دلایل آمیختگی دو جبهه حق و باطل
آنچه پیش رو دارید سومین جلسه سخنرانی آیت الله سید محمد مهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که در دهه اول محرم الحرام سال 95 در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است.
آیت الله میرباقری در این بحث در ادامه جلسه قبل بیان می کند که به دلیل اختلاط سنگینی که بین جبهه حق و باطل در عوالم قبل از دنیا و همچنین در این عالم اتفاق افتاده است، باید امتحانات الهی صورت بگیرد تا حق و باطل کاملا از هم جدا شوند زیرا برای ورود به بهشت یک طهارت کاملی مورد نیاز است. باطن مؤمن همواره پاک و باطن کافر همواره ناپاک است لذا صفات نیک کافران و صفات بد مؤمنین طی جریان امتحانات الهی از آنها جدا خواهد شد؛ صفات و نسل و اخلاق همگی عاریه هستند. اینکه خدای متعال مومنین را در این عالم گرفتار می کند و از طرفی امکانات فراوان در اختیار جبهه باطل قرار می دهد برای این است که تا پایان دنیا به همه انسانها چه مومن و چه کافر فرصت کافی برای انتخاب مسیر داده شود. امر ظهور حضرت بقیة الله زمانی اتفاق خواهد افتاد که همه اختلاطها و آمیختگی ها از بین رفته باشد و آن ودیعه مؤمنین که در صلب کفار بودند و نیز کفاری که بناست از صلب مومنان به این عالم وارد شوند، اتفاق بیفتد زیرا دوران ظهور حضرت غلبه نهایی حق بر باطل خواهد بود و لذا نباید هیچگونه ناخالصی در جبهه مؤمنین باقی مانده باشد...
پایان کار سد کنندگان مسیر هدایت الهی
سم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم. مسیر جبهه حق و باطل وقتی به نقطه پایان می رسد خدای متعال این دو جبهه را کاملاً از هم تفکیک می کند تمام خوبی هایی که متعلق به جبهه انبیاء و اولیاء الهی است یکجا در بهشت و همه بدیها و صفات رذیله هم در جهنم محقق می شود و دیگر هیچ ارتباطی بین این دو نیست و جهنمی ها هیچ نفوذی در بهشت ندارند و هیچ وسوسه ای نمی توانند بکنند. ولی قبل از آن در مسیر و به خصوص در دار دنیا یک آمیختگی و اختلاطی بین این دو جبهه شده و مومن و کافر کنار هم نشسته اند. در یک دنیا زندگی می کنند با هم معاشرت و نشست و برخاست دارند روی هم تأثیر می گذارند و از همدیگر اثر می پذیرند شکل و فرهنگ و اخلاق همدیگر را می گیرند؛ ولی این ارتباط ماندگار نیست. خدای متعال با بیان های مختلفی در قرآن توضیح داده که این دو جریان از هم جدا می شوند. به عنوان مثال در سوره مبارکه انفال صحبت از انفاق کفار هست و خدای متعال می فرماید که حق و باطل چگونه از هم جدا می شوند «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنفِقُونَ أَموَالَهُم لِيَصُدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّـهِ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيهِم حَسرَةً ثُمَّ يُغلَبُونَ وَالَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ يُحشَرُونَ * لِيَمِيزَ اللَّـهُ الخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجعَلَ الخَبِيثَ بَعضَهُ عَلَى بَعضٍ فَيَركُمَهُ جَمِيعًا فَيَجعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ أُولَئِكَ هُمُ الخَاسِرُونَ»(انفال/36-37) آنها مالشان را خرج می کنند تا راه خدا را ببندند که مردم در راه خدا حرکت نکنند. انفاق گاهی موجب دعوت به خدا می شود در زیارت سیدالشهداء چنین آمده است که «اشهد انک قد اقمت الصلاه و آتیت الزکاه»[1] آن زکاتی که ایتاء می کنند فقط زکات مال نیست بلکه هرچه خدا به آنها داده به محبین و آن کسانی که شایسته هستند انفاق می کنند. آن زکات برای دعوت مردم به سوی خداست. در آنجا فقط مسئله پر کردن شکم های گرسنه و پوشاندن پاهای بی کفش نیست نمی خواهند فقط بدن های عریان را لباس بپوشانند بلکه انفاقی است که همه را دعوت به خدا می کند؛ اما یک عده هم مالشان را انفاق می کنند که راه خدا را ببندند اما این مالها روز قیامت مایه حسرت آنهاست و علیرغم این خرجی که برای صد کردن راه خدا می کنند به مقصد نمی رسند و مغلوب می شوند فقط اموالشان تلف شده و باعث حسرت یوم القیامه است. همه آنها با تمام تلاشی که می کنند در روز قیامت جمع و در جهنم محشور می شوند. خدای متعال اینگونه طیب و خبیث را از هم جدا و ممتاز می کند؛ کافر و مومن و انسان صالح و فاسق را خدای متعال از هم جدا می کند و همه خبایث را یکجا متراکم می کند و همه خباثت ها متجمع می شوند و در جهنم قرار می گیرند. کسانی که اینگونه عمل می کنند خدای متعال آنها را با هم جمع و در جهنم قرار می دهد؛ اینها اهل خسارت اند زیرا امکاناتشان را علیه راه خدا خرج کردند و نتیجه این خرج کردن هم پیروزی و غلبه نشد؛ یعنی اینطور نشد که راه خدا را ببندند؛ بلکه فقط خودشان مسیر خودشان را به سوی هدایت الهی بستند. این تدبیر و سنت الهی است. جبهه خبایث به مقصد نمی رسند؛ با اینکه در دنیا کار می کنند و امکانات و آبرو و مالشان را خرج می کنند که راه خدا را ببندند، اما مغلوب می شوند و خسارت می کنند. خدای متعال اینها را متجمع می کند یعنی این متفرقات همه جمع و وارد جهنم می شوند. این بدیها و خبیث هایی که پراکنده بودند به صورت متجمع وارد جهنم می شوند.
دلیل آمیختگی طینت مومن و کافر در بدو خلقت
یک روایتی ذیل این آیه مرحوم فیض نقل کردند که حضرت فرمود: «إنّ اللَّه سبحانه مزج طينة المؤمن حين أراد خلقه بطينة الكافر فما يفعل المؤمن من سيّئة فانّما هو من أجل ذلك المزاج و كذلك مزج طينة الكافر حين أراد خلقه بطينة المؤمن فما يفعل الكافر من حَسَنة فانّما هو من أجل ذلك المزاج أو لفظ هذا معناه قال فإذا كان يوم القيامة ينزع اللَّه من العدوّ الناصب سنخ المؤمن و مزاجه و طينته و جوهره و عنصره مع جميع أعماله الصالحة و يردّه إلى المؤمن و ينزع اللَّه تعالى من المؤمن سنخ الناصب و مزاجه و طينته و جوهره و عنصره مع جميع أعماله السيئة الردّية و يردّه إلى الناصب عدلًا منه جلّ جلاله و تقدّسَت أسماؤه»[2] خدای متعال آن موقع که اراده کرد مؤمن را خلق بکند، طینت مومنین و کافرین را با همدیگر آمیخت، اگر می بینی مومن هم مبتلا به رفتار بد می شود و اصلاً بدی ای که مومن انجام می دهد، بخاطر آن آمیختگی است که پیدا شد؛ والا مومن مومن است. مردم دو دسته اند مومن و کافر، آن کسی که با همه وجود مومن است معنی ندارد اهل بدی باشد؛ آن کسی هم که کافر است معنی ندارد اهل خوبی باشد. نه از کفر خیر ناشی می شود و نه از ایمان بدی؛ ولی خدای متعال این دو طینت را با هم آمیخته و ممزوج کرده است و نتیجه این ممزوج شدن این است که بعضی از افعال بد از مومن و بعضی از خوبی ها هم از کافر سر می زند، آنجایی که خدای متعال اراده خلق کرد طینت کافر را با طینت مومن ممزوج کرد این آمیختگی است موجب می شود فرهنگ آنها به اینها انتقال پیدا می کند و خوبی های اخلاقی و عملی شان منتقل می شود.
سوال این است که چرا خدای متعال این دو دسته را در دنیا با هم قاطی کرد؛ چرا از اول مسیرخودشان را طی نکردند؟ یک نکته اش همین است که در این آمیختگی خوبی های مومنین به کفار برسد شاید آنها در این معاشرت در این اختلاط در این حشر و نشر متحول و اصلاح بشوند. یکی از اغراض این است که آنها به خیر و صلاح برسند.
در ادامه حدیث می فرماید که وقتی روز قیامت شد خدای متعال از آنکه اهل دشمنی با خدا و اولیاء خدا بود و در اثر نشست و برخاست با مومنین یک غباری از وجود مومنین بر او نشسته بود آن چه از مومنین بر کفار نشسته از آنها بر می دارد و مزاج مؤمنین و آن طینتی از مومنین که با کفار ممزوج شده بود و آن جوهره و عنصری که از مومنین با کفار قاطی شده بود جدا می کند و به مومن بر میگرداند و از مومن هم آن آلودگی هایی که از ناحیه جبهه کفر آمده بود جدا می کند و به موطن اصلی خودش بر میگرداند این کار عدل است و هیچ ظلمی به کسی نمی شود؛ چون آنها بدی ها از اینهاست و این خوبی ها از آنهاست. ممکن است در این عالم اتفاق بیافتد که خوبی های مومنین موجب شود یک کسی مومن بشود و از درون گوهرش نورانی شده و به جبهه ایمان ملحق شود. خدای متعال این کار را انجام می دهد و این عین عدل است چنانچه می فرماید من هیچ ظلمی به شما نکردم؛ بلکه این اعمال خودتان است که به خودتان بر می گردد و شما اولای به این اعمال بد هستید؛ این اعمال صالح هم از طینت مومن است و باید به او برگردد و به او هم هیچ ظلمی نشده است.
در مرحله تشبیه مثل این است که شما عطر را با لجن به هم بیامیزید؛ ممکن است یک جایی عطر هم بوی لجن بگیرد لجن هم بوی عطر بگیرد ولی بوی عطر برای عطر است و بوی لجن هم برای لجن است. اینها را وقتی جدا کنید هر کدام بر می گردد به موطن اصلی خودش و ظلمی هم در کار نیست. عطر بوی لجن نمی دهد و لجن هم هیچ وقت معطر نیست. همچنین است که ایمان و کفر اختیاری است ولی اگر کسی در گوهر خودش کافر شد دیگر خیری در او نیست؛ اما اگر در گوهر خودش محب خدا و اولیاء خدا بود بدی از او ناشی نمی شود. این بدی ها ناشی از این اختلاط و آمیزش اراده با هم دیگر است و وقتی این ارتباط قطع می شود در بهشت هیچ بدی ای از مومن سر نمی زند و آنهایی هم که خلود در آتش دارند هیچ خیری نمی بینند.
در ادامه حدیث حضرت این آیه را خواندند: «الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولَئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ»(نور/26) خبیث ها با هم و طیب ها با همدیگر هم سنخ هستند و آخر کار به هم می رسند و بعد فرمودند خدای متعال فرموده: «لِيَمِيزَ اللَّـهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعًا فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ»(انفال/37) بنابراین یکی از سنت های الهی این است که سرانجام بدیها یک جا جمع می شوند و وارد جهنم می شوند و خوبیها هم جمع می شوند وارد بهشت می شوند اینها دو وادی جدا از هم هستند.
تمیز حق از باطل با امتحانات الهی
خدای متعال در سوره مبارکه انعام می فرماید «قُل هُوَ القَادِرُ عَلَى أَن يَبعَثَ عَلَيكُم عَذَابًا مِّن فَوقِكُم أَو مِن تَحتِ أَرجُلِكُم أَو يَلبِسَكُم شِيَعًا وَ يُذِيقَ بَعضَكُم بَأسَ بَعضٍ انظُر كَيفَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ لَعَلَّهُم يَفقَهُونَ»(انعام/65) خدای متعال قادر است و می تواند عذابی را از بالای سر شما یا از فرودست و زیر پای شما بر شما نازل کند؛ یا عذاب آسمانی و صاعقه بفرستد یا به زلزله و خصف در زمین مبتلا بشوید. این عذابها برای اقوام پیشین پیش می آمده پس این طور نیست که خدای متعال دستش بسته شده، عاجز باشد از این که شما را اینگونه عذاب کند. خدای متعال می تواند همانگونه که پیشینیان را عذاب می کرد شما را هم عذاب کند دست خدا بسته نیست. خدای متعال می تواند شما را متفرق کند تا دسته دسته بشوید و مقابل هم قرار بگیرید و سختی و رنج از هر یکی به دیگری برسد و باس بعضی را به باس دیگر بچشاند و شما را با هم درگیر کند تا با همدیگر بجنگید و درگیر بشوید و تلخی و سختی هر کسی به دیگری برسد ازناحیه هر یکی به دیگری رنج برسد. ما آیات را تا این حد واضح بیان می کنیم تا اینها بفهمند.
در ذیل این آیه روایتی است که فرمود وقتی این آیه نازل شد وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وضو گرفتند نماز خواندند و به خدای متعال التجاء کردند که خدایا اگر بشود این سه نوع عذابی که در این آیه شریفه آمده از امت من برداری؛ یعنی عذاب آسمانی یا عذاب هایی که ممکن است از زمین و زیرپای انسان باشد و تفرقی که در امت پیش بیاید و این تفرق موجب درگیری ها و تلخی ها و سختی هایی بشود؛ حضرت نماز خواندند از خدا درخواست کردند و از آنجا که حضرت مستجاب الدعوه اند خدای متعال فرمودند آن دو عذاب را من برمیدارم؛ ولی این عذاب سوم برداشته شدنی نیست علت آن هم در این آیه آمده است «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَن يُترَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُم لا يُفتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّـهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ»(عنکبوت/2-3) یعنی مردم خیال می کنند اگر ادعای ایمان کردند و گفتند ما اهل ایمانیم و پیغمبر و خدا را قبول داریم و در جبهه مومنین هستیم به همین حرف کار تمام می شود و اینها مورد امتحان و فتنه قرار نمی گیرند و اینها را ما در کوره نمی بریم ما قبلی ها را هم مورد ابتلاء و امتحان و فتنه قرار دادیم، خدای متعال باید آنهایی که صادق اند را از آنهایی که کاذب اند آشکار می کند. این پرده پوشیده باید کنار برود. این دو بذر را کنار هم که می گذاری به نظر می آید هر دو گندم است ولی یکی ضایع است و یکی خوب است وقتی زیر زمین می روند و در شرایط طبیعی رشد قرار می گیرند باران بر هر دو می بارد خورشید هم بر هر دو می تابد یکی می شود یک گیاه خوب و یکی هم یک گیاه پر از آفت می شود. خدای متعال آشکار و واضح و بارز می کند لذا در قرآن می فرماید: «يَوْمَ هُم بَارِزُونَ»(غافر/16)، یعنی روز قیامت هیچ پرده ای نیست و همه آن چه پوشیده بود آشکار می شود و آنچه در درون انسان است مثل بذری است که به فعلیت می رسد. حیوان انسان نما روز قیامت در قالب خودشان محشور می شوند، در سوره مبارکه عم یتسائلون بیان می دارد که با انحاء مختلف در چهره های خودشان محشور می شوند.
این آیه نازل شد «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَن يُترَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُم لا يُفتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّـهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ» حضرت وقتی این آیه را معنا می کنند می گویند وارد کوره میشوید یعنی وارد امتحان می شوید؛ مثل طلایی که در کوره می برند و عیار طلای ناب از غیر ناب معلوم می شود و ناخالصی هایش در اثر شدت حرارت جدا می شود و طلای خالص از غیر طلا جدا می شود، ما هم این کار را می کنیم تا هم صفها را جدا کنیم و هم ناخالصی های مومنین را با این فتنه ها و امتحان هایی که پیش می آید پاک کنیم. در روایت هست شبی نبی اکرم در مسجد اعتکاف کرده بودند فردا صبح به امیرالمومنین فرمودند یا علی من دیشب اعتکاف کرده بودم در مسجد از خدای متعال حاجات فراوانی (به تعبیری هزار حاجت) برای خودم و شما خواستم همه مستجاب شد ولی یک مطلب را خواستم خدای متعال فرمود این شدنی نیست؛ خواستم بعد از من امت بر شما اتفاق کنند و تفرق نشود. خدای متعال فرمود این شدنی نیست؛ زیرا مردم به امیرالمومنین امتحان می شوند. امتحان و کوره همین است که صفها را جدا می کند. آنها حقیقتاً به نبی اکرم مومن نیستند؛ فقط در ظاهر در جبهه مؤمنین هستند.
وقتی ماجرای سقیفه تمام شد عباس عموی امیرالمومنین آمد محضر حضرت و گفت اگر شما بیایید وسط میدان ما می آییم و از شما حمایت می کنیم و مردم هم بیعت می کنند. حضرت فرمود گمان مي کني با من بيعت مي کنند؟! اين طور نيست؛ و بعد این آيات را تلاوت کردند «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَن يُترَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُم لا يُفتَنُونَ» اينها همه، ادعاي ايمان مي کنند اما اين کوره امتحاني است که خداي متعال به پا کرده است. در اين امتحان، اميرالمونين با تمام وجود صبر مي کند تا اين دو صف از هم جدا بشوند؛ ایشان زود دست به کار نمي شود. اقدام ها به وقت خودش موکول شده است؛ زیرا بايد صف ها جدا بشوند، دوره رجعت و ظهور پيش مي آيد. ابوسفيان آمد محضر حضرت امیرالمومنین و گفت آقا! شما بياييد، ما از شما حمايت مي کنيم. حضرت فرمود: کار تمام شد و فرصت، گذشت. اين، ميوه قبل از وقت است؛ بايد صبر کنيد تا ميوه برسد. حضرت در نهج البلاغه فرمود: کسي که ميوه را قبل از وقت مي چيند، گويا در زمين ديگري کاشته؛ پس او زحمت مي کشد، بهره را ديگران مي برند. الان اقدام من، ديگر براي من چيزي را تمام نمي کند. با اقدام اميرالمومنين مردم امتحان شدند و در اين امتحان خوب و بد و مومن و کافر از هم جدا شدند. آنهايي که پاي ايمان شان ايستادند؛ یعنی صادقين و آنهايي که مي گويند مؤمن به خدا هستيم و صادق اند، از آنهايي که کاذب اند، صف شان جدا شد؛ حال نوبت به بلوغ جبهه حق است تا حق به مدار خودش دوباره برگردد و البته این امر زمان طولاني اي مي برد. در همان خطبه حضرت فرمودند من مطالبي مي دانم، حوادثي در پيش رو است که اگر به شما بگويم، مِثل طناب دلو در چاه، به خودتان مي لرزيد. نمي دانيد چه اتفاقاتي در پيش رويتان هست؛ ديگر وقت تمام شد. خيال مي کنيد الان من بيايم در ميدان، حق دوباره به مدار خودش برمي گردد؟ اين طوري نيست. خداي متعال با تدبير و با امتحان هاي سنگين، اين صف ها را از هم جدا مي کند.
سوره مبارکه «آل عمران» در اين زمينه، آيات فراواني دارد. چون بعد از جنگ احد و آن شکست ظاهري سنگيني است که براي جبهه حضرت پيش آمده، پس خيلي ها منفعل شدند. بعضي ها حتي سخن شان اين است که «لَو كانَ لَنا مِنَ الأَمرِ شَيءٌ ما قُتِلنا هاهُنا»(آل عمران/154) یعنی اگر ما بر حق بوديم نبايد اين قدر کشته و مجروح بدهيم و سختي ببينيم؛ جبهه حق نبايد شکست بخورد. خداي متعال اين سوال ها و شبهات آنها را به انحاء مختلف نقل مي کند و جواب مي دهد و اين درگيري و جنگ را توضيح مي دهد. گاهي خداي متعال مي فرمايد اين جنگ سخت و درگيري و اين همه فشار براي اين است که آنهايي که صادق و در راه اند، از آنهايي که اهل نفاق اند و درويي هستند، صف هايشان جدا بشوند و يک جا نباشند؛ چون نمي شود اينها با هم محشور بشوند؛ زیرا کفار، حشرشان يک حشر ديگري است و با مومنين محشور نمي شوند. در آیات دیگر همین سوره اشاره می کند که: «إِن يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّـهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَاءَ وَ اللَّـهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ وَ لِيُمَحِّصَ اللَّـهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكَافِرِينَ»(آل عمران/141-142) اگر شما مجروح شديد و سختي ديده ايد، قوم مقابل شما هم سختي ديدند؛ بنا بر اين نيست که در اين درگيريِ بين جبهه حق و باطل، جبهه باطل سختي ببيند، جبهه حق هيچ سختي اي نبيند؛ والا امتحاني اتفاق نمي افتد. اگر شما مجروح داديد، آنها هم مجروح دادند. اگر شما سختي ديديد، به همين ميزان آنها هم سختي ديدند. خيال نکنيد فقط شما لطمه مي خوريد و آنها راحت اند. اين دولت ها را ما دست به دست مي کنيم تا آنهايي که مومن حقيقي هستند از غير مومنين معلوم بشوند؛ در همين درگيري ها است که آنهايي که مقام شهادت و شهود پيدا مي کنند و شاهد بر ديگران مي توانند بشوند، ظهور پيدا مي کنند. اين درگيري ها براي دو هدف است: يکي اينکه مؤمنين از کفار معلوم بشوند و دوم اينکه تمحيص بشوند. اين سختي ها، براي خالص شدن است. خداي متعال، مومنين را در شرايط سختي قرار مي دهد؛ در همين شرايط سخت هست که ناخالصي ها از جبهه مومنين دور مي شود، به خلوص محض مي رسند و رشد مي کنند. همين درگيري هايي که در دنياي اسلام با جبهه نفاق و کفر هست چقدر در تربيت انسان ها موثر بوده و چه نيروهاي پاک و خالصي تربیت شدند که اين تحولات عظيم باورکردني نيست. اين چند سالي که بر برادران عزيز و شيعيان عراق مي گذرد، در اين امتحان سنگيني که خدا برايشان پيش آورده، انسان به محض ورود تحول را مي فهمد. مي فهمد اصلا اينها آدم هاي ديگري شدند، خالص شدند، پاک شدند، ناخالصي هايشان گرفته شده و اخلاق شان، کرامت شان، خيلي تحول پيدا کرده است.
استقامت در راه خدا شرط امداد جبهه حق از جانب خدای متعال
بنابراين خداي متعال، هم جبهه حق و باطل را جدا مي کند و هم جبهه حق را تمحيص مي کند. داستان از اين بالاتر است و در اين سوره ادامه پيدا مي کند، در آيه 152 يک تعبير لطيفي است که داستانِ امروز ما است حتی لازم نيست بگوييم تطبيق است؛ بلکه اصلا داستانِ امروزِ ما، همين است. اين، سنت هاي مستمر است. مي فرمايد «وَ لَقَد صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعدَهُ إِذ تَحُسُّونَهُم بِإِذنِهِ حَتَّى إِذا فَشِلتُم وَ تَنازَعتُم فِي الأَمرِ»(آل عمران/152)، وقتي درگير با کفار بوديد و استقامت مي کرديد خداي متعال وعده اي به شما داده بود که وعده هاي خودش را نقد کرد تا اینکه به سستي گراييديد و با هم نزاع کرديد؛ يک عده اي در جبهه حق که با هم بودند، استقامت کرده بودند و در اثر اين استقامت، طعم پيروزي را چشيده بودند به دنبال دنيا رفتند و سست شدند و در مسير راه خدا، استقامت را از دست دادند و با همديگر درگير شدند. این آیات می فرماید: خداي متعال آنچه دوست مي داشتيد از پيروزي، به شما نشان داد. نشان داد خدا وقتي کمک کند با دست خالي مي شود پيش رفت. طعم پيروزي و غلبه و برتري جبهه حق را چشيديد ولي سست شديد. معصيت کرديد. خداي متعال ابتداي راه، از انسان، انتظارات ندارد. وقتي پيش مي رود، لطف خدا، کرامت خدا، عنايات خدا را مي بيند؛ در این مرحله ترک اولي را هم گاهي خدا نمي پذيرد خدای متعال می فرماید فکر مي کرديد مگر مي شود مقابل يک رژيمِ با تمام قدرت ايستاد؛ اما خداي متعال نشان تان داد که با دست خالي هم مي شود، نه احتياج به آن شيوه هاي مبارزات پيچيده مسلحانه است و نه احتياج به مبارزاتِ پارلمانتاليستي و حزبی و غیر اينها است و بدون اینها خداي متعال مي تواند پيروز بکند و در درگيري با قدرت هاي بزرگ، خدا نشان داد مي شود شاخ آنها را شکست.
امام رضوان الله تعالي عليه که صلوات و رحمت الهي بر ايشان باد مي فرمودند «امريکا هيچ غلطي نمي تواند کند» بعضي ها خيال مي کنند يعني امريکا نمي تواند محاصره اقتصادي کند؛ یا نمي تواند فتنه انگيزي بکند، و دشمن را به جان ما بياندازد یا نمي تواند جنگ هاي منطقه اي راه بياندازد. چرا، مي تواند. اين، مقصود نبود و مگر بنا است دست آنها بسته بشود؟! معنايش اين است اگر شما در مسير حق استقامت کنيد، او همه تلاشش را مي کند، اما همه چیز به نفع شما تمام مي شود. در اين 35 سال و حتی همين پانزده سال اخيري که غرب، با تمام قوا به منطقه آمده و مي خواسته نقشه منطقه را عوض کند و خاورميانه جديدی که طراحي کرده بوده ایجاد کند؛ با نقشه کامل و همه قوا آمد و هيچ چیز از توانش را کم نگذاشت و کمر بست بود و اسمش را هم برخورد تمدن ها گذاشته بود و مي خواست ريشه يک تمدن را در مقابل تمدن خودش بکند. محاصره اقتصادي کرد، حمله نظامي کرد، اطراف ما کمربند امنيتي کشيد، جنگ هاي داخلي دنياي اسلام را برپا کرد و جبهه نفاق را در دنياي اسلام بر عليه جبهه حق فعال کرد و از همه امکانات منطقه اي و جهاني خودش استفاده کرد؛ ولي من سئوال مي کنم آیا ما در اين پانزده سال مقتدرتر شديم يا امريکا؟ خودشان هم مي دانند و قابل پنهان کردن نيست، که ما مقتدر شديم و امريکا ضعيفتر شد. خودشان هم با صداي بلند، اين را مي گويند. اين است معناي «امريکا هيچ غلطي نمي تواند بکند»
اگر انسان پاي خدا و پاي حرفش ايستاد، استقامت کرد، خدا وعده هايش را نقد مي کند. اصلا خداي متعال، معامله نسيه با کسي نمي کند. مي فرمايد «وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّـهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَعَصَيْتُم مِّن بَعْدِ مَا أَرَاكُم مَّا تُحِبُّونَ مِنكُم مَّن يُرِيدُ الدُّنْيَا وَ مِنكُم مَّن يُرِيدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَ لَقَدْ عَفَا عَنكُمْ وَ اللَّـهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ»(آل عمران/152) تا آنجايي که شما ايستاده بوديد دشمن را دور مي کرديد، مقاومت مي کرديد؛ وعده خدا، نقد بود؛ اما شما سست شديد، با همديگر درگير شديد و بعد از اينکه طعم پيروزي را چشيديد، با هم نزاع کرديد و از فرمان خدا تخلف کرديد. يک عده تان مسيرتان را عوض کرديد و به طرف دنيا برگشتيد و اراده شما، به دنيا تعلق گرفت و دنيا را خواستيد و دنبال متاع دنيا هستيد؛ و يک عده تان آخرت را خواستید و در دنيا براي دنيا کار نمي کنيد، چشم تان به آخرت است.
تفاوت رزق کفار با رزق مومنین
آن دنيايي که خدا به کفار داده، همان «وَ لا تَمُدَّنَّ عَينَيكَ زَهرَةَ الحَياةِ الدُّنيا وَ رِزقُ رَبِّكَ خَيرٌ وَ أَبقى»(طه/131) است که خدا به ما فرموده چشم تان را روی آن ببنديد و امتداد نگاه خودتان را به دنبال آن شکوفه هاي دنيايي که ما براي کفار سبز کرديم، ندوزيد. گروه ها مختلف اند؛ و ما به هر کدام، يک چيزي داديم. جلوه هاي مختلف دنيا را مي بينيد، اما امتداد نگاه تان را به اين ندوزيد؛ اما شما چشم دل و سرتان، هر دو را به آنها دوختید و برنمي داريد. این فتنه و امتحان و کوره آنها است. شما هم گرفتار مي شويد. يک رزق هاي بهتري، در اين عالم هست که اگر چشم تان را به آنجا دوختيد، از آن رزقِ بهتر، که رزق نقدِ آخرت، در همين دنيا است، جا می مانید. خداي متعال رزق هايش فقط همان که به کفار داده نیست و اصلاً آنکه به کفار داده رزق مهمي نيست و اگر مهم بود که به کفار نمي داد. کفار اهل عناد و دشمني با خدا هستند، خداي متعال در اين عالم امدادشان مي کند و سفره برايشان پهن مي کند؛ اين چيزي نيست که مومن چشم دلش دنبال آن برود.
در ادامه آيه خدای متعال می فرماید که يک عده تان استقامت کرديد، ايستاديد ولي پا پس کشيديد و دنياي آنها را مي خواهيد. مثل قوم موسي که وقتی از دست فرعون نجات پيدا کردند، و به پيروزي رسيدند، ديدند يک عده اي بت مي پرستند، به حضرت موسي عرض کردند که خوب بود براي ما هم چنین خدایی قرار مي دادي.
ما هم خيال مي کنيم ما اهل اين حرف ها نيستيم. عيناً همين طور است. منتهي آلهه و بت هاي آنها چوبي بود. بت هاي ما به وسعت يک تمدن مادي است. کتاب مي نويسند، و چنان مدح از اين تمدن مي کند؛ که مصداق «مِنكُم مَن يُريدُ الدُّنيا» است، بعد از اينکه خداي متعال پيروزي را به ما نشان داد، اما بعد سست و دو دسته شديم خداي متعال دوباره می بخشد اما امتحان جديد مي کند. و حتی در خود جبهه مومنين هم خداي متعال کاري مي کند که درجات جدا مي شود، تا آنهايي که ته نگاه شان به دنيا است با آنهايي که انتهاي نگاه شان به سوي خدا و آخرت است، از هم جدا مي شوند. «ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ المُؤمِنينَ عَلى ما أَنتُم عَلَيهِ حَتَّى يَميزَ الخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ»(آل عمران/179) خداي متعال اینها را رها نمي کند، تا با هم به محشر بيايند. اینها حشرشان يکي نيست. يک عده، به طرف جهنم است و يک عده، به طرف بهشت است. خداي متعال صف ها را از هم جدا مي کند.
درگیری مومنین و کفار و تحقق عهد ازلی با خدای متعال
در این آیات ادبيات «تزايل» و «تمييز» و «تمحيص» و «لِيَعلَمَ اللَّهُ» هست و هر کدام، ناظر به يک امري است که از طريق فتنه ها و امتحان هاي سخت اتفاق مي افتد. اين امتحان هاي سخت وقتي پيش مي آيد، اين چند امر معلوم مي شود. آنهايي که اراده دنيا و آخرت دارند، و آنهايي که صادق اند و کاذب اند و خبيث و طيب به تعبير نوراني قرآن از هم جدا مي شوند. اين اتفاقات با همين ابتلائات و امتحانات سنگين مي افتد.
در اين آميختگي و اختلاطي که در دنيا هست، جبهه باطل، تماميت خواه است؛ يعني مي خواهد همه دستگاه مومنين را تسخير بکند. شيطان به خداي متعال عرضه مي دارد «لَأُغوِيَنَّهُم أَجمَعينَ»(ص/82)؛ یا «لَأُمَنِّيَنَّهُم وَ لَآمُرَنَّهُم»(نساء/119)، «لَأَقعُدَنَّ لَهُم»(اعراف/16)؛ یعنی همه را در راه خودم، و پشت سرخودم می آورم و نمي گذارم کسي پشت سر تو بايستد و در راه اميرالمومنين باشد؛ جبهه باطل در همه ادوار همین طور بوده یعنی دنبال اين است که تماميت جبهه حق را تسخير بکند و تماميت مُلک را به دست بگيرد. آنها دنبال تسخيرند. دنبال اين هستند که از راه هاي مختلف به اعماق جبهه حق نفوذ بکنند و جبهه حق را مسخّر خودشان بکنند و خداي متعال براي اينکه جلوي تدبير آنها را بگيرد اقداماتی را انجام می دهد. حال سوال این است که چرا اين اختلاط پيش آمد که جواب آن روشن است: يکي براي اينکه در اين آميختگي است که آن حقايق، آشکار و باطن ها ظاهر بشود. يک عده راست مي گويند، يک عده دروغ مي گويند. آنهايي که در قولي که به خدا دادند و گفتند «أَ لَستُ بِرَبِّكُم قالُوا بَلى»(اعراف/172) راستگو بودند، با آنهايي که در قول شان راستگو نبودند، بذرهایی هستند که بايد به فعليت برسند؛ عهدي که با خدا بستند در اين عالم تفصيل پيدا مي کند و تفصيل آن عهد، همين درگيري ها است. پس اين اختلاط، براي اين است که بستر آن عهدها محقق بشود. ما يک قول هايي به خدا داديم که آن قولها به اين صحنه هاي امتحان تبديل مي شود. سيدالشهداء يک عهدي با خدا بسته که به عاشورا تبديل مي شود و وقتي تفصيل پيدا مي کند، مي شود عهد عاشورا؛ و وقتي بيشتر تفصيل پيدا مي کند، همه کائنات را فرا مي گيرد. پس اين در هم آميخته شدن، براي اين است که اگر در فضاي جدا از هم باشند، بستري براي اينکه صدق و کذب، و خبيث و طيب معلوم و آشکار بشوند، نيست.
خداي متعال به علم ازلي خودش نمي خواهد اخذ بکند؛ اينکه اين قدر در قرآن مکرر آمده «لِيَعلَمَ» اين علم، آن علم ازلي نيست؛ زیرا از ازل، خداي متعال مي دانست؛ بلکه علمِ فعلي است که بايد محقق و واقع بشود و صف حق و باطل از هم جدا بشود و بايد آن اسرار دروني، آشکار بشود. خيلي از اين صفاتي که الان داريم، در آن موقعي هم که در اصلاب بوديم، اين صفات بوده اما اين صفات بايد بارز و آشکار بشود. تا ما در رحم خلق نشويم و بعد از رحم به عالم دنيا نياييم، اين صفات آشکار نمي شود. همان صفات است، همان ويژگي ها است فقط بارز مي شود و به تدريج، ظهور پيدا مي کند و به فعليت مي رسد و بسط وگسترش پيدا مي کند و دائم رزق مان وسيعتر مي شود. آن موقعي که يک ذره بوديم و به فرموده قرآن «لَم يَكُن شَيئاً مَذكُوراً» بودیم، خيلي از خصوصيات ما، آنجا هم بود. ولي با آمدن به این دنیا به اندازه اي که در اين دنيا مي توانيم زندگي بکنيم بارز مي شويم و رشد مي کنيم و واسع مي شويم و بعد وارد عالم آخرت مي شويم که خيلي با اين عالم، به لحاظ وسعت، متفاوت است. اين است که يک مومن به فرموده قرآن مُلکش «عَرضُهَا السَّماواتُ وَ الأَرضُ» می باشد.
ممکن است نعمت هايي که در بهشت توصيف مي شود، آدم گاهي بگويد اصلا به چه درد مي خورد؛ اگر هم آن موقعي که ما ذره بوديم، به ما مي گفتند براي شما يک سفره اي پهن مي کنند به اندازه اين وسعتي که الان ما سر سفره مي نشينيم. مي گفتيم به چه درد مي خورد مثلاً همسراني دارند که چنين و چنان هستند؛ آدم در آن عالمِ ذره مي خنديد و مي گفت اين همسر به چه درد مي خورد؟! ولي اين ذره رشد مي کند و تبديل مي شود به يک انسان، آن وقت ازواجِ متناسب، برايشان خلق مي کنند. آن صفاتي که شما براي ملائکه و حور و امثال عالم آخرت مي بينيد، يعني همين. آدم به تدريج، به يک وسعت و فسحتي مي رسد. پس اينکه ما آمديم در دنيا، از اين مسير عبور مي کنيم، براي اين است که آن ظرفيت هايي که در ما بوده، بايد به فعليت برسد. و فعليت رسيدنش هم، با امتحان و با خواست ما و دو طرفه است چنانچه خدا در قرآن میـفرماید «مَن كانَ يُريدُ حَرثَ الآخِرَةِ نَزِد لَهُ في حَرثِهِ وَ مَن كانَ يُريدُ حَرثَ الدُّنيا نُؤتِهِ مِنها»(شوری/20) بنابراين ما بايد اراده ما به فعليت برسد؛ متناسب با فعليت اراده ما ـ که بسيار گسترده است، عالم ما شکل مي گيرد. اين مسير ما که آميخته شده، براي اين جهت است ولي اين آميختگي هم اگر بخواهد تا آخر بماند معنايش اين است که عالم امتحان و فتنه تا همیشه بماند؛ اما اين آميختگي هم هميشگي نيست و از يک مرزي که مي گذرند، خلوص حاصل مي شود و صف ها جدا مي شود که ديگر نياز به امتحان و فتنه جديدي نيست و ضرورتي ندارد که وقتي آشکار و بارز شد باقی بماند. السلام عليک يا اباعبدالله...
------------------------------------
پی نوشت ها:
[1] كامل الزيارات، النص، ص: 203.
[2] علل الشرائع، ج2، ص: 608 - تفسير الصافي، ج2، ص: 302.
افزودن دیدگاه جدید