوره دوم، دوره درون راهبر است. این دوره با کاهش تدریجی اهمیت سنت ها آغاز و سبب کاهش تشابه ها در رفتارها می شود. در این دوره، همه افراد جامعه از الگوی یکسانی در حیات اجتماعی پیروی نمی کنند. همچنین فردگرایی گسترش می یابد و انسان بار مسئولیت و عمل خود را به دوش می گیرد. رایزمن، این دوران را دوران التهاب، هراس و سرزنش های بی پایان می داند. (رابرتسون،1372: 131) در این مرحله، انتقال میراث فرهنگی، از طریق نوشتار به ویژه چاپ و مکتوبات انجام می گیرد که انگاره های فردی را رواج می دهند. (دادگران،1384: 86)
دوره سوم، دوره دگر راهبر است که دوران ظهور وسایل ارتباط جمعی است و پدیده هایی چون هدایت از راه دور، بت واره پرستی، شیء سروری و بحران هویت از ویژگی های آن است. در این دوره، عده ای با استفاده از قدرت جادویی وسایل ارتباط جمعی، توده ها را تحت تأثیر قرار می دهند و الگوهای خاص فکری و اجتماعی خود را القا می کنند. انسان در این دوره در پی حذف روابط سنتی و پابرجای خانوادگی، خویشاوندی، همسایگی و وسایل ارتباط جمعی دوستی های قدیم است و در برابر رسانه ها و گردانندگان قدرتمند آن و همچنین وسوسه های ناشی از آن بسیار آسیب پذیر است. به پندار رایزمن، این دوره در تاریخ انسان با عنوان دور ه ای ثبت خواهد شد که در آن، رسانه ها و گردانندگان آنها الگوهای حیات اجتماعی را می سازند. (رابرتسون،1383: 131). به عبارتی، این دوران ناشی از تمدن ارتباط جمعی و پیدایش ابزارسالاری است. در این دوره، بت های ذهنی جدیدی به وجود می آیند که موجب از خود بیگانگی انسان می شوند. در این مرحله، فرهنگ بلعیده می شود (مهدی زاده،1380: 24). رسانه ها، افراد را می سازند، آن هم نه در میان جمع خانواده یا در گوشه عزلت، بلکه در میان گروه دوستان و هم سالان. تأثیر آموزشی رسانه ها در تمام طول حیات انسان تداوم می یابد و رسانه هایی مانند تلویزیون، رادیو (و تکنولوژی های نوین ارتباطات و اطلاعات) همیشه افراد کلیشه ای و متحدالشکل توده را هدایت می کنند و به رفتار آنها نظم می بخشند. (دادگران،1384: 86 و 87)
در زمینه نقش رسانه ها در دگرگونی ارزش های فردی و اجتماعی جوامع، به یکی از پارادایم های مسلط در حوزه ارتباطات و توسعه در دهه های 60 تا 70 میلادی می توان اشاره کرد که بر نقش رسانه ها به عنوان موتور دگرگونی و تغییر ارزش های جوامع سنتی و ورود به جامعه مدرن تأکید می شود. بر اساس این نظریه، رسانه به انتشار یا اشاعه نظام ارزشی کمک می کند که خواهان نوآوری، تحرک، موفقیت و مصرف است. دانیل لرنر، جامعه شناس امریکایی و از معتقدان این رویکرد به نقش رسانه ها در تغییر ارزش های سنتی در جوامع و جای گزین شدن ارزش های مدرن اشاره کرده است. وی در کتاب گذر از جامعه سنتی؛ نوسازی خاورمیانه، معتقد است رسانه می تواند به فروپاشی سنت گرایی، که معضلی برای نوسازی محسوب می شود- کمک کند. این کار با بالا رفتن انتظارات و توقع ها، باز شدن افق ها، توانا شدن مردم به تخیل ورزیدن و درخواست جای گزینی شرایط زندگی بهتر برای خود و خانواده عملی می شود. (مک کوئیل،1382: 144)
رسانه ها موجب ایجاد پدیده هایی با عنوان «تحرک روانی» یا «بیگانگی عاطفی» می شوند که لرنر آن را به عنوان امتیازی روانی در نوسازی مؤثر می داند. در نظر وی، بیگانگی عاطفی به معنای قدرت تطابق با محیط پر از دگرگونی در وضعیت های مختلف و متغیر است. بنابراین، وسایل ارتباط جمعی، سبب آموزش درک وضعیت های مختلف می شود و با برانگیختن تخیل، افراد را به جای کسانی که کارگردان قضایا هستند، قرار می دهد. این وسایل موجب به وجود آوردن تجربه های جدید مختلفی می شوند که لرنر، آنها را عامل افزایش تحرک روانی می داند. (روشه،1366: 232 و233)
مارتین سگالین در کتاب جامعه شناسی تاریخی خانواده تأکید می کند. امروزه در کنار تفکیک جغرافیایی حوزه های کار و سکونت، ناپدید شدن پدیده همسایگی، وجود مادران شاغل و متخصصان مسئول مراقبت از اطفال و تأثیر تلویزیون، از جمله عواملی هستند که بین دنیای کودکان و بزرگسالان شکاف ایجاد می کنند. (سگالین،1373: 83)
در دنیای پرشتاب فن آوری امروز، رسانه های جمعی، افراد را به صورت انفرادی به خود مشغول می کنند و آنها را از تعامل با دیگران باز می دارند .البته این موضوع منافع ابزارهای تکنولوژیکی نیست اما نوع بهره برداری غیر فرهنگی از ابزارهای فنی موجب شده است که کارکرد آنها عمدتاً درجهت تقویت فردگرایی سوق پیدا کند. کارکردهای رسانه های جمعی به ویژه رسانه های شنیداری و غیر متعامل به دلیل کارکرد متنوع خود و ایجاد تغییرات پیوسته، به تدریج جای ارتباط بین فردی از نوع چهره به چهره را گرفته و موجب شده اند فضای انفرادی، به جای فضای جمعی و عاطفی در خانواده حاکم شود، به طوری که گسترش تکنیکی رسانه های شنیداری و رایانه ای، ارتباط مستقیمی با فردگرایی و دوری از فضای روانی و عاطفی خانواده را نشان می دهد. این ابزارها، به تدریج فضای روانی و محیطی گفت وگو را در یک ارتباط بین فردی، خدشه دار می کنند و اعضای گروه را به جای هم گرایی، به واگرایی سوق می دهند؛ تا جایی که هر عضو خانواده صرفاً در یک فضای فیزیکی مشترک زندگی کرده، اما هیچ تعاملی با هم نخواهند داشت. نتیجه تعامل افراد با رسانه های الکترونیکی به جای تعامل باهمنوعان این می شود که افراد خانواده به جای گفت وگوی صمیمی با یکدیگر که می تواند به تقویت پیوندهای عاطفی وانسجام اعضای خانواده منجر شود به ارتباطی تن می دهند که فاقد بار عاطفی، احساسی و هیجانی است. که مستقیما بر اخلاق اثر می گذارد. به تعبیر «فوکویاما» به دلیل محدودیت اخلاق و کیفیت زندگی امروزی به تدریج شاهد یک فروپاشی بزرگ خواهیم بود. این فروپاشی در زمینه های اخلاقی و در نهاد ها، بیشتر در زمینه خانواده اتفاق خواهد افتاد.
آسیب ارتباطی ناشی از حضور رسانه ها، بیشتر در دو نوع ارتباط، بروز می کند. یکی، ارتباط بین فرزندان و والدین و دیگری، ارتباط بین زن وشوهر است. تجربیات نشان می دهند که هراندازه ارتباط میان فرزندان و والدین و همچنین ارتباط میان همسران به دلیل تغییر مخاطب کاهش یابد، پیوند عاطفی و هیجان و همچنین همگونی شناختی میان اعضاء خانواده نیز کاهش می یابد که این موضوع، انسجام گروه را به مخاطره می اندازد. آمارهای رسمی نشان می دهند که میزان مشاهده تلویزیون توسط افراد ایرانی نزدیک به چهار ساعت و نیم در روز است. این میزان درکشورهای دیگر به شش ساعت می رسد. میزان استفاده از اینترنت و اتاق های چت نیز در برخی کشورها بیشتر از این گزارش شده است. به طوری که ورود مردان و زنان در اتاق های چت به عنوان «زندگی دوم» مطرح است که زندگی اول را به مخاطره انداخته است. طبیعی است که زندگی دوم میزان زیادی از انرژی و وقت گفتگو را به خود اختصاص می دهد.
موضوع مهم دیگر، سلطه اطلاعاتی و تکنولوژیکی غرب است که می کوشد ارزش ها و هنجارهای خود را از طریق فن آوری نوین و رسانه ها تحمیل و درونی کند، که سبب می شود نوعی شکاف و تضاد بین اولویت های فرهنگی و شیوه های تفکر و نگرش و هنجارها و ارزش های خانواده پدید آید. این در حالی است که امروزه رسانه ها به عنوان یکی از ابزارهای اصلی انتقال و گسترش ارزش های فرهنگی و اجتماعی دارای نقش مهمی هستند و لازم است این نقش بررسی شود. به ویژه در جامعه جوانی نظیر کشور ایران باید به این مسئله توجه ویژه ای داشت؛ یعنی همان جریانی که از برخورد ارزش ها و افکار و عقاید و برخورد خانه و محیط خارج از خانه (نظیر رسانه ها)، ایجاد شده است.
خانواده ها، تربیت خاص خود را درباره جوانان اعمال می کنند، اما تبادل های خارج از محیط خانواده، مطالعات، تحصیل در سطوح بالاتر، سینما، روزنامه و به طور کلی، وسایل ارتباط جمعی، ارزش های تازه ای را می آفرینند. این ارزش ها از چارچوب مسائل دوران کودکی، سنت ها، آداب، عقاید و خانواده فراتر می روند و به همان میزان، دنیای جوان را وسعت می بخشند و سطح خواسته هایش را از جامعه و خود، بالاتر می برند.
در دهه های اخیر، شاهد تحولات سریع و گسترده ای در تمامی ابعاد زندگی اجتماعی از جمله خانواده بوده ایم. نهاد خانواده تحت تأثیر عوامل متعدد درونی و بیرونی، این تغییرات را تجربه کرده است. رسانه ها به عنوان یکی از عوامل مهم اثرگذار بر تحولات خانواده در دگرگونی روابط درونی بین اعضای آن نقش اساسی داشته اند.
این تحولات سبب سست شدن پیوندهای درون خانواده، افزایش طلاق، ناتوانی در تربیت فرزندان و... شده و از سوی دیگر پی آمدهای مثبتی چون افزایش سطح آگاهی اعضاء خانواده، شناخت روش های بهتر در برخورد با فرزندان، استفاده بهتر از امکانات بهداشتی، آموزشی و... داشته است. در واقع رسانه از سویی باعث تقویت برخی از ارزش های اجتماعی و از سوی دیگر باعث تضعیف آنها شده است. آنچه می تواند نقش و اهمیت رسانه اعم از استفاده در برنامه ریزی یا برنامه سازی در بعد مثبت آن افزایش دهد شناخت علمی و دقیق ویژگی ها و کارکردهای نوین خانواده است و تنها در این صورت است که رسانه می تواند با تولید برنامه های مناسب ضمن دستیابی به اهداف تعریف شده از پی آمدهای ناخواسته آن جلوگیری کند و رسانه می تواند با اثرگذاری مستقیم و غیرمستقیم بر نهاد خانواده بسیاری از ناهنجاری های درون خانواده را کاهش دهد و در تعالی خانواده مؤثر واقع شود. از آنجا که الگوسازی رسانه برای والدین و فرزندان امری بدیهی است و تجربیات فراوانی این موضوع با به اثبات رسانده است عملکرد رسانه در قالب طرح الگوهای موفق ضمن تقویت باورهای درست و تصحیح نگرش های نادرست منجر به تغییر رفتار به عنوان هدف غایی آموزش خواهد گردید.
ادامه دارد...
-----------------------
مطالب تکمیلی:
نقش رسانه ها در تغییرارزش ها و هنجارهای خانواده/ بخش اول
نقش رسانه ها در تغییرارزش ها و هنجارهای خانواده/ بخش سوم
افزودن دیدگاه جدید