اشعار ویژه شهادت امام باقر علیه السلام - بخش اول
توسل به امام باقر(ع)
مرآت ولایت-غلامرضا سازگار
ای رخت چراغ هُدی یا محمد ابن علی
پنجمین ولیّ خدا، یا محمد ابن علی
نجل سیدالشهدا، یا محمد ابن علی
جان عالمت به فدا، یا محمد ابن علی
یا محمد ابن علی، یا محمد ابن علی
ای بهار دل سخنت، ای حیات جان ز دمت
جنّ و انس و حور و ملک، جمله سائل کرمت
در مدینة دل ماست، هم بقیع و هم حرمت
یک صدا دهیم ندا، یا محمد ابن علی
یا محمد ابن علی، یا محمد ابن علی
شمع جمع اهل ولا، کعبة دل همه ای
پارة تن نبی و نور چشم فاطمه ای
در دلم فروغ خدا، بر لبم تو زمزمه ای
دل نگردد از تو جدا، یا محمد ابن علی
یا محمد ابن علی، یا محمد ابن علی
جز دعای تو نبود، بر لبم دعای دگر
جز ولای تو نبود، در دلم ولای دگر
گر برانی از در خود، تا روم به جای دگر
من نمی روم ابدا، یا محمد ابن علی
یا محمد ابن علی، یا محمد ابن علی
مهر تو عبادت من، عشق من ارادت من
با شما ولادت من، با شما شهادت من
هم عطاست عادت تو، هم دعاست عادت من
کن عنایتی به گدا، یا محمد ابن علی
یا محمد ابن علی، یا محمد ابن علی
نور هفتم
از صیام تا قیام-غلامرضا سازگار
ای فـروغ دانشت تــا صبـح محشر مستدام وی تــو را پیـش از ولادت داده پیغمبــر ســلام
منشـــأ کـــل کمـــال و باقــــر کـــل علــــوم هفتمیـن نـور و ششــم مولایــی و پنجم امام
انس وجان آرند حاجت در حریمت روز و شب آسمـان گردیــده بــر دور مـزارت صبـح و شـام
این عجب نبود که بخشی چشم جابرراشفا زخـم دل را می دهــی بـا یـک نگاهـت التیــام
ساکنــان آسمـان را لحظه لحظه، دم به دم از بقیعـت بــوی عطــر جنـت آیــد بـــر مشــام
درکمال و در جلال و علم و حلم و خلق و خو پــای تـا سـر، سـر بـه سـر آیینه ی خیر الانام
با تـو حـق گیــرد تـداوم از تو حق گیرد کمال بی تـو ایمـان نـادرست و بـی تـو قـرآن ناتمام
کودکــی بـــودی کـــه از تیــغ بیــانت ناگهان روز در چشـم یزیـــد بی حیــا آمـــد چــو شام
لال شــد از پاســخ و زد بر دهن مهر سکوت طشــت رسوایـــی او افتــــاد از بــــالای بـــام
تو ســر بـــالای نــی دیـدی به سن کودکی گه به دشت کربلا گه کوفه گاهی شهر شام
خیمه هـای آل عصمت را کـه آتش می زدند می دویــدی در بیابـان اشــک ریز و تشنه کام
کوفیــــان بردنـــد در حبــس عبیــــدالله تـــان شامیــان سنگــدل سنـگت زدنــد از روی بــام
ماجــرای کربــلا و شـــام و کوفــه بـس نبود از چــه دیگـر ایــن همــه آزار دیــدی از هشام
بارهـــا آوردت از شهـــر مدینـــه تــا دمــشق از وجــودت هتــک حــرمت کــرد جــای احتــرام
گــاه آوردت بـــه زنـدان گاه پای تخت خویش گـــاه زد زخـــم زبــان و گــاه مـــی زد اتهــــام
حیف کـــز زهــر جفــا گردید قلبت چاک چاک مـــرغ روحــت پــر زد از تـن جــانب دارالسـلام
بس که بر جان عزیزت روز و شب آمد ستم دادی از ســوز جگــر بـــر شیعیــانت ایـن پیـام
تــا بـــه صحــــرای منـــا گرینــد بهــر غربتت حاجیان هنگام حج، پیر و جوان و خاص و عـام
دوست دارم بــر تـــو گریـــم در بیابــان بقیع کرده انـد ایـن گریـه را بـر من حرامی ها حرام
در کنــار قبر بی شمــع و چراغت روز و شب هم بشر سوزدچو شمع وهم ملک گرید مدام
از چه شد صدچاک قلبت باچنان قدر و جلال وز چـه ویـران مانـده قبـرت با چنان جاه و مقام
بر تـو می گریــم کـه عمــری ساقی بزم بلا روزوشب ساعت به ساعت ریخت خون دل به جام
بــر تـــو ای تنهــــا چــــو عمّـــت مجتبــــی بر تو می گریم که مظلومی چو جد وباب ومام
بر تو می گریم که بردی کـوه غم از کودکی بر تو می گریم که شد با خون دل عمرت تمام
ای خدا را باب رحمت، باب رحمت باز کن
تا که "میثم" زائر قبرت شود فی کل عام
کرب و بلا گشته مدینه
از صیام تا قیام-غلامرضا سازگار
شیعه زند بر سر و سینه کـرب و بـلا گشتـــه مدینـه
فرزند زهرا جان داده مظلوم
امـام باقــر گردیـده مسموم
ای آخــرین شمس ولایت یابن الحسن سرت سلامت
فرزند زهرا جان داده مظلوم
امـام باقـر گردیـده مسموم
حضرت صادق شد عزادار گریـه کنــد بــا چشم خونبار
فرزند زهراجان داده مظلوم
امـام باقـر گردیـده مسموم
دوبــاره عالـم شد عـزادار داغ پیمبــــر شـــده تکـــرار
فرزند زهرا جان داده مظلوم
امـام باقـر گردیـده مسموم
کشتنــد حجــت خـــدا را باقــــــر آل مصطفـــــا را
فرزند زهرا جان داده مظلوم
امـام باقـر گردیـده مسموم
ختم رسل صاحب عزاشد پنجـم وصـی او فــدا شـد
فرزند زهرا جان داده مظلوم
امـام باقـر گردیـده مسموم
اشـک بنـی فاطمـه ریـزد نالـــه ز قلــب همــه خیــزد
فرزند زهرا جان داده مظلوم
امـام باقـر گردیـده مسموم
در مدح امام باقر علیه السلام
صیام تا قیام 2 - غلامرضا سازگار
لبم شهد ودهانم چشمه وفیض و کلامم جان سـزد بـا جـان خـود ریـزم بـه خـاک پای جانانش
امـــام پنجـــم و معصــوم هفتـم حضـرت باقـر که تــا شــام ابــد بــادا ســلام از حــی منانش
لقب باقـــر، محمّـــد نـــام او، کنیــه ابا جعفـر تعالــی الله از ایـن کنیــه و ایــن نــام و عنوانش
رجــال علــم از صبــح ازل، مرهـــون گفتــارش جهــان فضــل تــا شــام ابــد، مدیون احسانش
سجــود آورده خلقت از پــی تعظیم بـر خاکش سـلام آورده جابــر از رســول حسن سبحـانش
عجب نبـــود اگر در بــاغ رضــوان پــای بگـذارد اگر در حشر، شیطان دست خود آرد به دامانش
عجب نی گرشفا بخشد گاهش چشم جابر را که هر کس درد دارد خاک کوی اوست درمانش
چــراغ روشن دل هــاست قبــر بــی چــراغ او چه غم گرنیست شمع وآستان وسقف وایوانش
نسیمــی از بقیعش روح بخشد صد مسیحا را سـزد بـر کسب فیض از طـور آیـد پــور عمرانش
ضریحش کعبـۀ دل بــود و ایـوانش بهشت جان الهـی بشکنــد دستــی کــه آخــر کرد ویرانش
شنیدی لال شد یک لحظه دانشمنـد نصرانی میــان جمـع در پیش بیــان و نطــق و برهــانش
کــی ام مـن تـا ثنای حضرتش را خوانم و گویم خــدا باشــد ثنـــاگویش، نبــی بایــد ثناخوانش
فــروغ دانشش بگـرفت چون خورشید، عالم را کــه هــم انــوار ایمــان بــود و هم اسرار قرآنش
گهـــی دادنــد در اوج جــلالت نسبت کفـرش گهــی بستنـد بهتــان و گهــی بردنــد زندانش
ولــی عصـر در شب هـای تاریک است، زوارش تمــام خلــق عالــم پشت دیوارنـــد مهمـــانش
کنـــار قبـــر او جـــرات نـــدارد زائـــری هرگــز که ریــزد قطـرۀ اشکــی بـر او از چشم گریانش
مگودرروضه اش شمع وچراغی نیست،می بینم که باشــد هـر دلی تا بامـدادان شمع سوزانش
به عهـد کودکـی از خردسـالی دیــد جـدش را که مانـده روی زخـم سینه، جای سم اسبانش
اگــر در روز محشــر هــم ببینـی ماه رویش را نشـان تشنگـی پیداست بر لب های عطشانش
دویــد از بس کــه بـا پـای برهنــه در دل صحرا کف پـا شــد چــو دل مجــروح، از خـار مغیلانش
دریغــا آــخر از زهــر جفــا کردنــد مسمـومش نهــان بـا پیکـرش در خـاک شد غم های پنهانش
بوَد در شعلۀ جانسوز،نظم«میثمش» پیدا
غم نـاگفتـــه و ســوز دل و رنج فـراوانش
در مدح و مصیبت امام باقر علیه السلام
صیام تا قیام 4 – استاد سازگار
ای جــان جهـــان امــام باقـر وی قبلــه ی جــان امام باقر
وی کهــف امــان امــام باقـر وی فــوق بیــان امــام باقــر
وی نـــور عیـــان امــام باقــر مـــولای زمـــان امــام باقــر
تـــو باقـــر علـــم کبریایــی تـــو آینـــه ی خـــدانمـــایی
تــو قبلــه ی جــان انبیایـی حـق است که حجت خدایی
مـا یکــسره درد و تـو دوایی مـا جسـم و تو جان امام باقر
تــو مظهــــر رب العـــالمینی تــو هستــی زین العابــدینی
عیســای مسیــح آفرینـــی ســر تــا قـــدم آیـت مبینـی
سلطـان جهــان، امام دینی در کـــون و مکــان امــام باقر
ای دوستــی تــــو اعتبــارم مــــن آرزوی مدینـــــه دارم
تــا روی بـــه درگــه تــو آرم تــا چهــره بــه تربتت گذارم
شایـد به بقیع، جـان سپارم بــا اشــک روان امــام باقــر
ای قلــۀ عـرش، خـاک پایت ای جـــان جهــانیان فــدایت
گـل واژۀ وحــی در صــدایت تــو پادشهــی و مـا گــدایت
چشـم همــه بـر در سرایت از پیــر و جــوان امــام باقـــر
افـسوس که حرمتت دریدند بعــد از نبــی از شمـا بریدند
در شــام، غریبـی تـو دیدند ننـگ ابــدی بـه خـود خریدند
بر قتل تو نقشه ها کشیدند پنهـــان و عیــان امــام باقــر
بودی زحقوق خویش محروم تا شدجگرت به زهر،مسموم
بــا یاد تــو ای امــام مظلوم گردیــد قلـوب شیعه مغموم
از قبـر غـریب توست معلوم صــد رنــج نهــان امــام بـاقر
گریه به عزای تو ثواب است دل هـا ز مصیبتت کباب است
قبــر تــو میــان آفتاب است از کینـۀ دشمنان خراب است
این حرمت آل بوتراب است؟! کــی بـــود گمـان امـام باقـر
تو جــور و جفای شـام دیدی خاکستر و سنگ و بام دیدی
بـر نیــزه ســـر امــام دیدی خوشحالی خاص وعام دیدی
بیــداد و ستــم مــدام دیدی از خــرد و کــلان امــام باقـر
ای وصف تـو بـار نخل«میثم» وی خاک رهت به زخم،مرهم
وی ریــزه خــور عطـــات، آدم وی لطف و کـرامتت مسـلم
در حـــشر ز آتــش جهنـــم مـــا را برهـــان امـــام باقـــر
افزودن دیدگاه جدید