رفتن به محتوای اصلی
روتیتر
محبوبه زارع

متن ادبی شهادت امام هادی علیه السلام

تاریخ انتشار:
ویژه شهادت امام هادی علیه السلام

سامرا، شهر خفته در خفقان

سامرا، معکوس نام خود را بر او عرضه داشته است: اندوه عالم جمع شد در کسی که دید... و او آن را دید. متوکل، امام را در سامرا سکونت داده است؛ اما کدام سامرا و چه سکونتی! امام دید و تحمل کرد. او این شهر خفته در خفقان را تماشا کرد و تاب آورد؛ آن چنان که صالح بن سعید چون به دیدارش آمد و او را در آن خانه محقر دید، با بغضی اندوهناک زمزمه کرد: «این ستمکاران، همه تلاش خود را برای خاموش کردن نور شما به کار گرفته اند و برای پنهان داشتن مقام تو، به هر حیله ای متوسل می شوند. چگونه باور کنم شما را در چنین جای حقیری منزل داده باشند؟! جایی که محل آمد و شد گدایان و غریبان بی نام و نشان است!» 
امام اشک های دل و دیده را فرو می خورد. پاسخ می دهد: «پسر سعید! آیا هنوز قدر و منزلت ما را در این حد گمان داری؟! آیا گمان می کنی این با رفعت شأن ما منافات دارد؟ مگر نمی دانی کسی را که خداوند، بلند و عظیم بدارد، به اینها پست و حقیر نمی شود؟!» [1]

امام هدایت

دنیا در کام آل اللّه زهر بود. گویی تقدیر چنین است که تجسم دنیا در زندگانی امام، بهانه شهادتش باشد. بنی هاشم، مضطرب و پریشان، یک چشم به در و چشمی به آسمان، منتظرند، خبری از سلامت امام علیه السلام بشنوند. چه لحظات دردآوری! چه سکوت تلخی! اینک، درِ اتاق، رو به صحن خانه باز می شود و امام حسن عسکری علیه السلام، میراث دار حقیقت پدر، با سر برهنه و جامه چاک خورده بیرون می آید. همین صحنه کافی است تا جهان دریابد که امام هدایت، زمین را وداع گفته است. 
برای اندوه شیعه کافی است تا معتمد، با ریا و نیرنگ، خود را برای نمازگزاران بر پیکر امام آماده سازد![2][3]

سلام بر صبر مطلق!

عجب دنیای وارونه ای است و انسان تا چه اندازه در نفس خویش غرق مانده است که مقابل ناب ترین عصاره ملکوت، چنین منافقانه به آبادانی دنیای خود مشغول است! 
نفرین بر آنان که حق هدایت و امام هدایت را نشناختند و نخواستند که بشناسند! 
... و سلام بر آن صبر مطلق، آن شکوه محض، که دنیا را با همه تیرگی و نسیانش، تاب آورد و یادگاری های عظیمی برای بلوغ بشر به ارمغان گذاشت! 
یادش سبز و راهش پر از مسافر باد! 
در جاده عشق گذر باید کرد 
در هجر چه شب ها که سحر باید کرد 
حالا که به نام عشق آغاز شدیم 
از آخر خود صرف نظر باید کرد! [4]

 

پی نوشت:
[1] ماهنامه اشارات 98 (تیر 1386)
[2] ماهنامه اشارات 98 (تیر 1386)
[3] فصلنامه اشارات 17 (بهار 1394)
[4] ماهنامه اشارات 98 (تیر 1386)

موضوع مقالات

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا