رفتن به محتوای اصلی
روتیتر
فلسفه مناسک حج - بخش پنجم

علت ناپسند بودن پوشش ردا(ی دکمه دار) برای مُحرم

تاریخ انتشار:
حج

23 . عبیدالله حلبی، از حضرت صادق(علیه السلام) نقل می کند که فرمود: در کتاب جدّم این مضمون را یافتیم: مُحرم رداء تکمه بسته به دوش نگیرد.

این مضمون را برای پدرم ذکر کرده و سرّش را خواستار شدم.

پدرم فرمود: علّت آن این است که جاهل دکمه های لباسش را نبندد امّا فقیه و عالم (که می داند نباید دکمه ها را ببندد) برایش اشکالی ندارد چنین لباسی را بپوشد.

دلیل عدم استحباب هدیه فرستادن به کعبه و تکلیف انسان نسبت به آنچه به عنوان هدیه برای کعبه فرستاده اند؟

24 . حضرت امام جعفر صادق، از پدر بزرگوارش و آن حضرت از امام علی(علیهم السلام) : اگر دو رود برایم سیل طلا و نقره بیاورد، اندکی از آن طلا و نقره را برای کعبه هدیه نمی فرستم; زیرا این هدایا نصیب دربانان و پرده داران کعبه می شود نه مساکین و فقرا.

25 . و علت مستحب نبودن ارسال هدیه به کعبه این است که این هدایا به دست نگهبانان می رسد نه مساکین.

26 . علی بن جعفر از برادرش حضرت ابی الحسن ، علی بن جعفر(علیهم السلام) : از برادرم پرسیدم؟ مردی بهای کنیز خود را برای کعبه هدیه فرستاده، وظیفه اش نسبت به آن چیست؟

حضرت فرمودند: مردی که کنیز خود را برای کعبه هدیه داده بود، نزد پدرم آمد و از وظیفه اش جویا شد؟

پدرم به او فرمود: کنیز را قیمت کن یا بفروش، سپس به منادی امر کن بر روی سنگی رفته و با صدای بلند بگوید: توجّه، توجّه: هرکس کمبود نفقه داشت یا ابن السبیل گردید یا طعام و خوراکش مفقود گشت، به فلان بن فلان مراجعه کند. بعد به منادی فرمان ده که پول کنیز را طبق نوبت میان مراجعین تقسیم کند تا پول تمام شود.

27 . حریز گوید: یاسین برایم نقل کرد و گفت: از حضرت اباجعفر(علیهما السلام) شنیدم که می فرمودند: جماعتی از مصر آمدند که مردی در میان ایشان فوت کرد. وی وصیّت به مردی نمود که هزار درهم از پول هایش را برای کعبه هدیه بفرستد.

وقتی وصیّ به مکّه وارد شد، از اهالی مکّه راهنمایی خواست، آن ها وی را به قبیله بنی شیبه راهنمایی کردند. آن مرد نزد آن ها آمد و حکایت را برای ایشان نقل کرد. آن ها به او گفتند: پول ها را به ما بده، ذمّه ات بریء می گردد.

مرد از نزد آن ها برخاست و پیش جمعی رفت و از آن ها ارشاد خواست. آنها او را به محضر مبارک حضرت ابی جعفر محمّد بن علی(علیهما السلام) ره نمودند، حضرت فرمودند:

آن مرد نزد من آمد و از وظیفه اش پرسید. به او گفتم: کعبه از این هدایا و تحفه ها مستغنی است، بنگر به کسی که به قصد زیارت این بیت آمده و درمانده یا نفقه اش تمام شده یا مرکبش را گم کرده و از برگشتن به نزد اهلش ناتوان و عاجز است. پس این پول را به این افراد که نام بردم بده.

سپس یاسین می گوید: آن مرد نزد بنی شیبه رفت و فرموده حضرت ابی جعفر(علیهما السلام) را برای آن ها بازگو کرد.

آن ها گفتند: این مرد گمراه است و بدعت گذار! نباید از او مطلبی اخذ کرد و اساساً صاحب علم و دانش نیست و ما از تو می خواهیم به حق این بیت و به حق فلان و فلان آنچه را که به تو گفتیم به او نگویی.

آن مرد گفت: محضر امام(علیه السلام) مشرّف شدم و به او عرض کردم: با بنی شیبه ملاقات کردم و فرموده شما را به ایشان گفتم، آن ها پنداشتند که شما چنین و چنان بوده و علم و دانشی ندارید. سپس از من خواستند و به خدای عظیم سوگند دادند که گفته آن ها را نزد شما بازگو نکنم.

حضرت فرمودند: من نیز تو را به خدا سوگند می دهم وقتی نزد ایشان رفتی به آن ها بگو:

از نشانه های علم من این است که اگر امور مسلمین به من واگذار شود و ولایت ظاهری بر آن ها، به دست من افتد، قطعاً دست های ایشان را قطع نموده و سپس آن ها را به پرده های کعبه می آویزم و بعد خودشان را بر زمین برآمده و مرتفعی می ایستانم آنگاه به منادی می گویم با صدای بلند بگو: مردم! آگاه باشید این جماعت دزدان (خانه) خدا هستند، پس آن ها را بشناسید.

28 . ابو الحرّ، از حضرت صادق(علیه السلام) نقل کرده که فرمود: مردی محضر امام باقر(علیه السلام)مشرّف شد و عرض کرد: کنیزی را برای کعبه هدیه نموده ام که پانصد دینار در برابرش به من می دهند. وظیفه ام چیست؟

فرمودند: کنیز را بفروش و پولش را بگیر، سپس روی این دیوار; یعنی دیوار حجر اسماعیل بایست و با صدای بلند مردم را نزد خود بخوان و بعد پول کنیز را به هرکس از حجاج که ابن سبیل (در راه مانده) و نیازمند است بده.

29 . سعیدبن عمر جعفی از قول مردی از اهالی مصر گوید: برادرم کنیزی خوش صدا و زیبا داشت و آن را به بیت الله الحرام هدیه کرد، من به مکّه آمدم و از برخی راهنمایی خواستم. به من گفتند: او را به بنی شیبه بده و برخی کلامی دیگر گفته و پیشنهادی غیر آن دادند، امر بر من مشتبه شد و ندانستم چه کنم. مردی از اهل مسجد به من گفت: من تو را نزد کسی بفرستم که به حق هدایتت کند؟

گفتم: آری.

پس آن مرد به شیخ و بزرگی که در مسجد نشسته بود اشاره کرد و گفت: این جعفربن محمّد(علیهما السلام) است، مسأله خود را از ایشان بپرس. من نزد آن حضرت رفته، قصّه خود را عرض کردم.

حضرت فرمود: کعبه نه طعام می خواهد و نه شراب، آنچه برای آن اهدا می شود، تعلّق به زائران آن دارد. بنابراین، کنیز را بفروش و بر روی حِجر اسماعیل بایست و با صدای بلند بگو: آیا در میان شما حاجیان، کسی هست که ابن سبیل باشد؟

آیا محتاج و نیازمندی در میان شما زائران هست؟

وقتی نزد تو آمدند، از ایشان بپرس، بعد پول را به آن ها بده و قیمت کنیز را میان آنان توزیع و تقسیم کن.

به حضرتش گفتم: از برخی که پرسیدم، به من گفتند کنیز را تحویل بنی شیبه بده.

فرمودند: آگاه باش، وقتی قائم ما ظهور کند، این قوم را گرفته و دست هایشان را قطع می کند و آن را دورشان می چرخاند و می فرماید: اینها دزدان مال خدا هستند.

30 . احمدبن ابی عبدالله برقی، ازپدرش به اسنادش از برخی اصحاب وی می گوید:

زنی مقداری پشم به من داد و گفت: این را به اهل مکّه بده تا با آن، جامه ای برای کعبه بدوزند. من از این که آن را به پرده داران، که ایشان را می شناختم بدهم کراهت داشتم، پس چون به مدینه وارد شدم، محضر امام باقر(علیه السلام) رفته، به ایشان عرض کردم:

زنی مقداری پشم به من داده و گفته است آن را به اهل مکه بده تا آن را جامه ای برای کعبه بدوزند. من از این که آن را به پرده داران بدهم کراهت دارم، تکلیفم چیست؟

حضرت فرمودند: با آن عسل و زعفران بخر و تربت قبر حضرت امام حسین(علیه السلام) را بگیر و آن را با آب باران گِل کن و سپس مقداری از عسل و زعفران در آن بریز و آنگاه آن را میان شیعیان توزیع و تقسیم کن تا با آن بیمارانشان را مداوا کنند.

 

منبع: میقات حج - زمستان 1384، شماره 54 - فلسفه مناسک حج

موضوع مقالات

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا