چکیده:
قیام کربلا، قیامی جامع الابعاد و جاودانه است که به دلیل لایه ها و جنبه های فراگیر و متکثرش تفسیرهای مختلف می پذیرد و می توان با رویکردهای کلامی، فلسفی، عرفانی، تاریخی، فرهنگی و اجتماعی و سیاسی به آن نگریست .
بدیهی است در طول تاریخ علی رغم رویکردها و منظرهای مختلف پردازش و تحلیل حادثه عاشورا، انحرافها و تحریفها، افراط و تفریطها و خبط و خطا نیز در تحلیل قیام عاشورا شده است که از جمله آن، افراط و تفریطهای مربوط به تحلیل عقلانی محض یا عاشقانه و عارفانه صرف آن حادثه عظیم است و هر دو به نوبه خود پیامدهای فکری و اجتماعی منفی و آفات و آسیبهایی دارد .
این مقاله بر اساس پیش گفته یادشده بر آن است تا شبهه تضاد عقل و عشق در فهم شناخت، ارزیابی و تحلیل قیام حسین را نفی و تعاضد و همگرایی عقل و عشق را در نهضت حسین نشان دهد .
مقدمه
نهادم عقل را ره توشه از می
ز شهر هستی اش کردم روانه (2)
حقیقت آن است که نهضت امام حسین علیه السلام در کربلا از یک فراگیری و جامعیتی برخوردار است که می توان از افقهای متنوع به آن نگریست و با رویکردهای متکثر به تفسیر و تحلیل آن پرداخت چه این که حرکتی جامع، جاودانه، دارای وجوه و مراتب گوناگون ظاهر و باطن، شهادت و غیب، ملک و ملکوت و به بیان دیگر اشارات، لطافت و حقیقتی دارد که هر انسانی با ظرفیت وجودی خویش و استعدادهای بالقوه و بالفعلی که دارد توان تصور و تصویر و سپس بهره برداری از آن را دارد . به تعبیر متفکر شهید استاد مطهری رحمه الله «نهضت حسینی، نهضتی متشابه است » (3) و تشابه را بر محور تفسیر علامه طباطبایی رحمه الله در به معنای بطون داشتن و معانی طولانی داشتن گرفته اند . (5) به همین دلیل در طول تاریخ با نگرشهای مختلف به قیام جاودانه کربلا نگریسته اند، مورخان، متکلمان، فقیهان، حکیمان، هنرمندان، عارفان، شاعران، سیاستمداران و حتی انقلابیون و آزادیخواهان و عدالت گرایان به سهم خویش تحلیل و برداشت ویژه ای از آن داشته اند و قیام کربلا نیز آیینه ای کامل از انسان کامل و مکمل و اسلام ناب نبوی و علوی شد تا حق و عدل را به صورت فراگیر در خویش به نمایش بگذارد .
ناگفته نماند گاهی تحلیلهای تاریخی و حتی گزارشهای تاریخی (تاریخ نقلی، علمی، فلسفی) دچار آفت کتمان و قلب و تحریف لفظی و معنوی نیز شده اند . (6) و حتی در تفسیرهای التقاطی بر محور ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی نیز از امامحسین علیه السلام و قیام کربلا سخن به میان آمده است (7) و پرسشهایی چون آیا امام حسین علیه السلام علم به فرجام قیامش; یعنی شهادت داشت یا نه؟ آیا امام برای رسیدن به حکومت قیام کرد یا نه؟ آیا صرفا انگیزه وظیفه شناسی و تکلیف گرایی در حدوث نهضت حسین نقش داشت یا نه؟ چه بحثها و قرائتهایی، حرکت عظیم و عاشورایی امام را به وجود آورد و در عین حال مایه تعمیق اندیشه ای و تحلیلی در بررسی واقعه عاشورا گشته است . مقوله «تکلیف محور» بودن و دفاع از اسلام ناب نبوی در برابر اسلام نقابدارانه اموی و تقابل حق و باطل در تفسیر انگیزه یا انگیزه شناسی نهضت حسینی برجسته و شاخص شده است . (8) در دوران ما که بر اساس طرح جامعه مدنی، مقوله تسامح و تساهل و مدارا و در برابر آن خشونت و توطئه مطرح شد عده ای افراطگرایانه اتهام «خشونت طلبی و جنگ افروزی » را نیز بهامام حسین علیه السلام در قیام علیه ظلم و استبداد و فسق و فجور و ضد ارزشها زده اند و فرهنگ شهادت را خشونت آفرین دانسته اند (9) یا عاشورا را نماد زنده در آتش سوختن سیاوش قلمداد کرده اند . (10) یا با طرد جنبه های عاطفی عاشورا و کافی دانستن آن تا به امروز، طرح پرداختن از زاویه عقلانی را مطرح (11) و جوانب دیگر را ندیده گرفته اند، در حالی که جنبه های عاطفی، عقلانی، عرفانی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی همه با هم می تواند تفسیری جامع و نگاهی نوین از قیام کربلا را در معرض اندیشه ها و افکار و آرا قرار دهد و آثار جامع بر جای بگذارد . از این رو، تفسیرهای افراطی یا تفریطی نهایتا به تحریف لایه های مختلف عاشورا می انجامد چنان که زمان زدگی و التقاط اندیشی و علم پرستی در تفسیر واقعه کربلا محکوم و محدود نگری است . تفسیرهای متحجرانه، واپس گرایانه و جمود محورانه نیز منشا بسیاری تحریفها و کم رنگ شدن نتایج مثبت حماسی، عدالت خواهانه، آزادی طلبانه و ظلم و استبداد ستیزانه خواهد شد . پس نه نگرش فقهی محض و نه نگرش عرفانی صرف و نه نگرش سیاسی و اجتماعی محض و نگرشهای هنرمندانه و شاعرانه هیچ کدام به تنهایی مفسر قیام کربلا نخواهد شد; بلکه همه نگرشها باید باشد و به بررسی و تحلیل همه جنبه های قیام حسینی باید توجه داشت تا مقوله «اصلاح امت اسلامی » و «احیای اندیشه ناب دینی » و دمیدن روح توحید، عدالت، کرامت و آزادی در کالبد جامعه منسوب به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، علی علیه السلام و ائمه معصومین علیهم السلام تفسیر و توجیه صحیح یابد . چه این که قیام کربلا با توجه به ذو وجوه بودن تاب تحمل نگاههای مختلف و تفسیرهای گوناگون را دارا است و «انسان کامل » برای احیا و زنده نگه داشتن «اسلام کامل » آن قیام را خلق کرد و خون خویش را هدیه نمود تا فرهنگ، ارزشها، منشها و گرایشهای اصیل و زلال ناب اسلامی احیا و بیمه گردد .
از سوی دیگر یک سؤال جدی و محوری در تفسیر و تحلیل قیام جاودانه و جامع ابا عبد الله الحسین علیه السلام مطرح است که آیا نهضت امام حسین علیه السلام عقلانی بود یا عاشقانه یا هر دو؟ ; یعنی در قیام کربلا عقل و عشق تواما حضور و ظهور داشته اند که هم از دفتر عقل و هم از آیت عشق می توان قیام کربلا را به تحلیل و تفسیر کشاند؟
احساس، ادراک و اشراق ساحتهای گوناگونی هستند که جنبه های عاطفی، عقلانی و عرفانی یا عاشقانه را در نگرشی جامع به قیام کربلا به هم گره می زنند تا قیام حسین در هر عصر و زمانی سرچشمه جوشان درسها، عبرتها و جلوات مثبت و سازنده ای باشد . این نوع نگاه خود در تحریف زدایی، التقاط ستیزی، جمود ستیزی و جهالت گریزی در تفسیر و تصویر نهضت امام حسین علیه السلام نقش بسزایی را ایفا می نماید و چه بسا سرآغاز پاسخ به برخی شبهات و پرسشها پیرامون پاسداشت قیام کربلا، مراسم عزاداری سنتی در محرم و صفر که بیمه کننده فرهنگ ناب شیعی در طول تاریخ بوده است و فلسفه گریه و در عین حال حدوث و تکوین قیامهای عدالت خواهانه و آزادی طلبانه خواهد شد تا از کژرویها، کج اندیشیها، تجدد و تحجر نسبت به حادثه شگرف و شگفت کربلا جلوگیری نماییم و به راه برون رفتنی از افراط و تفریطها و ورود به تفکر اعتدالی دست یازیم .
همگرایی عقل و عشق در نهضت حسینی
اگر چه ماجراهای تلخ و شیرین در حوزه های فکری، معرفتی و حتی تاریخی و اجتماعی پیرامون تضاد یا تعاضد عقل و عشق وجود داشته و دارد، لکن اگر بر اساس اندیشه و بینش اصیل اسلامی و آموزه های وحیانی و عترتی به داستان پرماجرای عقل و عشق نگاه کنیم در می یابیم که نه تنها در عرض هم نیستند و در طول هم اند، بلکه ناظر به مراتب وجودی انسان، ساحتها، لایه های معرفتی، رفتاری، سلوک عقلانی و عرفانی آدمیان می باشند; چه این که نه عقل و دل و نه برهان و عرفان در حوزه وجودی انسان و معارف اسلام در تعارض و تضاد با هم هستند و نه «مانعة الاجتماع » در تفسیر و نگرش به قیام امام حسین علیه السلام خواهند بود که حادثه کربلا با توجه به کلیات و جزئیات آن حاوی کاملترین وجه عقلانیت و دارنده جامعترین ساحت عشق و عرفان است . حماسه، عشق، جهاد و عرفان در قیام کامل و تمام عیار انسانی کامل و مکمل به تجلی نشسته است .
واقعا این چه نگاهی است که هماره به تفکیک و چالش عقل و عشق گرایش دارد و به انفصال و انقطاع بین دفتر عقل و آیت عشق می اندیشد در حالی که به تعبیر استاد شهید مطهری هم عقل و هم عشق، هم برهان و هم عرفان دارای ارزش معرفتی و ادراکی اند (12) و «تنها از نظر عرفا راه دل و سیر و سلوک بر راه برهان و استدلال ترجیح دارد و از ساحتی بالاتر و والاتر برخوردار است .» (13) و استاد مطهری خود سخن از ترجیح هر یک بر دیگری را بیهوده و آنها را مکمل همدیگر می داند (14) و استاد علامه جوادی آملی هر دو هدایتهای فکری و طریق برهانی و هدایت شهودی و راه عرفانی را لازم، ضروری و کمال مطلوب دانسته و فکر بدون ذکر و فهم بدون مشاهده را به منزله شبح شناسی می داند نه مشاهده واقع . (15) و شیخ محمود شبستری نیز معرفت از عالم جان و فیض از مسیر جذبه یا از طریق عکس برهان و قیاس و استدلال هر دو را «نوری » قلمداد می نماید که به «ایمان یقینی » می انجامد .
و گر نوری رسد از عالم جان
ز فیض جذبه، یا از عکس برهان
دلش با نور حق همراز گردد
و از آن راهی که آمد باز گردد
ز جذبه یا ز برهان یقینی
رهی یابد به ایمان یقینی (16) و استاد علامه حسن زاده آملی آورده اند: «قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارد .»(17)
و این که امثال حافظ می سرایند:
ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی
ترسم این نکته به تحقیق نتانی دانست (18)
عاقلان نقطه پرگار وجودند همه
عشق داند که در این دایره سرگردانند (19)
حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد که سر در آستین دارد (20)
و . . . دال بر دعوت از عقل به عشق، برهان و عرفان است نه انکار راه عقل، و وجود تضاد بین دل و دماغ . و یا وقتی مولانا می سراید که:
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بی تمکین بود (21)
در حقیقت به «عقل فلسفی » و «عقل جزوی » می تازند نه عقل سلیم و فطری و یا حتی عقلی که تکامل یافته و تعالی پذیر تا مرحله عقل شهودی است و در واقع سیر از عقل مفهومی به عقل شهودی را خواهان هستند، چنانچه حضرت امامرحمه الله نیز در جایی می سرایند:
این ما و منی جمله ز عقل است و عقال است
در خلوت مستان نه منی هست و نه مایی (22)
ولی در فرازی دیگر آورده اند «آن که دیوانه خال تو نشد عاقل نیست .» (23) که به همان میزان برتری عشق بر عقل و دعوت از حریم عقلانی محض به حریم عرفانی و عشق ناب است و به تعبیر یکی از فیلسوفان معاصر:
«بسیاری از عرفا در طریق سیر و سلوک خود از بصیرت قلبی سخن گفته و گاهی نیز کلمه عشق و ذوق را به کار برده اند، منظور این بزرگان از به کار بردن این گونه عناوین نوعی معرفت بی واسطه است که به تجربه های حسی و شهودی شبیه تر است از آنچه معرفت عقلی و استدلالی خوانده می شود . . .» . (24)
و آنگاه به طرح نکته ای زیبا پرداخته که ضمن بیان رابطه عقل و عشق، تاثیر نور عشق در شدت یافتن نور عقل را اشارتی ظریف می نماید (25) و می نویسد:
«به عبارت دیگر می توان گفت میان عقل و عشق اگر چه در آغاز امر، نوعی اختلاف و تقابل دیده می شود ولی در پایان کار و نهایت امر، این اختلاف و تقابل از میان برداشته می شود و این دو امر اساسی با یکدیگر هماهنگ می شوند . . .»(26)
و یا نوشته اند:
«عشق جذبه ای است که در عقل پیدا می شود و به شتاب آن در راه وصول به مقصد می افزاید .» (27)
«عشق حقیقی شعله ای است که جز معشوق خود همه چیز را می سوزاند . عقل خالص خالی از شوائب اوهام نیز همواره انسان را به سوی حق تبارک و تعالی رهنمون می گردد .» (28)
حال با عنایت به این که از نظر «معرفت شناختی » بین عقل و عشق تعارض و تضاد نیست بلکه توافق و تعاضد دارند و هر دو بالهای پرواز انسان به سوی حقیقت کمال و کمال حقیقی به شمار می روند لکن مراتب وجودی و حوزه عمل هر کدام را باید به قت شناخت تا اشتباهی در تصور و تصدیق معانی و مراتب و کارکرد هر کدام حادث و واقع نگردد; یعنی از نظر عملیاتی و کارکردی مراقبت تام و تمام را داشت . آیا می توان تصور کرد قیام امام حسین علیه السلام لایه های عقلانی را در ضمن ساحتهای عاشقانه اش نداشته باشد و تفسیر خردپذیرانه را با تاویل عشق گرایانه تحمل نماید؟ آیا قابل ادراک است که با پیش فرض تضاد بین عقل و عشق بر سبیل انفصال اعتقاد یابیم که نهضت امام حسین علیه السلام یا عاقلانه است یا عاشقانه؟ و پذیرش هر کدام، جای را بر پذیرش دیگری تنگ و ناممکن و محال جلوه دهد؟ به راستی چگونه قابل تصور است که قیامی هدفدار، مبتنی بر بصیرت تام و تمام، که همه زمینه ها و علل و شرایط لازم و کافی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی را دارا باشد، بر بنیادهای عقلانیت الهی و خردپذیری انسانی از یک طرف و عاطفه و عشق و احساس و اشراق از طرف دیگر قرار نگرفته باشد؟ از این روست که نباید در معرفت عقل صرف، خویش را زندانی کرد و نه در معرفت شهودی و عرفانی محض گرفتار آمد تا از جلوه شناسی ها و وجوه و لایه های دیگر نهضتامام حسین علیه السلام باز ماند . به همین دلیل است که استاد شهید مطهری می فرمایند:
«نهضت امام حسین علیه السلام یک نهضت چند مقصودی و چند جانبه و چند بعدی است و علت این که تفاسیر و تعابیر مختلفی در مورد این نهضت شده است محاذی بودن عناصر دخیل در آن است . . .» (29)
و در فرازی دیگر آن را یک پدیده اجتماعی «چند ماهیتی » می داند (30) و آنگاه سه عنصر و ماهیت برای آن بر می شمارد:
الف) عنصر تدافعی .(عنصر عدم بیعت با یزید که امام حسین علیه السلام مدافع است) .
ب) عنصر تعاونی . عنصر تقاضای بیعت و دعوت مردم کوفه که امام حسین علیه السلام متعاون است) .
ج) عنصر تهاجمی .(عنصر امر به معروف و نهی از منکر که امام حسین علیه السلام مهاجم است) . و عنصر تهاجمی را علت اصلی نهضت امام بر می شمارد که در اثر یک تحلیل تاریخی و فلسفی به آن رسیده اند و اگر چه «تقدم زمانی » را به عدم بیعت با یزید می دهد لکن «تقدم ذاتی » را به عنصر امر به معروف و نهی از منکر مرتبط می سازد . (31)
استاد شهید در موضعی دیگر می فرمایند:
«وقتی بخواهیم به جامعیت اسلام نظر بیفکنیم باید نگاهی هم به نهضت حسینی بکنیم . می بینیم امام حسین علیه السلام کلیات اسلام را در کربلا به مرحله عمل آورده و مجسم کرده است، ولی تجسم زنده و جاندار حقیقی و واقعی نه تجسم بی روح . انسان وقتی در حادثه کربلا تامل می کند، اموری را می بیند که دچار حیرت می شود و می گوید اینها نمی تواند تصادفی باشد و سر این که ائمه اطهارعلیهم السلام این همه به زنده نگه داشتن و احیای این خاطره توصیه و تاکید کرده و نگذاشته اند حادثه کربلا فراموش شود، این است که این حادثه یک اسلام مجسم است .» (32)
پس با دو نگاه عقلانی و عاشقانه باید به این قیام توجه جدی نمود که به تعبیر مولوی:
عقل گردی عقل را دانی کمال
عشق گردی عشق را دانی جمال (33)
و به تعبیر استاد محمد رضا حکیمی:
«و عاشورا حضور مجدد آدم و نوح و ابراهیم و اسماعیل و موسی و عیسی علیهم السلام است در قله فریادگری و هدایت . . . ; یعنی نقطه اتصال همه حرکتهای الهی و انقلابهای خدایی به صورت تجسم دوباره .» (34)
به هر حال در نهضت امام حسین علیه السلام تلفیق عقل، عشق، خرد، محبت، ادراک، اشراق، دماغ و دل را به خوبی می توان یافت و با تاملی دوباره در آغاز و انجام آن قیام، رگه های متعدد و نمونه های متکثر بر اثبات این مدعا وجود دارد که باید به بازخوانی، بازنگری و بازشناسی همه جانبه این قیام خونین پرداخت تا از دام یک سو نگری و زندان افراط و تفریط رهایید . به تعبیر یکی از روشنفکران دینی معاصر، می توان سه نوع تحلیل از قیام جاودانه کربلا داشت تحلیل مصلحت اندیشانه (عامیانه)، تحلیل معرفت اندیشانه (عالمانه)، تحلیل تجربه اندیشانه (عارفانه) (35) که جدای از برخی تحلیلها در نوع خود روشهای نوین در تحلیل آن قیام است و آنگاه به تفسیر واقعه عاشورا از دیدگاه مولانا می پردازد که آزادگی و ذلت ناپذیری و شورش و قیام با هم عجین شده اند; یعنی قیام علیه ظلم همگانی و جور اجتماعی برای آزادی و عدالت صورت پذیرفت، «شوریدگی ای که هم عنصری عقلانی دارد و هم عنصری عاشقانه، در آن هم سیاست درج است هم شهادت، هم عاشقی هم عاقلی .» (36) اگر چه نویسنده در تفسیر واقعه کربلا بر مشرب مولانا، وقتی نظر عاشقانه را در دیدن واقعه کربلا به کار می گیرد، قدری «محدود نگری » داشته و جنبه های سلبی و ایجابی نهضت را توامان نمی نگرد و می گوید:
«لذا وقتی که به حادثه کربلا هم نگاه می کند آن را یک حادثه عاشقانه زیبای دلربای ایثارگرانه می بیند و مست آن می شود; یعنی به جای آن که دست قساوت ستمگران را ببیند و مالامال از نفرت شود، روح عاشق ایثارگر پرگذشت امامحسین علیه السلام را می بیند و مالامال از محبت و سرشار از بهجت می شود .» (37)
در حالی که با دیده عقل باید زشتیهای حادثه کربلا، چراییها، چگونگی های پرفراز و فرود، تلخ و شیرین و نوش و نیش آن را نیز دید و با دیده عشق جنبه های مقدس، زیباییهای روحی، ایثار، شهادت و لقاجوییهای آن را مشاهده کرد که دید کامل عاشقانه و عارفانه همچنان که زیبایی می بیند، غافل از نفرت، تبری جویی از ظلم، استبداد، فسق و تبهکاریهای حاکم فاسد، فاجر و ظالم نیز نمی شود . در اینجا لازم است به اشعاری از علامه طباطبایی رحمه الله که در استقبال از شعر حافظ پیرامون نهضت ابا عبد الله الحسین علیه السلام سروده اند توجه نماییم که چگونه عرفان، برهان، عشق، عقل، ظاهر، باطن، غیب و شهادت حادثه کربلا در هم سرشته و تفسیر شده اند و احساس پاک، ادراک زلال و اشراق ناب در هم تنیده اند:
گفت آن شاه شهیدان که بلا شد سویم
با همین قافله ام راه فنا می پویم
دست همت ز سراب دو جهان می شویم
شور یعقوب کنان یوسف خود می جویم
که کمان شد ز غمش قامت چون شمشادم
گفت هر چند عطش کنده بن و بنیادم
زیر شمشیر و در دام بلا افتادم
هدف تیرم و چون فاخته پر بگشادم
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
من به میدان بلا روز ازل بودم طاق
کشته یارم و با هستی او بسته وثاق
من دل رفته کجا و، کجا دشت عراق
طایر گلشن قدسم، چه دلم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
لوحه سینه من گر شکند سم ستور
ور سرم سیر کند شهر به شهر از ره دور
باک نبود که مرا نیست به جز شوق حضور
سایه طوبی و غلمان و قصور و قد حور
به هوای سر کوی تو برفت از یادم
تا در این بزم بتابید بر طلعت یار
من خورم خون دل و یار کند تیر نثار
پرده بدریده و سرگرم به دیدار نگار
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم؟ حرف دگر یاد نداد استادم
تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت
شربت مرگ همی خواهم و جانم بگداخت
از چه از کوی توام دست قضا دور انداخت؟ !
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم؟! (38)
⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂⁂
پی نوشت هـــا :
1) دکتری عرفان، استادیار دانشگاه آزاد اسلامی - واحد کرج، مدیر گروه اخلاق و عرفان پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، محقق و نویسنده .
2) دیوان حافظ (بر اساس نسخه نو یافته بسیار کهن) به کوشش سید صادق سجادی و علی بهرامیان، شرکت انتشارات فکر روز، تهران، چاپ اول، اسفند 1379، ص 584 .
3) شهید مرتضی مطهری، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چاپ دوم، تیرماه 1378، ج 16، ص 318 و 639 .
4) علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، صص 20 - 19 .
5) شهید مرتضی مطهری، پیشین، پاورقی صص 383، 386 و 639 .
6) همان، صص 607 - 581 و صص 131 - 63 .
7) همان، صص 656 - 637 و ج 17، صص 138 و 673 - 671 .
8) کتابهایی چون «شهید جاوید» و نقد آن بوسیله «شهید آگاه » و بحثهای شهید مطهری در نقد «شهید جاوید» و . . . از جمله آنها خواهد بود .
9) عبد الکریم سروش، روزنامه نشاط، 12/2/78، ص 6 .
10) فاطمه گوارایی، هفته نامه پیام هاجر، 23/1/79، شماره 311، ص 2 .
11) عبد الکریم سروش، روزنامه صبح امروز، 18/2/78، ص 6 .
12) شهید مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، انتشارات صدرا، چاپ اول، ج 1، ص 24 .
13) شهید مرتضی مطهری، پاورقی اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، صص 10 و 54; انسان کامل، صص 154 - 149 .
14) همان .
15) عبدالله جوادی آملی، هدایت در قرآن، مرکز نشر فرهنگی رجا، ص 125 .
16) شیخ محمود شبستری، گلشن راز، نشر اشراقیه، چاپ اول، پاییز 1368، صص 31 - 29 .
17) ر . ک: علامه حسن زاده آملی، قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند، ص 81 .
18) دیوان حافظ، پیشین، ص 100 .
19) همان، ص 197 .
20) همان، ص 125 .
21) مولوی، مثنوی معنوی .
22) امام خمینی رحمه الله، دیوان اشعار .
23) همان .
24) غلامحسین ابراهیمی دینانی، دفتر عقل، آیت عشق، انتشارات طرح نو، چاپ اول، 1380، ج 1، ص 12 .
25) همان، ص 18 .
26) همان، ص 19 .
27) همان، ج 2، ص 19 .
28) همان، ص 21 .
29) شهید مرتضی مطهری، مجموعه آثار، پیشین، ج 17، ص 318 .
30) همان، ص 140 .
31) همان، صص 148 - 140 .
32) همان، ص 382 .
33) مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ششم .
34) محمد رضا حکیمی، قیام جاودانه، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1373، ص 19 .
35) عبد الکریم سروش، قمار عاشقانه، نشر مؤسسه فرهنگی صراط، چاپ اول، فروردین 1379، صص 154 - 152 .
36) همان، ص 156 .
37) همان، ص 159 .
38) سید علی تهرانی، زمهر افروخته، انتشارات سروش، چاپ اول، 1381، صص 129 - 128 .