پیک غریب
امام، معصوم از اشتباه است، ولو آن ها[1] خیلی جاها ـ نعوذبالله ـ به امام اشتباه نسبت داده اند، حتی به سیدالشهدا سلام الله علیه هم [نسبت می دهند که] فریب اهل کوفه را خورده است. [آیا] وقتی شنید مسلم را کشته اند هم فریب اهل کوفه را خورد؟! بااینکه بیان خود سیدالشهدا است که با اهل کوفه مدارا کن و جنگ نکن؛ با آن ها ابتدای به جنگ نکن [بااین حال باز می گویند حضرت فریب اهل کوفه را خورد].[2]
[مسلم و کوفیان] دور دارالاماره جمع شده بودند. از بالای دیوارهای دارالاماره، امثال شمر و دیگر دروغ گوها می گفتند: «قشون شام در راه است. راستی راستی دیگر عطا را از شما و از ذریۀ شما قطع می کند. آن ها یکی دو نفر و ده نفر که نیستند. از عهدۀ آن ها برنمی آیید.»؛ از این دروغ ها و از این اباطیل. با این دروغ ها [اطرافیان مسلم] را متفرق می کنند؛ لذا هرکسی دست یکی از خویشانش را گرفت و از اطراف مسلم برد.[3]
منبع: رحمت واسعه، ص۸۱.
--------------------------------
پی نوشت:
[1] غیرشیعه.
[2] «دَعَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ علیهما السلام مُسْلِمَ بْنَ عَقِيلِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ رحمه الله فَسَرَّحَهُ مَعَ قَيْسِ بْنِ مُسْهِرٍ الصَّيْدَاوِيِّ وَ عُمَارَةَ بْنِ عَبْدٍ السَّلُولِيِّ وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَرْحَبِيِّ و أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللهِ وَ كِتْمَانِ أَمْرِهِ وَ اللُّطْفِ فَإِنْ رَأَى النَّاسَ مُجْتَمِعِينَ مُسْتَوْسِقِينَ عَجَّلَ إِلَيْهِ بِذَلِكَ؛ حسین بن علی علیهما السلام مسلم بن عقیل بن ابی طالب رحمه الله را فراخواند و او را با قیس بن مسهر صیداوی و عمارة بن عبد سلولی و عبدالرحمن بن عبدالله ارحبی فرستاد و او را به تقوا و پنهان داشتن دستور و لطف با مردم امر کرد و اینکه اگر مردم را متحد و فرمان بردار یافت، به سرعت به امام اطلاع دهد»؛ وقعةالطف، ص٩۶؛ ارشاد مفید، ج ٢، ص٣٩؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص٣٣۵؛ تاریخ طبری، ج ۵، ص٣۵۴ و نیز نک: الکامل فی التاریخ، ج۴، ص٢١.
[3] پس از دستگیری هانی بن عروه، مسلم بن عقیل کسانی را که ادعای یاری او را داشتند فراخواند. جمعیت بسیار زیادی گرد آمدند و فریاد «یَا مَنْصُورُ اَمِتْ» سر می دادند. ابن زیاد با عدۀ اندکی در قصر دارالاماره بود و برای متفرق کردن مردم، به سران قبایل، مانند کثیربن شهاب، محمد بن اشعث، شبث بن ربعی و شمربن ذی الجوشن امر کرد که در میان قبایل خود بروند و افرادی را که از ایشان حرف شنوی دارند، بترسانند و تهدید کنند. با سخنان آنان عدۀ بسیاری دست از یاری مسلم برداشتند و به ابن زیاد پیوستند؛ اما ابن زیاد به این مقدار کفایت نکرد و تطمیع و تهدیدها را به واسطۀ اشراف کوفه ادامه داد. شیخ مفید پس از نقل این مطلب ماجرا را چنین نقل کرده است: «فَبَعَثَ عُبَيْدُاللَّهِ إِلَى الْأَشْرَافِ فَجَمَعَهُمْ ثُمَّ أَشْرَفُوا عَلَى النَّاسِ فَمَنَّوْا أَهْلَ الطَّاعَةِ الزِّيَادَةَ وَ الْكَرَامَةَ وَ خَوَّفُوا أَهْلَ الْعِصْيَانِ الْحِرْمَانَ وَ الْعُقُوبَةَ وَ أَعْلَمُوهُمْ وُصُولَ الْجُنْدِ مِنَ الشَّامِ إِلَيْهِمْ وَ تَكَلَّمَ كَثِيرٌ حَتَّى كَادَتِ الشَّمْسُ أَنْ تَجِبَ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ الْحَقُوا بِأَهَالِيكُمْ وَ لَا تَعْجَلُوا الشَّرَّ وَ لَا تُعَرِّضُوا أَنْفُسَكُمْ لِلْقَتْلِ فَإِنَّ هَذِهِ جُنُودُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ يَزِيدَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ قَدْ أَعْطَى اللَّهَ الْأَمِيرُ عَهْداً لَئِنْ تَمَّمْتُمْ عَلَى حَرْبِهِ وَ لَمْ تَنْصَرِفُوا مِنْ عَشِيَّتِكُمْ أَنْ يَحْرِمَ ذُرِّيَّتَكُمُ الْعَطَاءَ وَ يُفَرِّقَ مُقَاتِلَتَكُمْ فِي مَغَازِي الشَّامِ وَ أَنْ يَأْخُذَ الْبَرِي ءَ بِالسَّقِيمِ وَ الشَّاهِدَ بِالْغَائِبِ حَتَّى لاتَبْقَى لَهُ بَقِيَّةٌ مِنْ أَهْلِ الْمَعْصِيَةِ إِلَّا أَذَاقَهَا وَبَالَ مَا جَنَتْ أَيْدِيهَا وَ تَكَلَّمَ الْأَشْرَافُ بِنَحْوٍ مِنْ ذَلِكَ. فَلَمَّا سَمِعَ النَّاسُ مَقَالَهُمْ أَخَذُوا يَتَفَرَّقُونَ وَ كَانَتِ الْمَرْأَةُ تَأْتِي ابْنَهَا أَوْ أَخَاهَا فَتَقُولُ: انْصَرِفْ. النَّاسُ يَكْفُونَكَ. وَ يَجِي ءُ الرَّجُلُ إِلَى ابْنِهِ وَ أَخِيهِ فَيَقُولُ غَداً يَأْتِيكَ أَهْلُ الشَّامِ فَمَا تَصْنَعُ بِالْحَرْبِ وَ الشَّرِّ انْصَرِفْ فَيَذْهَبُ بِهِ فَيَنْصَرِف...؛ پس عبیدالله کسی را فرستاد تا اشراف را جمع کند، سپس افراد مردم را بررسی کردند و بر آنان که مطیع بودند، با صله و بخشش منت گذاشتند و عصیانگران را از مجازات و محرومیت ترساندند و گفتند: لشکر شام به آن ها می رسد و بسیار از آن سخن گفتند تا آنکه نزدیک بود خورشید پنهان شود. پس گفت: ای مردم، به خانه هایتان بروید و شتاب در شر نکنید و جانتان را در معرض قتل قرار ندهید که لشکر امیرالمؤمنین یزید در راه است و امیر قسم یاد کرده است که اگر بخواهید با او بجنگید و همین امروز بعدازظهر تا غروب از جنگ با او منصرف نشوید، فرزندان و نسلتان را از عطایایش محروم کند و لشکرتان را در بیابان های شام بپراکند و به خاطر مریضان، افراد سالم و به خاطر غایبان، افراد حاضر را دستگیر کند تا کسی از عصیانگران نماند که طعم مجازات سرپیچی اش را نچشیده باشد. و اشراف نیز همین سخنان را با تعابیر مختلف بیان کردند. هنگامی که مردم این سخنان را شنیدند، کم کم متفرق شدند و زن پیش پسر یا برادرش می آمد و می گفت: برگرد، مردم هستند و نیازی به تو نیست. و مرد پیش پسر و برادرش می آمد و می گفت: فردا لشکر شام می رسد، با شر و جنگ چه می کنی؟ برگرد. و او را با خود می بُرد... »؛ ارشاد مفید، ج ٢، ص۵٣تا۵۴؛ بحارالانوار، ج ۴۴، ص٣۴٩تا٣۵٠ و نیز نک: وقعةالطف، ص١٢٣تا١٢۵؛ تاریخ طبری، ج ۵، ص٣٧٠تا٣٧١؛ مقاتل الطالبیین، ص١٠٣تا١٠۴.
افزودن دیدگاه جدید