سخن و اندیشه امام حسن عسکرى علیه السلام
عسکری و نگهبانى از اندیشه اسلامى
دوران امام یازدهم، یکى از دورانهاى سخت و دشوارى بود که افکار گوناگون از هر سو «جامعه اسلامى» را تهدید مى کرد. و با اینکه امام در نهایت فشار به سر مىبرد، اما وى همانند پدران خود، لحظه اى از این مسأله غفلت نورزیده و در برابر گروه ها و مکتبهاى التقاطى و اندیشه هاى وارداتى و ضدّ اسلامى از جمله: صوفیان، غُلات، مُفَوّضه، واقفیه، دوگانه پرستان و سایر دگراندیشان، سخت موضع گرفته و با شیوه هاى خاصّ خود، کارهاى آنها را خنثى نموده و نقش بر آب مى کرد.
برخورد با غلات و مُفَوِّضه
از دیگر برخوردهایى که امام حسن عسکرى علیه السلام با منحرفان فکرى داشت، همانا موضع گیرى در برابر غلات و مفوّضه بود؛ یعنى همان هایى که عقیده داشتند: خداوند در ابتداى آفرینش با خلقت کردن پیامبر، همه چیز را به او واگذار کرده، سپس این پیامبر است که دنیا و هر آنچه که در او هست را آفریده است. و برخى گفته اند: خداوند این اختیار را به علىّ بن ابی طالب علیه السلام داده است.۱
و چون این اندیشه انحرافى لطمه شدیدى بر عقاید مسلمانان مى زد، و پیامدهاى ناگوارى در پىداشت، بدین جهت از آغاز پیدایش این تفکّر غلط، مورد نکوهش معصومان علیهم السلام قرار گرفت و این طایفه را بدتر از یهود و کفّار قلمداد کردند. زیرا چیزى مدّعى شده بودند که حتّى یهود و نصارا هم نگفته بودند. چرا که یکى از آثار این تفکّر غلط، غُلوّ درباره پیامبر و معصومان علیهم السلام بود. از این رو، امام عسکرى علیه السلام مسلمانان را از پیروى چنین افرادى با چنین افکارى بر حذر مىداشت و گاهى با برخى از سادهاندیشان و فریب خوردگان بسیار بزرگوارانه برخورد مى کرد، به امید آنکه از باور خود دست بردارند.
امام عسکرى علیه السلام و ادریس بن زیاد
علاّمه مجلسى از «ادریس بن زیاد کَفَر توثایى» نقل کرده که وى مى گفت: من از جمله افرادى بودم که درباره آنها غُلوّ مىکردم. روزى براى دیدار با ابومحمّد عسکرى علیه السلام روانه سامرّا شدم؛ وقتى که وارد شهر شدم، از فرط خستگى خود را بر پلّکان حمّامى انداخته و کمى به استراحت پرداختم. در این بین خواب چشمان مرا ربود؛ پس بیدار نشدم مگر با صداى کوبیدن آرامى که به وسیله چوبدستى که در دست امام عسکرى علیه السلام بود. پس با همان اشاره از خواب بیدار شده و او را شناختم. فوراً از جاى برخاسته و در حالى که آن حضرت سوار بر اسب و غلامان و پیشکاران اطرافش را گرفته بودند، پا و زانوى مبارکش را بوسه زدم، اوّلین سخنى که امام در این ملاقات کوتاه به من فرمود، این بود:
«یا ادریس! بل عباد مکرمون، لایسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون»؛۲ اى ادریس! بلکه آنان بندگان مقرّب خدایند و در گفتار بر او سبقت نمى گیرند و به فرمان وى عمل مىکنند.
در اینجا حضرت با عنوان کردن این آیه خواستند به او بفهمانند که اندیشه غُلوّ درباره ما باطل است و ما از خود هیچ اختیارى جز آنکه خداوند اراده کند، نداریم؛ چرا که ما به دنبال امر و اراده خدا بوده و فرمان او را انجام مى دهیم.
ادریس که از جواب کوتاه امام عسکرى علیه السلام کاملاً آگاه شده بود، در پاسخ امام گفت: اى مولاى من! مرا همین کلام بس است؛ زیرا آمده بودم تا این مسأله را از شما بپرسم.۳
امام عسکرى علیه السلام و کامل بن ابراهیم در ملاقاتى که «کامل بن ابراهیم» به نمایندگى گروهى از مفوّضه با امام داشت، وى پاسخ سؤالات خود را از امام عصر علیه السلام چنین دریافت کرد: مفوّضه دروغ گفته اند، بلکه دلهاى ما ظرفهاى مشیّت الهى است. پس اگر او بخواهد، ما مى خواهیم.
امام عسکرى علیه السلام در جهت تأیید گفتار فرزندش امام عصر علیه السلام و ردّ گفته مفوّضه، به کامل بن ابراهیم فرمود: «پاسخ خود را دریافت کردى، دیگر براى چه اینجا نشستهاى، از جاى برخیز…»۴
موضعگیرى در برابر واقفیّه
یکى دیگر از گروه هاى انحرافى که پس از شهادت امام موسى بن جعفر علیه السلام پدید آمد، آنهایى بودند که ادّعا داشتند: موسى بن جعفر علیه السلام هنوز از دنیا نرفته است.
بنیانگذاران این طایفه، زیاد بن مروان قندى، على بن أبى حمزه و عثمان بن عیسى مى باشند و علّت انکار آنان در آغاز کار، این بود که نزد این سه نفر، اموالى از حضرت موسى بن جعفر علیه السلام وجود داشت، چون نمى خواستند اموال امام کاظم علیه السلام را به فرزندش امام رضا علیه السلام تحویل دهند، شهادت امام کاظم علیه السلام را منکر شدند.
در پاسخ نامه امام رضا علیه السلام ـ که به آنها نوشته بود تا اموال را بازگردانند، زیرا او قائم مقام پدرش موسى بن جعفر علیه السلام است ـ زیاد قندى و ابن ابى حمزه، منکر چنین پولى در نزد خود شدند و اما عثمان بن عیسى به حضرت نوشت: پدرت هنوز زنده است و هر که چنین ادّعایى کند، سخن باطلى گفته و تو هم اینک به گونه اى عمل کن که خود مى گویى از دنیا رفته است. ولى او به من دستور نداده چیزى به تو بدهم…۵
آرى، این گروه با توقّف در امامت موسى بن جعفر علیه السلام از همان ابتدا مورد لعن، نفرین و برائت امامان علیهم السلام بوده و به گروه «مَمْطوره» نیز اشتهار یافتند.۶
علاّمه مجلسى از «احمد بن مطهّر» روایت کرده: برخى از یاران ما به امام حسن عسکرى علیه السلام نامه نوشته و از وى درباره کسى که بر حضرت موسى بن جعفر علیه السلام توقّف کرده ـ و فراتر نرفته است ـ سؤال کرده بود که: آیا آنها را دوست داشته باشم یا از آنان بیزارى جویم؟ حضرت در پاسخ فرمود: «آیا براى عمویت آمرزش مى خواهى؟ خداوند عمویت را نیامرزد، از او بیزارى بجوى و من در پیشگاه خداوند از آنها بیزارى مى جویم. پس با آنان دوستى نداشته باش، از بیمارانشان عیادت مکن و در تشییع جنازه هاى مردگانشان حاضر مشو و بر امواتشان نماز نخوان، خواه امامى را از سوى پروردگار منکر شوند، و یا امامى را که از سوى خداوند نمى باشد، بر آنها اضافه کند و یا قائل به تثلیث باشند.
بدان، کسى که تعداد ما را اضافه بداند، مانند کسى است که از تعدادمان کاسته باشد و امامت ما را انکار کند».
تا قبل از این مکاتبه و جریان، شخص سؤال کننده نمى دانست که عمویش هم در ردیف «واقفیان» است و حضرت او را از این موضوع آگاه ساخت. ۷
******************************
منبع:پایگاه اطلاع رسانی شیعه
******************************
پی نوشتها:
۱ – شرح باب حادى عشر، ص ۹۹.
۲ – سوره انبیاء، آیات ۲۶ و ۲۷.
۳- بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۸۳.
۴- الغیبه، شیخ طوسى، ص ۱۴۸.
۵- الغیبه، شیخ طوسى، ص ۱۴۸.
۶ – بحارالانوار، ج ۵، ص ۲۶۷.
۷- کشف الغمّه، ج ۳، ص ۲۱۹.
افزودن دیدگاه جدید