غدیر؛ ماوراء بن بست های تاریخی/بخش اول

استاد اصغر طاهرزاده
غدیر

حضرت امیرالمؤمنین«علیه السلام» می فرمایند: نیاز نیست خود را به آب و آتش بزنید، راهی هست که اگر آن را بشناسید در رختخواب هم که بمیرید، شهید مرده اید و آن راه عبارت است از رجوع به خدا و رسول او و اهل بیت پیامبر«علیهم السلام». وقتی در چنین راهی قرار بگیرید در بعضی موارد سکوت شما بیشتر از سخن شما و توقف شما بیشتر از تحرک شما منشأ اثر خواهد بود و ماوراء تلاش ها زندگی خواهید کرد

امیرالمؤمنین«علیه السلام» در آخر خطبه ی 190 می فرمایند:
«اسْتَعْمَلَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ بِطَاعَتِهِ وَ طَاعَةِ رَسُولِهِ وَ عَفَا عَنَّا وَ عَنْكُمْ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ الْزَمُوا الْأَرْضَ وَ اصْبِرُوا عَلَى الْبَلَاءِ وَ لَا تُحَرِّكُوا بِأَيْدِيكُمْ وَ سُيُوفِكُمْ فِي هَوَى أَلْسِنَتِكُمْ وَ لَا تَسْتَعْجِلُوا بِمَا لَمْ يُعَجِّلْهُ اللَّهُ لَكُمْ‏ فَإِنَّهُ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ عَلَى فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَى مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ مَاتَ شَهِيداً وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَ اسْتَوْجَبَ ثَوَابَ مَا نَوَى مِنْ صَالِحِ عَمَلِهِ وَ قَامَتِ النِّيَّةُ مَقَامَ إِصْلَاتِهِ لِسَيْفِهِ فَإِنَّ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ مُدَّةً وَ أَجَلا».[1]
خدا ما و شما را به فرمانبردارى خود و رسول خود وارد کند، و به فضل رحمت خويش ما و شما را عفو کند! برجاى باشيد و بر بلا شكيبایی به خرج دهید، و دست ها و شمشيرهاى خود را در هواى زبان هاى خويش به كار مداريد، و در آنچه خدا شما را بدان نيانگيخته شتاب مياريد، كه هركس از شما در بستر خود جان سپرد در حالى كه به حقِّ پروردگار خود و فرستاده ی او و اهل بيت وى معرفت داشته باشد، شهيد مرده و اجر او بر خداوند است، و مستوجب ثواب كار نيكی است كه نيّت آن را داشته، نيّت وى همچون نیّت كشيدن شمشير است، و براى هر چيز مدّتى و پايانی است.
حضرت در این قسمت از خطبه در عین توصیه به اطاعت از خدا و رسولش و طلب عفو از حضرت حق، می فرمایند: وظیفه ی شما است که در راه دینداری صبر پیشه کنید و به دنبال زبان خود دست و شمشیر خود را به حرکت در نیاورید و خود را وارد معرکه ای نکنید که خداوند شما را در آن قرار نداده. پس از این مقدمه می فرمایند: اگر از شما شیعیان - نه تنها در میدان جنگ- حتی در خانه ی خود بمیرد در حالی که منّور به معرفت پروردگار و رسول او و اهل البیت پیامبر«علیهم السلام» باشد، شهید مرده است و اجر او با خدا است و مستوجب ثواب کار نیکی است که نیت آن را داشته و نیت او همچون نیت کشیدن شمشیر برّانی است در مقابل دشمنان خدا. و بدانید برای هر چیزی مدّت و سرآمدی است، باید منتظر بمانید تا وقت هر کاری فرا برسد و قبل از وقت آن به آن کار دست نزنید.
ابتدا باید متوجه بود چرا حضرت امیرالمؤمنین«علیه السلام» از خداوند تقاضا می کنند که خود و مؤمنین را توفیق دهد به اطاعت از خدا و پیامبر«صلی الله علیه وآله»، زیرا تا انسان ها وارد عالَم اطاعت از خدا و پیامبر«صلواة الله علیه وآله»نشوند از نفس امّاره ی خود پیروی می کنند و حرکات خود را مطابق اهدافی که نفس امّاره تعیین کرده انجام می دهند.
وقتی انسان از عالم اطاعت از خدا و پیامبر«صلواة الله علیه وآله»خارج شد، براساس ادعاهایی که دارد عمل می کند و زبان اوست که دست و شمشیر او را به حرکت می آورد،[2] در آن حال شخصیت او شخصیتی شکیبا و صبور نخواهد بود تا براساس وظیفه و بر مبنای اطاعت از خدا و پیامبر«صلواة الله علیه وآله»اعمال خود را تنظیم کند، به راحتی ادعا می کند و براساس آن دست و شمشیر خود را به کار می گیرد. چنین آدمی هرگز متوجه نیست چه کاری را در چه موقعی باید انجام دهد، همین طورکه نمی داند هر کارِ مشخصی در زمانی خاص نتیجه بخش است و امکان تحقق دارد و مسلم اگر کسی کاری را اراده کند که خداوند اراده ی تحقق آن را نکرده، عمر و انرژی خود را ضایع نموده است. فهم چنین نکته ای فقط با معرفت به جایگاه پروردگار عالم و رسول خدا«صلواة الله علیه وآله»و اهل بیت او«علیهم السلام» ممکن است، و در این رابطه حضرت می فرمایند: اگر انسان در چنین حالتی قرار گیرد و بدون هیچ جهاد مسلحانه ای در خانه ی خود بمیرد، مثل آن است که شهید شده و اجر شهادت نصیب او خواهد شد، چون هرگونه میلی را زیر پا گذارده و براساس حکم خدا و رسول خدا«صلواة الله علیه وآله»و اهل البیت«علیهم السلام»عمل کرده است و راهی به سوی حقیقت در مقابل خود گشوده و همان طور که دریای ژرف صاف و آرام است، انسانی که به حقیقت راه یافته در آرامش است در حالی که دوری از حقیقت انسان را گرفتار انواع شتاب زدگی ها می کند، آیا نمی شود با همان آرامشِ تدریجی که شیر به ماست تبدیل می شود ما بر خود حکومت کنیم و بدون هیچ عجله ای به اهداف خود دست یابیم، همان طور که بدن در آرامش کامل خود را درمان می کند. اگر وظیفه ی هر بشری است که بداند چگونه بر نفس خود مسلط شود، ارزش شناخت جایگاه اهل البیت«علیهم السلام»به خوبی معلوم می شود.
مقدمه ی فوق زمینه ای است برای این که بتوانیم جایگاه سخنان امیرالمؤمنین«علیه السلام» را در این قسمت بفهمیم و به تک تک جملات حضرت با دقتِ بسیار نظر کنیم و حیرت کنیم از رهنمودی این چنین بزرگ. همیشه انسان ها در رفع مشکل، می دانند چه کاری خوب است ولی نمی دانند از چه راهی و چگونه وارد شوند و شناخت و معرفت به جایگاه خدا و رسول«صلواة الله علیه وآله»و اهل البیت«علیهم السلام»این نقیصه را برطرف می کند تا بتوانیم با اطاعت از خدا و اسوه قراردادن معصومین«علیهم السلام» جایگاه کارها را درست تشخیص دهیم و درست آن ها را به آخر برسانیم.
مهم ترین برکت در شناخت اهل البیت«علیهم السلام»
فکر می کنم ابتدا باید با دقت زیاد به جزءجزء سخنان حضرت توجه کنیم تا بفهمیم چرا حضرت در آخر این خطبه می فرمایند: «فَإِنَّ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ مُدَّةً وَ أَجَلًا»؛[3]برای هر چیزی مدت و سرآمدی است. از این طریق روشن می شود نقش اهل البیت«علیهم السلام»در شناخت مدّت و سرآمد کارها چگونه است و این مهم ترین برکتی است که از طریق معرفت به سیره ی اهل البیت«علیهم السلام»می توان به دست آورد. چون همان طور که می دانید عیب اکثر مؤمنین این است که نمی توانند کارهایی را که در نظر دارند به مرحله ی نهایی برسانند و کار را به آخر نرسانده رها می کنند.
مشکل بشر به خودی خود این است که فکر می کند هر کاری را هر وقت می تواند انجام دهد و هر برنامه ای در هر موقعیتی عملی است. دیروز با تکیه بر دست و شمشیر خود و امروز با تکیه بر تکنولوژی می خواهد بدون توجه به زیرساخت های فرهنگی و شرایط تاریخی، برنامه های خود را تحقق بخشد. حضرت تذکر می دهند: «وَ لَا تَسْتَعْجِلُوا بِمَا لَمْ يُعَجِّلْهُ اللَّهُ لَكُمْ»؛[4]در انجام کاری که خداوند شرایط آن را فراهم نکرده شتاب مکن. زیرا مقلب القلوب خداوند است، وقتی خداوند جهت قلب ها را به سوی موضوعی نینداخته، تلاش سایر انسان ها در تحقق آن بی نتیجه است و البته این به معنی سلب مسئولیت از انسان ها نیست بلکه تذکر به انسان ها است که متوجه باشند مسئولیت امروزشان چیست و بیشتر به مقدمات کاری بپردازند که در نهایت منجر به اهداف مهم می گردد.
وقتی متوجه باشیم هنر ما در شناخت وظیفه ای است که امروز به عهده ی ما است و انجام آنچه را که زمانش نرسیده است را به زمان خودش موکول کنیم و دغدغه ی شناخت آنچه امروز باید انجام دهیم را در خود ایجاد نماییم، جایگاه اهل البیت«علیهم السلام»روشن می شود که چگونه با سیره و گفتار خود در زمانه شناسی به ما مدد می رسانند.[5] تا قدرت برداشتن قدم های بعدی را در ابتدای کار از بین نبریم و با شکیبایی به موقع به بزرگ ترین قدرت دست یابیم، قدرتی که مولوی در حضرت علی«علیه السلام» یافت و به حضرت عرض کرد:
باز گو دانم كه اين اسرار هوست// ز آن كه بى‏شمشير كشتن كار اوست‏
اهل البیت«علیهم السلام» و وقت شناسی
شناخت جایگاه پیامبر«صلواة الله علیه وآله»و اهل البیت«علیهم السلام»تا آن جا اهمیت دارد که حضرت امیرالمؤمنین«علیه السلام» می فرمایند: اگر مطابق سیره ی آن ها وظیفه ی انسان نشستن در خانه باشد، این نشستن اجر شهید را دارد. چون در راستای چنین شناختی بهترین موضع گیری از انسان ظهور می کند و بهترین نسبتی را که باید با نبی و نبوت در خود ایجاد کند، ایجاد می کند و به مقام فنای فی الله که مقام شهید است می رسد، به همین جهت فرمودند: «وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ»؛ و چنین عملکردی اجر انسان را به عهده ی خدا قرار می دهد تا خداوند مستقیماً به او نظر بفرماید و او را از عالی ترین مراتب نوری بهره مند سازد. نمونه ی زمان شناسی دقیق را در سیره ی ائمه«علیهم السلام» به خوبی مشاهده می کنید که مثلاً چگونه امام حسین«علیه السلام» ده سال در حکومت معاویه مقابله ی مستقیم با او نکردند ولی در زمان حاکمیت یزید نهضت امر به معروف خود را شروع می کنند. یا حضرت صادق«علیه السلام» وقتی سَهل بن حسن خراسانی اصرار دارد که با ضعفی که در امویان ایجاد شده اقدام به ایجاد حکومت کنند می فرمایند: «نَحْنُ أَعْلَمُ بِالْوَقْت»؛[6] ما داناترین افراد به وقت هستیم. حاکی از آن که می دانیم فعلاً وقت اقدام ما جهت ایجاد حکومت نیست و با داشتن چنین بصیرتی نه تنها خود و شیعیان خود را از درگیرشدنِ بی جا با مسائل نجات دادند، از آن مهم تر مشغول کاری شدند که باید می شدند و به همین سبب نتایج فوق العاده گرفتند. در حالی که عبدالله بن حسن اصرار داشت فرزند خود محمدِ نفس زکیه را به خلافت برساند و لذا نهضتی تشکیل داد و با منصور عباسی درگیر شد و به قتل رسید و منصور نهایت ظلم و کشتار را بر سادات حسنی اِعمال کرد. در حالی که حضرت صادق«علیه السلام» متوجه بودند زمانه، برای آن ها مناسب حرکت های خاموش است لذا وقتی منصور دوانقی حضرت را احضار کرد تا به قتل برساند و گفت: «قَتَلَنِيَ اللَّهُ إِنْ لَمْ أَقْتُلُكَ»؛ [7] خدا مرا بکشد اگر تو را نکشم، آیا بر علیه حکومت من اقدام می کنی و نقشه برای من می کشی؟ حضرت فرمودند: «وَ اللَّهِ مَا فَعَلْتُ وَ لَا أَرَدْتُ» سوگند به خدا که من اقدامی این چنین نداشته ام و قصدی در این راستا نکرده ام و به تو دروغ گفته اند. وقتی شخصی که آن خبر دروغ را گفته بود آوردند و اظهار کرد حضرت صادق«علیه السلام» چنین گفته اند، حضرت فرمودند: سوگند یاد کن و بگو: بیزار باشم از حول و قوت خدا و متکی باشم به حول و قوت خود که جعفر چنین و چنان کرد. همین که آن شخص این جمله را گفت، دست و پا زد و مرد.[8]منظور عرضم این است که چون حضرت در آن زمان وظیفه ی دیگری را برای خود می شناختند به خلیفه ی ظالمی مثل منصور دوانقی نیز فهماندند بنای سرنگونی حکومت او را ندارند و همین وقت شناسی موجب شد از طریق حضرت صادق«علیه السلام» این همه برکات تاریخی برای بشریت باقی بماند.
حضرت امیرالمؤمنین«علیه السلام» به اصحاب خود در آن زمان می فرمایند: در شرایطی هستید که با قدرت شمشیر کارها جلو نمی رود «الْزَمُوا الْأَرْضَ وَ اصْبِرُوا عَلَى الْبَلَاءِ»؛ بر جای خود قرار گیرید و بر بلاها شکیبائی بورزید. در چنین موقعیتی است که راه گشوده می شود و نتیجه ی شکیبایی ورزیدن و به حکم وظیفه ای که خدا و رسول و امامان«علیهم السلام» روشن کرده اند، بر جای خود ماندن. در آن حدّ ظاهر می شود که حضرت آن را یک نوع مرگِ در مقام شهادت قلمداد می کنند. چون منیّت خود را از میدان به  در کرده ای تا خیالاتت نتوانند برایت برنامه ریزی کنند و بخواهند به ظاهر اوضاع را به نفع تو تغییر دهند و القاء کنند که تو یک شخصیت قوی هستی و می توانی هرکاری را هروقت اراده کنی انجام دهی.
بهترین عمل
تا زمانی که انسان فکر کند می تواند هر کاری را هر وقتی که خواست انجام دهد هرگز نمی تواند واقعیات اطراف را آن طور که هست دریابد و بفهمد اطراف ما اجازه ی هر کاری را نمی دهند، در آن صورت است که متوجه تصمیمات اشتباه خود می شویم و می فهمیم هیچ چیز مهم نیست جز اطاعت از خدا که هر گونه کوتاه نظری را به بلندنظری مبدل می کند. کدام بلندنظری بلندتر از ارتباط و اطاعت از خدا است و این حاصل نمی شود مگر با نظرکردن به راهی که انسان های معصوم می نمایانند. در آن صورت است که هر گونه خودسری و شتاب و اندیشه ی تاریک از میان می رود و انسان در غرفه ی شکیبائی و صبر به راحتی به بهترین عمل دست می زند و نیازی به خسته کردن خود و دیگران نمی ماند. آری فرمود: «وَ لَا تُحَرِّكُوا بِأَيْدِيكُمْ وَ سُيُوفِكُمْ فِي هَوَى أَلْسِنَتِكُمْ»؛[9] دست ها و شمشیرها را به میل گفتارهای خود به حرکت نیاورید. کمی اندیشه کنید تا معلوم شود زمانه اقتضای چه کاری را دارد و از آن طریق قدمی به اهداف مقدس خود نزدیک شوید. «لَا تَسْتَعْجِلُوا بِمَا لَمْ يُعَجِّلْهُ اللَّهُ لَكُ»؛ شتاب نکنید در چیزی که خداوند برای شما در آن چیز شتاب نکرده است. این دستورالعمل یک نوع اجتناب زیبا است از کاری که کار ما نیست و هوشیاری از این که نباید به هر چیز متوسل شد و به هر حیله ای چنگ زد و خود را خسته و هدف را از دسترس دورتر نمود. مولوی با هزار زبان تلاش می کند این موضوع را بفهماند که بیکاری ها را کار نپندارید و مانند کودکانی که به خرده های سفال دل خوش اند، تلاش هایی را که به سوی هیچ است تلاش به حساب نیاورید تا از یافتن تلاش های درست محروم شوید. می گوید:
چون كنار كودكى پر از سفال //كاو بر آن لرزان بود چون ربِّ مال
گر ستانى پاره‏اى گريان شود// پاره گر بازش دهى خندان شود
چون نباشد طفل را دانش دثار// گريه و خنده‏ش نـــدارد اعتبار
گويد او كه روزگارم مى‏برند //خود نـــدارد روزگار سودمند
گويد از كارم بر آوردند خلق// غرق بى‏كارى است جانش تا به حلق
وقتی کسی با نظر به وظیفه ی الهی، بلندنظری پیشه نکرد تلاش ها ی خسته کننده اش عین بی کاری است. انسانی که در شرایطی به سر می برد تا آنچه را خداوند برای او شتاب نکرده، شتاب نکند مانند صیادی است که تله می گذارد تا شکار با پای خود به سوی دام آید و از اتّهام آن که پس چرا بیکار نشسته است نمی هراسد، زیرا عجله نداشتن بیکاری نیست حذر از فرسوده شدن در اموری است که وظیفه ای نسبت به آن نداریم. در آن صورت است که فقط به اعمالی دست می زنیم که برای ما مقدر شده و امکان انجام آن اعمال فراهم است، نه به اعمالی که در آرزو و خیال ماست و خیال را تسلی می دهد و بر رؤیاهایمان می افزاید و ما را فرمانبردار خود می کنند.
این عالم به «حق» بنا شده و به «حق» ادامه می یابد و هرکس هر اندازه از حق فاصله بگیرد از واقعیات عالم فاصله گرفته و به خیالات خود مشغول شده و در هر کاری خود را صاحب حق می داند و فکر می کند دیگران او را درک نمی کنند ولی اگر به حق رجوع کند با اولین چیزی که روبرو می شود: «حقِّ ربِّه» است جایگاه و نقش پروردگارش را در عالم می شناسد و می فهمد پروردگار عالم جایگاهی خاص دارد که رعایت آن جایگاه رعایت واقعی ترین واقعیات است و از این طریق به ماوراء محدودیت ها و خیالات خود سفر کرده است و به جای زندگی با پژمردگیِ خودخواهی، با گلستان ارتباط با حقِّ پروردگار روبه رو می شود و این است معنی عبور از خودخواهی و رسیدن به حق خواهی. آری «حقّ رب» واقعی ترین واقعیات است و به همان اندازه انسان با «وجود» مرتبط می شود و نه با «رؤیاهای خیالی». در راستای رعایت «حقّ ربّ»، هر اقدامی، اقدامی است واقعی، دیگر میل های زبان نیست که دست ها و شمشیرها را به حرکت در می آورد و به سوی ناکجاآباد نشانه می رود و بیکاری ها را کار به حساب می آورد و انبوه سفال ها را ثروت می پندارد.
معجزه ی بزرگِ رعایت حق
دانش حقیقی دانشی است که به حق اشاره داشته باشد و از این طریق به تلاش انسان معنی ببخشد، در آن حال خنده ها و گریه های انسان ریشه در واقعیت پیدا می کند در حالی که وقتی مسیر انسان به سوی دانش حقیقی و رجوع به «حقّ رب» نبود همچون کودکانی است که گریه و خنده هایشان آن ها را خیالات واهی تشکیل می دهد که گفت:
چون نباشد طفل را دانش دثار// گریه و خندش ندارد اعتبار
حضرت در راستای برکات شناختِ «حقّ رب» و «حقّ رسول» و «حقّ اهل البیت» می فرمایند: «فَإِنَّهُ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ عَلَى فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَى مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ مَاتَ شَهِيداً»؛ هرکس از شما که در خانه ی خود بمیرد در حالی که به حقِّ پروردگارش و حقّ رسول او و حقّ اهل البیتِ رسول معرفت داشته باشد، شهید مرده است. ملاحظه کنید حضرت بر چه چیزی تأکید دارند، چرا می فرمایند اگر کسی در خانه اش بمیرد و نه در میدان جنگ ولی آن حقوق را بشناسد، همچون شهیدی است که اجر او بر خدا است یعنی به عالی ترین درجه ی شهادت نایل شده. مگر رعایت این حقوق چه نقشی دارد که این همه برکات به همراه می آورد. رعایت «حقّ رب» و «حقّ رسول» و «حقّ اهل البیت» انسان را به مقامی می رساند که به کلی میل و نظر خود را نفی می کند و فقط هر آنچه از آن ها صادر می شود را می پذیرد و این معجزه ی بزرگِ رعایت حق است و این تنها راهی است که هر کس در این دنیا به آن دست یافت از خود فانی و به حق باقی می شود و دیگر خطا و پوچی و شتاب به سوی ناکجاآباد از میان می رود. در آن حالت هر چیزی در جای خود قرار می گیرد و می بینی که چه زیبا است وقتی به جای آن که بخواهی عالم را هماهنگ خود کنی، خود را هماهنگ عالم نمایی و در چیزی که خدا برای تو شتاب نورزی برای رسیدن به آن شتاب نمی ورزی تا مجبور به إعمال خشونت بی جا شوی، دائماً باید به خود بگویی: خداوند که مرا به زندگی در دنیا فرستاده هرکاری را از من نمی خواهد همان طور که چشمه ی آب به سوی سربالایی حرکت نمی کند.
رعایت حق خداوند به پذیرش این نکته است که دنیا «رب» دارد و نه تنها عالَمِ وجود براساس مدیریت پروردگار عالم اداره می شود بلکه بشریت باید با مدیریت پروردگار عالم اداره شود و در این راستا پیامبرانی را ارسال فرموده و با پذیرش شریعت الهی و دستورات رسول خدا«صلواة الله علیه وآله»حقِّ رسول خدا رعایت شده و رعایت حق اهل بیت رسول خدا به شناختن جایگاهی است که خداوند و رسول او برای اهل بیت«علیهم السلام» مشخص نموده اند و خداوند بر مودّت فی القربی تأکید کرده تا جامعه برای ادامه ی دینداریِ خود به انسان هایی معصوم رجوع کند و بهترین بهره را از دینداری ببرد لذا می فرماید: «ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ»؛[10]آنچه در راستای اجر رسالتم مبنی بر مودّت فی القربی از شما خواستم، برای خود شما است.
عمده آن است که متوجه شویم رعایت حقوق فوق، انسان را از بیهوده کاری نجات می دهد و به اموری اصیل راهنمایی می کند که تحت مدیریت و ربوبیت خداوند است، اگرچه این کار دشوار است ولی دشواری آن بیشتر از تلاش های بیهوده نیست، کافی است بتوانیم بر احساسات و امیال خود مسلط باشیم و آن ها را در مدیریت شریعت الهی در آوریم در آن صورت همه چیز در اطراف ما در جایگاه خود دیده می شوند و سعی می کنیم ما نیز در جایگاه خود قرا بگیریم و بفهمیم چرا بعد از آن که فرمود: آنچه در آسمان ها و زمین است خدایی را تسبیح می کنند که آن خدا مَلکِ قدوسِ عزیز حکیم است.[11] می فرماید: آن خدای عزیزِ حکیم، پیامبری را از میان درس ناخوانده ها، برای شما مبعوث کرد تا آیات الهی را برای شما بخواند و به شما تعلیم دهد و شما را تزکیه کند. آری ابتدا ما را متوجه جایگاه موجوداتی کرد که در اطراف ما تسبیح گوی خداوند هستند و حقّ پروردگار خود را به صورت تکوینی اداء می کنند و سپس فرمود در راستای آن که انسان ها نیاز دارند تا حقّ پروردگار خود را رعایت کنند رسول خود را مبعوث نمود تا دیگر انسان ها براساس احساسات شخصی زندگی نکنند و از واقعیات فاصله بگیرند.
رعایت حقّ ربّ عمل کردن به خیالات را متوقف می کند. آنچه روح انسان برای آرامش نیاز دارد فقط رعایت تکلیفی است که از طریق رعایت حق خدا و رسول و امام معصوم ممکن می گردد و این کار بسیار آسان تر از آن است که در ابتدای امر خود را می نمایاند. زیرا در این مسیر کنترل کردن خود از کارهای بیهوده در برنامه ی کار قرار می گیرد و یک نوع عمل به حساب می آید. رسول خدا«صلواة الله علیه وآله»در این راستا به اباذر فرمودند: «يَا أَبَا ذَرٍّ اتْرُكْ فُضُولَ الْكَلَامِ- وَ حَسْبُكَ مِنَ الْكَلَامِ مَا تَبْلُغُ بِهِ حَاجَتَكَ»؛[12] ای اباذر: از سخن گفتن زیاد پرهیز کن، تو را آن اندازه سخن گفتن کافی است که بتوانی منظور خود را برسانی. تا آن جا که رسول خدا«صلواة الله علیه وآله» می فرمایند: «مَنْ صَمَتَ نَجَا»؛[13] هرکس سکوت پیشه کند نجات می یابد. تا این حدّ باید هر نوع خودنمایی را در خود خاموش نمود تا «حق» در ما زنده شود و همچون گُلی زیبا در جان ما ظاهر گردد و ما را به تماشای خود بخواند، این به شرطی است که به سخن مولی الموحدین«علیه السلام» نظر کنیم که فرمودند: «وَ لَا تُحَرِّكُوا بِأَيْدِيكُمْ وَ سُيُوفِكُمْ فِي هَوَى أَلْسِنَتِكُمْ»؛ در پیروی از امیال زبانتان، دست ها و شمشیرهایتان را به حرکت نیاورید. چنین شخصیتی را که بدون اندیشیدن عمل می کند، در خود متوقف و خاموش کنید تا معنی زندگی در فنای فی الله برای شما ظاهر شود و نظرتان به اعمال صالحی بیفتد که در نیّت خود نگه داشته اید.
مولوی در رابطه با این که عده ای همواره کار زیاد می کنند و مردم را از کار اصلیِ خود باز می دارند داستان آن کُره اسبی که در حال آب خوردن بود تا تشنگی خود را رفع کند و صدای صاحب اسب ها که با سوت زدن مانع آب خوردن آن کره اسب می شد را به میان می آورد و نتیجه می گیرد همواره از این کارافزاها بوده و هستند، تو کار خود را انجام بده. می گوید:
گفت مادر، تا جهان بوده است از این// کـــار افزایــــان، بُدند اندر زمین
هین تو کار خویش کن ای ارجمند// زود، کایشان ریشِ خود بَر می کَنند
وقتْ تنگ و می رود آبِ فراخ //پیش از آن کز هجر گردی شاخ شاخ
شهره کهریزی ست پر، آبِ حیات// آب کَش، تا بَر دَمَد از تو نبـــــــات
آبِ خضر از جوی نطق اولیاء //مـــی خوریــــم ای تشنة غافل بیا
ما چو آن کُرّه، هم آب جو خوریم// سوی آن وسواس طاعــن ننــــگریم
وقتی انسان متوجه شد کارافزایانِ عالَم دام هایی برای زندگی ما پهن کرده اند، راه خود را پیدا کرده ایم. و فرصت را جهت نوشیدن آب زندگانی از دست نمی دهیم و با شناختن حقّ ربّ و حق رسول و حق اهل بیت راه خود را از بقیه جدا می نماییم و می فهمیم بقیه ی راه ها قیل و قالی بیش نیست که حضرت رضا«علیه السلام» در آن مورد فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ الْقِيلَ وَ الْقَالَ وَ إِضَاعَةَ الْمَالِ وَ كَثْرَةَ السُّؤَال‏»؛[14]خداوند، قيل و قال، و ضايع كردن مال، و كثرت سؤال را دشمن دارد. راه حل مشکلات ریشه در آرامشی دارد که ماوراء حرص ها و ولع ها قرار دارد.
وقتی زمانه ظرفیت فهم افکار بلند و آرمان های متعالی را ندارد نه می توان آرام گرفت و نسبت به آن امور بی تفاوت بود و نه می توان مردم را به راهی کشاند که آمادگی ورود به آن راه را ندارند، اینجاست که سیره ی اهل البیت«علیهم السلام»به کمک ما می آید که چگونه عمل کنیم. مردم متوجه خطرات بنی امیه و به خصوص معاویه نشدند وگرنه در یاری علی«علیه السلام» و امام حسن«علیه السلام» بیش از آنچه انجام دادند، انجام می دادند و همین کوتاهی ها موجب شد تا امام حسن«علیه السلام» راهی را پیشه کنند که نه به بن بستی ختم شود که معاویه می خواست و نه حضرت به مردمی که در یاری امام جدّی نیستند جنگ را تحمیل کنند و نتیجه ی چنین روش فوق العاده ای آن شد که بالأخره جهان اسلام جایگاه امر به معروف و شهادت حضرت سیدالشهداء«علیه السلام» را فهمید و رجوع به اهل البیت«علیهم السلام»در زمان امام باقر و امام صادق«علیهماالسلام» در حدّی شد که مبنای کلی نظریه پردازی در همه ی جهان اسلام به وسیله ی آن دو امام پایه ریزی شد.
ماوراء تلاش ها
حضرت امیرالمؤمنین«علیه السلام» می فرمایند: نیاز نیست خود را به آب و آتش بزنید، راهی هست که اگر آن را بشناسید در رختخواب هم که بمیرید، شهید مرده اید و آن راه عبارت است از رجوع به خدا و رسول او و اهل بیت پیامبر«علیهم السلام». وقتی در چنین راهی قرار بگیرید در بعضی موارد سکوت شما بیشتر از سخن شما و توقف شما بیشتر از تحرک شما منشأ اثر خواهد بود و ماوراء تلاش ها زندگی خواهید کرد. همان طور که چنین مواردی در مورد خودِ حضرت پیش آمد و برای دست یابی به این گونه زندگی می فرمایند: «الْزَمُوا الْأَرْضَ وَ اصْبِرُوا عَلَى الْبَلَاءِ»؛ بر جای خود بنشینید و بر بلاها شکیبائی به خرج دهید و خودتان را نبازید تا مجبور شوید وقار خود را از دست بدهید و مواضعی سطحی اتخاذ کنید و به اسم تنش زدائی و برای آن که جهان استکباری شما را منزوی نکند از مواضع اصولیِ خود کوتاه بیائید، غافل از این که می توان در عین تنش زدائی بر اصول خود پا بر جا ماند، که نمونه ی آن مواضع حضرت امام«رضوان الله علیه» بود که هیچ انگیزه ی منطقی برای مخالفتِ جهان استکبار با نظام اسلامی باقی نمی گذاشتند، بدون آن که کفرشان را تأیید کنند. همین طور که می توان به رئیس جمهور آمریکا نامه نوشت و در آن نامه آمریکا را محاکمه کرد، شبیه نامه هایی که امیرالمؤمنین«علیه السلام» به معاویه دارند.
پس اگر ما سخنی داریم که فرهنگ غرب نمی تواند درک کند و جریان های غرب زده ی داخلی هم تحت تأثیر مخالفان نظام اسلامی قرار می گیرند این ها ما را وادار نمی کند که از مواضع خود دست برداریم بلکه با صبر و حوصله و بدون درگیری و عجله منتظر می مانیم تا آنچه را خداوند در ازاء عقاید حق به حق پرستان وعده داده فرا برسد.[15]در همین راستا به گفته ی مستشرقین، شیعه همیشه حکومتی بوده در دل حکومت خلفا و برای خود سازماندهی و برنامه داشته و همین روش منجر شد تا بالاخره حکومتی شیعی به نام صفویه در تاریخ ظهور کرد. اگر درست حرکت کنیم همان طور که در آن زمان حکومت شیعه ظهور کرد در این زمان قدرتی به نام انقلاب اسلامی ظهور می کند که برای جهان غرب چاره ای جز پذیرفتن جایگاه آن نمی ماند. اساسی ترین موضوع برای رسیدن به چنین مقصدی توجه به روشی است که حضرت امیرالمؤمنین«علیه السلام» در اینجا مطرح می کنند و سایر ائمه«علیهم السلام» همین روش را ادامه دادند و چون یک نحوه خودداری خاص می خواهد اجر آن شهادت است. و حضرت در وصف چنین روشی می فرمایند: «وَ قَامَتِ النِّيَّةُ مَقَامَ إِصْلَاتِهِ لِسَيْفِهِ»؛[16]و نیت خاص او که عجله به خرج ندادن است جای شمشیرکشیدن او را می گیرد و انسان با چنین رویکردی به چیزی می رسد که با شمشیرکشیدن به آن نمی رسید. نمونه ی بارز آن را شما در انقلاب اسلامی دیدید که مردم به جای مبارزه ی مسلحانه با تظاهرات پیروز شدند.
دشمن انقلاب اسلامی در شرایطی است که گمان می کند قدرت تسلیحاتی او امتیازی است که منجر به پیروزی او می شود در حالی که می بیند انقلاب اسلامی همچنان جلو می رود و روز به روز در جایگاه برتری قرار می گیرد و چون دشمن چشم خود را از اسلحه هایش بر نمی دارد، راز این پیروزی ها را درک نمی کند تا آن جایی که نفسِ بودن نظام اسلامی به معنی شکست نظام سلطه گشته است. این است معنی این که عرض شد گاهی سکوت شما از سخن گفتن شما بیشتر منشأ اثر خواهد بود. فرهنگ مدرنیته چهارصد سال تبلیغ کرد که یک فکر صحیح بیشتر در دنیا برای زندگی کردن وجود ندارد و آن هم فکر غربی است که چاره ای در پذیرفتن آن نیست، حال انقلاب اسلامی آمده است تا روشن کند، می توان با تفکری غیر از تفکر غربی زندگی کرد و به تبعات زندگی غربی هم دچار نگشت، همین که این فکر در صحنه هست به معنی نفی غرب است و به معنی آن است که اَجل آن فکر فرا رسیده، چون مدعی است تنها فکر غربی، فکر صحیح است و تنها آن نوع زندگی، زندگی است.
مگر حضرت هادی«علیه السلام» چه نوع فعالیتی داشتند که متوکل به اطرافیان خود می گوید: «وَيْحَكُمْ قَدْ أَعْيَانِي أَمْرُ ابْنِ الرِّضَا»؛[17] وای برشما که کارهای ابن الرضا مرا ناتوان و مستأصل کرده. جز این است که حضرت نشان دادند راه حق کدام است و راه باطل کدام و متوکل چنین فضایی را نمی توانست تحمل کند؟
سال های سال غرب کاری کرده بود که هرکس می خواست اندک آبرویی داشته باشد باید خود را به آن فرهنگ نزدیک می کرد حتی امثال آقای مهندس مهدی بازرگان کتاب می نوشت که ثابت کند اسلام هم همان حرف هایی را می زند که غرب می گوید پس اسلام دین عقب افتاده ای نیست. غافل از این که با این کار به غرب اصالت داده می شد و عملاً برای جوانان مسلمان انگیزه ای نمی ماند که بر چنین اسلامی پای بند باشند و همین طرز فکر موجب شد که ملّی مذهبی ها یعنی طرفداران آقای بازرگان، با ولایت فقیه که مبتنی بر فقه سخن می گوید و موضع گیری می کند و نه مبتنی بر فرهنگ غربی، مقابله کنند.
وقتی نظام اسلامی برای ارزش های غربی اصالت قائل نیست و معرفت به حقّ ربّ و حقّ رسول«صلواة الله علیه وآله»و حقّ اهل بیت علیهم السلام اصالت داشته باشد، حیات فرهنگ غربی متزلزل می شود و نظر به رعایت حقوق الهی، بدون درگیری با شمشیر، غرب را از پای در می آورد در نتیجه به تعبیر امیرالمؤمنین«علیه السلام»؛ «وَ اسْتَوْجَبَ ثَوَابَ مَا نَوَى مِنْ صَالِحِ عَمَلِهِ»، انسان سزاوار عمل صالحی می شود که در نیت داشت و آن سرنگونی حاکمیت کفر بر جهان بشری است.
همین که فکر و فرهنگی مقابل دیانت بایستد یقیناً ادامه ی خود را به مخاطره انداخته و کافی است متدینین بر مواضع خود پایداری و شکیبائی بورزند و سر سوزنی از مواضع خود کوتاه نیایند، در آن صورت یا شهید می شوند ولی دینشان پایدار می ماند - مثل شهدای کربلا - و یا در رختخواب می میرند ولی اجر شهید دارند، مثل شیعیان امام صادق«علیه السلام» در زمان حاکمیت امویان و عباسیان. و ما نیز پس از دفاع هشت ساله و تقدیم شهدایی آنچنان بزرگوار، اگر بتوانیم معرفتِ به «حقّ ربّ» و «حقّ رسول» و «حقّ اهل بیت رسول» را به دست آوریم نه تنها ثواب شهداء را کسب کرده ایم بلکه به نتایجی دست می یابیم که به ظاهر در جنگ هشت ساله نتوانستیم به دست آوریم و آن اضمحلال نظام سلطه است. زیرا که حضرت امیرالمؤمنین«علیه السلام» وعده دادند: «َإِنَّ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ مُدَّةً وَ أَجَل»؛ برای هر چیزی مدتی و پایانی هست و نظام سلطه با نفی دیانت، چنین اضمحلالی را بر پیشانی خود ثبت نمود، عمده آن است که جایگاه سخن حضرت را بشناسیم که می فرمایند: «وَ لَا تَسْتَعْجِلُوا بِمَا لَمْ يُعَجِّلْهُ اللَّهُ لَكُمْ‏»؛ در تحقق آن چیزی که خداوند هنوز مقرر نکرده تعجیل نکنید و با معرفت به حقوق خدا و رسول و ائمه راهی را بگشائید که اقتضای رعایت حقوق آن ها است، شبیه حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» که در زمان مناسب کار را تا سرنگونی نظام شاهنشاهی جلو بردند. ایشان نه مثل چریک های فدایی خلق شتاب به خرج دادند و نه مثل انجمن حجتیه ای ها اصالت را به فرهنگ غرب و نظام شاهنشاهی دادند. معنی معرفت به حقوق خدا و پیامبر و ائمه علیهم السلام این است که حضرت امام«رضوان الله علیه» مطابق دستورات الهی و سیره ی معصومین علیهم السلام جایگاه خود را مشخص و مواضع خود را معلوم نمودند و معلوم است در چنین مواضعی نظام شاهنشاهی نمی توانست ادامه ی حیات دهد لذا تصور کرد با تبعید حضرت امام«رضوان الله علیه» می تواند ادامه ی حیات خود را تضمین کند، غافل از این که با این کار جاده ی اضمحلال خود را هموارتر می نماید و تحلیلی که مردم باید از نظام شاهنشاهی داشته باشند که مقابل فقها و مرجعیت است روشن تر می شود. نتیجه آن شد که چهارده سال تبعید حضرت امام برابر شد با چهارده سال زمان برای هر چه بیشتر فرورفتن نظام شاهنشاهی در مرداب سرنگونی، بدون آن که حضرت امام شمشیری بکشند بلکه «وَ قَامَتِ النِّيَّةُ مَقَامَ إِصْلَاتِهِ لِسَيْفِهِ»؛ در آن حال که مطابق معرفت به حقوق الهی عمل کردند و با چنین روحیه ای، نیّت سرنگونی نظام، نقش شمشیرکشیدن را بازی کرد. آیا نکرد؟ وقتش که رسید به سرعت نتایج چهارده سال صبر و شکیبائیِ در دل بصیرت و معرفت، خود را ظاهر نمود و این است نقش اهل البیت«علیهم السلام»در حفظ اسلام در ادامه ی تاریخ که نشان می دهند در چه زمانی چه اقدامی لازم است و در چه زمانی باید از اقدام مستقیم خودداری نمود. حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» به همان اندازه که معتقد به جنگ مسلّحانه با رژیم شاهنشانی نبودند، معتقد به اقدامات مردمی بودند و در سال های 1356 و 1357 یک لحظه سکون و سکوت را حرام می دانستند زیرا سیره ی اهل البیت«علیهم السلام»در هر شرایطی اقدام مناسبِ آن شرایط را می نمایاند.

ادامه دارد...

منبع: لب المیزان
...........................................
پی نوشت ها:

1- نهج ‌ البلاغه، خطبه‌ ی 191.
2 - مولوی در رابطه با نقش زبان در انجام عمل می‌ گوید:
ای زبان هم آتش و هم خرمنی چند این آتش درین خرمن زنی؟
در نهان، جان از تو افغان می‌ کند گرچه هرچه گویی‌ اش آن می‌ کند
3 - وسائل‏الشيعه، ج 15، ص55.
4 - نهج البلاغه، خطبه‌ ی 190.
5 - این‌ که در خطبه‌ ی فوق تأکید می‌ شود وظیفه‌ ی مسلمانان است حق رسول خدا«صلواة‌ الله‌ علیه‌ وآله» و حق اهل‌ البیت«علیهم‌ السلام»آن حضرت را بشناسند، به این معنی نیز می‌ تواند باشد که نقش تاریخی آن ذوات مقدس را در طول تاریخ بشناسیم و بفهمیم چگونه آن‌ ها می‌ توانند در شناخت زمانه به ما کمک کنند.
6 - بحار الأنوار، ج ‏47، ص 124.
7 - بحار الأنوار، ج ‏46، ص 140.
8 - بحار الأنوار، ج ‏47، ص 174.
9 - نهج البلاغه، خطبه‌ ی 190.
10 - سوره‌ ی سبأ، آیه‌ ی 47.
11 - سوره‌ ی جمعه، آیه‌ ی 1.
12 - بحار الأنوار، ج ‏74، ص 87.
13 - إرشاد القلوب، ج ‏1، ص 103.
14 - تحف العقول عن آل الرسول«صلی‌ الله‌ علیه‌ وآله»، ص: 443
15 - همین‌ طور که در دفاع مقدس هشت‌ ساله‌ ، نظام اسلامی شروع‌ کننده‌ ی جنگ نبود ولی در دفاع از انقلاب اسلامی چون سدّی استوار در مقابل دشمن ایستادگی کرد و وارد اقدامی شد که باید به آن دست می‌ زد و از این طریق قدم‌ های بلندی را به سوی هدف الهی خود به جلو برداشت.
16 - نهج البلاغه، خطبه‌ ی 190.
17 - الإرشاد، ج ‏2، ص 307.

Share