رفتن به محتوای اصلی

حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها در اشعار شاعران

تاریخ انتشار:
حرم حضرت فاطمه معصومه (س)

معصومه

حبیب الله چایچیان(حسان)

 

آیتی از خداست معصومه

لطف بی انتهاست معصومه

جلوه ای از جمال قرآن

چهره ای حق نماست معصومه

عطر باغ محمدی دارد

زاده مصطفی است معصومه

پرتوی از تلألو زهرا

گوهری پربهاست معصومه

ماه عفتْ نقابِ آل کسا

دختر مرتضی است معصومه

اختری در مدار شمس شموس

یعنی اخت الرضاست معصومه

زائران یک در بهشت اینجاست

تربتش باصفاست معصومه

در توسل به عترت و قرآن

باب حاجات ماست معصومه

------------------------------------------------
تشنه محبت

محمدعلی مجاهدی

 

ای گلشن کرامت تو باصفاترین

گل بوته عنایت تو دل گشاترین

ای گوهر عنایت تو در محیط فیض

رخشان ترین، نفیس ترین، پربهاترین

ای چشمه سار اشک تو در امتداد شب

جاری ترین، زلال ترین، باصفاترین

ای خط سیر آه تو از فرش تا به عرش

وی کاروان اشک تو، بی انتهاترین

ای قصه غریبی تو غربت آشنا

وی غصه مصیبت تو جانگزاترین

ای مادر کرامت و ای دختر شرف

ای خواهر عطوفت و ای باوفاترین

یک مدح آخ فاصله توست با دلم

سوگند می خورم به تو ای آشناترین

من تشنه زلال فروغ محبتم

خورشید من بتاب که در چنگ ظلمتم[1]

------------------------------------------------
سرمایه حیا

محمدعلی مجاهدی (پروانه)

 

ای مظهر شرافت و ای مایه حیا

ای بر سر عفاف و ادب، سایه حیا

ای همدم عطوفت و ای هم نشین مهر

ای زینت شرافت و پیرایه حیا

ای اسوه شرف که تو را پروریده اندت

هم مادر کرامت و هم دایه حیا

ای قله رفیع نجابت که بوده ای

هم رکن استقامت و هم پایه حیا

ای مایه اصالت و سرمایه ادب

وی مایه محبت و سرمایه حیا

هم مُحرمان کوی تو، هم پایه شرف

هم محرمان کوی تو، هم پایه حیا

------------------------------------------------

عفاف آینه ها

اقدس کاظمی

 

عفاف اینه ها از جمال فاطمه است

از انعکاس رخ بی مثال فاطمه است

حریم پرده عصمت تو را کند معصوم

که این صفت همه شأن و کمال فاطمه است

به پرتو رخت، ای دختر حریم جلال!

که این شکوه تو هم از جلال فاطمه است

تو برگرفته ای الگو ز مادرت زهرا

که این صفات خدایی حلال فاطمه است

صفات ویژه تو، ای کریمه عالم!

همیشه پرده نشین مقال فاطمه است

------------------------------------------------
طور حضور

بر کتیبه ضریح جدید حضرت معصومه علیهاالسلام که در سال 1381 ش. در دوران تولیت حضرت آیة الله مسعودی نصب گردید؛ اشعاری دلنشین از حضرت آیة اللّه العظمی صافی گلپایگانی به کار رفته است. سروده حاضر، تضمین و تکمیل شعر عمیق و زیبای آن فقیه بزرگوار در مدح یادگار زهرا علیهاالسلام حضرت معصومه علیهاالسلام در دیار قم است.

«چشم امید «لطفی صافی» برین در است»

قم مدفن حبیبه محبوب کبریاست
یا آشیان آل علی میر اتقیاست
تائب بیا که جایگه توبه و دعاست
بنما دعا ز صدق، یقین حاجتت رواست
«دارالشفاء و عقده گشا و فرح فزاست»
«باب امان ز محنت فردای محشراست»
بنما نظر مَلَک کند از این مکان عبوربرخوان نماز و توبه کن اینجا تو با شعورمهدی زیارت آید و یابد گهی حضورهرکس که منکر است یقین دان که هست کور«طور حضور و مطلع نور و مطاف حور»«آرامگاه دختر موسی بن جعفر است»کردم نظر به شهر قم و پاک نعمتشمعصومه هست مبدأ آثار و علتشاز قم وزد نسیم خوش از کوی رحمتشبس بحر علم گشته روانه ز حکمتش«قانون دین پناه که برهان عزّتش»«هر صبح و شام صیحه اللّه اکبر است»دیدم که هست دشمن معصومه، بت پرستفاش است این سخن بر هشیار و نزد مستمن بر ولای حضرت معصومه پای بست(باقر) گدای درگه معصومه از الست«هرکس دری و خانه و راهی گزیده است»

فرستنده: احمد باقریان ـ جهرم

------------------------------------------------
مشفق کاشانی در مدح حضرت معصومه(س)

برآر از آستین معرفت دست دعا این جا 
به آیین دگر، بر آستان کبریا این جا 
  
به چشم دل نظر کن بر حریم دختر موسی 
که جان را می دهد آیینه لطفش جلا این جا 
  
مجو از خیل بی دردان دوای درد بی درمان 
«اگر درمان درد خویش می خواهی بیا این جا» 
  
صلای قدسیان بشنو که می آید به گوش جان 
که دردت را دوا این جا، که رنجت را شفا این جا 
  
بریز اشک نیازی از نمازستان بی خویشی 
برآر آهی ز سوز سینه درد آشنا این جا 
  
حریم یثرب و بطحاست گویی مرقد پاکش 
که نورآذین بود چون ساحت «ام ّالقری» این جا 
  
فضای قدس، معراج حقیقت، بزم «او ادنی» 
شب «اسری»، فروغ جاودان مصطفی (ص) این جا 
  
به نام ایزد که خاک پاک او بوی نجف دارد 
که از او می تراود عطرجان مرتضی (ع) این جا 
  
تو را پرواز خواهد داد تا اوج خداجویی 
ز بام آشنایی، زاده خیرالنّسا این جا 
  
اگر مرد رهی، پای ارادت نه در این وادی 
که با دست طلب جمع اند مردان خدا این جا 
  
برآی از ظلمت هستی که خضر آمد به سرمستی 
به بوی چشمه سار زندگی بخش بقا این جا! 
  
من «مشفق» غباری دامن افشان در هوای او 
که می جویم رضای او به تسلیم و رضا این جا!

------------------------------------------------
ادب آل الله

ای دل بشارتی دهمت ز آستان قم

وز خاک آستان ملک پاسبان قم

وز روضه و حریم جواهرنشان قم

وز آن شمیم دلکش عنبرفشان قم

ز آن مه که جلوه می کند از آسمان قم

ز آن گل که آبرو شده بر بوستان قم

ز آن حور نازپرور باغ جنان قم

ز آن طایر خجسته خلد آشیان قم

ز آن بارگه که روی جهانی بدان دراست

بنوشته اند خط شرف بر جبین قم

بالد به خویش خاک سعادت قرین قم

گنجی گرانبهاست دفین در زمین قم

پیداست قدر و قیمت قم از دفین قم

علم است و فیض و رحمت و معجز قرین قم

سرشار گشته لطف خدا ز آستین قم

فضل و هنر عجین شده با ماؤطین قم

بس پر بهاست حلقه علم از نگین قم

شهری که علم را ز همه باب مصدر است

آری قم است مکتب اعلام معرفت

نوشیده اند از خم او جام معرفت

ایوان او کتیبه ارقام معرفت

ز آن بارگه بلند بود نام معرفت

گیرند از آن معارف آن کام معرفت

آنجا بعمر بگذرد ایام معرفت

چون معرفت بطاق و رواقش مصور است

خاک قم از کجا به تقرب رسیده است

ایوانش از چه رو بفلک سر کشیده است

این قرب و منزلت ز جوار که دیده است

این جان جان که در دل قم آرمیده است

معصومه ای است این که حقش برگزیده است

مرضیه ای است این که ز نور آفریده است

محموده ای است اینکه صفاتش حمیده است

این مه که بدر ماه به پیشش خمیده است

بانوی دهر دختر موسی بن جعفر است

شایسته شرافت و بایسته نسب

ممتاز در نسب شد و بی مثل در حسب

جدش محمد عربی سید عرب

بابش علی امام خلایق ولی رب

مامش بتول فاطمه مخصوص و منتخب

و آن جد و باب خلقت اشیاء را سبب

نام شریف فاطمه معصومه اش لقب

ز آن مرتبت مدار تو ای بی خبر عجب

گر خادمش فرشته و رضوانش چاکر است

ای نور چشم موسی جعفر مه صفا

آرام جان فاطمه فرزند مصطفی

منظور مصطفایی و محبوب مرتضی

مذکور در لسان حسن شاه مجتبی

ممدوح در بیان حسین شاه کربلا

زین العباد گفته ترا آن زمان دعا

بنموده اند باقر و صادق ترا ثنا

موسی بن جعفرت پدر ای خواهر رضا

معصومه ای که قبر تو معصوم پرور است

ما را به آستان مقدس برات کن

ما را سوی خدای حوالت نجات کن

ما را رها ز بند غم از شش جهات کن

آسان بما ز پنجه خود مشکلات کن

ما زائر توایم بما التفات کن

محو از جریده های عمل سیئات کن

بی خوف و ترس در سکرات ممات کن

بر ما نظر در این دو سه روز حیات کن

و آن دم که شمس حاضر غوغای محشر است
------------------------------------------------
سلوک سبز

برادر گرامی آقای شجاع الدین ابراهیمی شعر بسیار بلندی در قالب مثنوی سروده که نجوایی با بی بی بزرگوار حضرت معصومه است. ابیاتی از منظومه بلند ایشان را که با عنوان «گل و معصومه از یک خاک هستند» تقدیم خوانندگان عزیز «کوثر» می کنیم:

به دوش دل، علم باید گرفتن

به وصف «قم » قلم باید گرفتن

به دوش دل، علم بردار چون من

به سمت «قم » قدم بردار چون من

تو اهل ایل اشکی، زرد و زاری

که رو بر حضرت معصومه داری

گل است او، جلوه دار هر جمیله است

به ایل شیعه معصوم قبیله است

خدا داند که اشکم مثل پیک است

سلام من به دنبال علیک است

حریم تو برای من ارم شد

گلاب گریه ام وقف «حرم » شد

تو شمع خلوتی در محفل من

تو در شهر قمی؟ نه، در دل من

ببخش الطاف قدسی روح و جان را

به دستم ده «مفاتیح الجنان » را

چه ماهی دارد آخر آسمانت

که عرشم گشته فرش آستانت

پی پاسخ، جوابم آمدی تو

سحر «بی بی » به خوابم آمدی تو

ز چشمانم غبار خواب شستم

ضریحت را به اشک ناب شستم

مرا گلخانه ای در بیت بیت است

همه نذر جمال اهل بیت است

به دست عشق، دل را تاب دادم

به گریه هر گلی را آب دادم

لب بلبل پر از آواز گشته است

گل سرخ محمد بازگشته است

------------------------------------------------

پی نوشت:
[1] تجلی کوثر در فاطمه معصومه(س)، ص 42.

موضوع مقالات

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا