خدا در عرفان عرفه/ بخش اول
قسمت اول: توحید
اشاره
آنچه در این مقاله و مقالات بعد با عنوان «عرفان عرفه» می آید، قطراتی است از دریای بی کران معارف الهی که از زبان اولیای خدا جاری شده است. انسان وقتی به نیایش های ائمه اطهار علیهم السلام رجوع می کند، خود را در کنار اقیانوسی بی کران می بیند. میل به شنا در این اقیانوس از یک سوی، بی پایانی آن از سوی دیگر، آدمی را حیران می سازد.
نه چنان حیران که پشتش سوی اوست بل چنان حیران که محو روی دوست
زیرا:
عشق دریایی کرانه ناپدید کی توان کردن شنا ای هوشمند
نیایش انسان های کامل جوشش عشق ناب است که موجب گشایش نطق بلبل طبع عاشقی در حضور معشوق می شود. در واقع معشوق از زبان عاشق حرف می زند و دریای ساکن و ساکت وی را به جوش و خروش می آورد.
اولم این جزر و مد از تو رسید ورنه ساکن بود این بحر ای مجید
هم از آنجا کاین تردّد دادی ام بی تردد کن هم از روی کرم
حدیث دلبردگی و سر سپردگی قدیمی ترین قصه پر غصه تاریخ انسانی است. هر نیایشی به نوعی تقریر قصه دلبردگی و دلدادگی است. مناجات روز عرفه از حضرت سیدالشهدا و حضرت سیدالساجدین علیهماالسلام از آن جمله است. پدر و پسر عاشق یک معشوق اند و ساجد یک مسجود و عابد یک معبود. صدا و ندایی که از نای این ناموران به گوش رسد، صاحب گوش را از هوش برد و محو او کند.
پسر شرح دعای پدر می دهد. پدر سرّ الست از سینه به در می کند و سینه در مقابل غیر حق سپر می کند.
ما نیز که دستی از دور به آتش داریم، نهال عشق آنان در صحرای دل کاریم و به عشق آنان نازیم؛ زیرا که:
به سدر و جنّت و طوبی چه نازها دارد هر آنکه دامن اهل عبا رها نکند
آنچه از خودشان یاد گیریم در طبق اخلاص ریزیم و تا نمیریم، چشم از کریمان برنگیریم.
مقالات عرفان عرفه، تفسیر موضوعیِ دعای عرفه امام حسین و امام زین العابدین علیهماالسلام است، که تقدیم اهل معنی می شود.
این مقالات پیرو مقالات سال های گذشته است که با عنوان «اسرار و عرفان حج» آوردیم.
لازم می دانم که از جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای سید علی قاضی عسکر تشکر و قدردانی کنم که با تشویق و پی گیری خود، ما را به تقریر این مطالب واداشتند.
«اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدا فَیَکُونَ مَوْرُوثا وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی مُلْکِهِ فَیُضَادَّهُ فِیمَا ابْتَدَعَ وَ لا وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ فَیُرْفِدَهُ فِیمَا صَنَعَ فَسُبْحَانَهُ سُبْحَانَهُ لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا وَ تَفَطَّرَتَا سُبْحَانَ اللَّهِ الْوَاحِدِ الاْءَحَدِ الصَّمَدِ الَّذِی لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوا أَحَدٌ لَیْسَ دُونَکَ ظَهِیرٌ وَ لا فَوْقَکَ قَدِیرٌ وَ أَنْتَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ یَا مُطْلِقَ الْمُکَبَّلِ الاْءَسِیرِ یَا رَازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِیرِ یَا عِصْمَةَ الْخَائِفِ الْمُسْتَجِیرِ یَا مَنْ لا شَرِیکَ لَهُ وَ لا وَزِیرَ».
سپاس مخصوص خداوندی است که فرزندی برنگزید تا وارث وی شود و شریکی در سلطنت ندارد تا با وی به ضدّیت برخیزد و به معاون و کمکی در آفرینش نیاز ندارد. پاک پروردگاری که پاک است از این که جز او خدایی باشد که اگر چنین بود زمین و آسمان فاسد شده، از هم می گسست پاک پروردگاری که یکتای یکتا و صمد است. خدایی که نه زاده است و نه می زاید و کسی همانند او نیست.
و نه جز تو پشتیبانی هست و نه بالاتر از تو قدرتمندی، و تنها تو بلندمرتبه و بزرگی. ای که نه شریکی داری و نه وزیری.»
«أَنْتَ اللَّهُ لا إِلَهَ اِلاَّ أَنْتَ، الاْءَحَدُ الْمُتَوَحِّدُ الْفَرْدُ الْمُتَفَرِّدُ.
أَنْتَ اللَّهُ لا إِلَهَ اِلاَّ أَنْتَ، الْکَرِیمُ الْمُتَکَرِّمُ، الْعَظِیمُ الْمُتَعَظِّمُ، الْکَبِیرُ الْمُتَکَبِّرُ....
أَنْتَ اللَّهُ لا إِلَهَ اِلاَّ أَنْتَ... الدَّائِمُ الاْءَدْوَمُ.
أَنْتَ اللَّهُ لا إِلَهَ اِلاَّ أَنْتَ، الاْءَوَّلُ قَبْلَ کُلِّ أَحَدٍ، وَ الاْآخِرُ بَعْدَ کُلِّ عَدَدٍ.
أَنْتَ اللَّهُ لا إِلَهَ اِلاَّ أَنْتَ، الدَّانِی فِی عُلُوِّهِ، وَ الْعَالِی فِی دُنُوِّهِ.
أَنْتَ الَّذِی لَمْ یُعِنْکَ عَلَی خَلْقِکَ شَرِیکٌ، وَ لَمْ یُوَازِرْکَ فِی أَمْرِکَ وَزِیرٌ، وَ لَمْ یَکُنْ لَکَ مُشَاهِدٌ وَ لا نَظِیرٌ.
أَنْتَ الَّذِی لا تُحَدُّ فَتَکُونَ مَحْدُوداً، وَ لَمْ تُمَثَّلْ فَتَکُونَ مَوْجُوداً، وَ لَمْ تَلِدْ فَتَکُونَ مَوْلُوداً.
أَنْتَ الَّذِی لا ضِدَّ مَعَکَ فَیُعَانِدَکَ، وَ لا عِدْلَ لَکَ فَیُکَاثِرَکَ، وَ لا نِدَّ لَکَ فَیُعَارِضَکَ...
فَقَدْ قَدَّمْتُ تَوْحِیدَکَ وَ نَفْیَ الاْءَضْدَادِ وَ الاْءَنْدَادِ وَ الاْءَشْبَاهِ عَنْکَ».
تویی خدا، جز تو خدایی نیست. یکتای بی همتا، تنهای بی مانند.
تویی خدا، جز تو خدایی نیست. بخشنده بی همانند و عظیم بی مانند. بزرگ و بزرگوار.
تویی خدا، جز تو خدایی نیست. دائم و همیشگی. اول هر کس و آخر هر چیز.
تویی خدا و جز تو خدایی نیست. پایین ترین چیز در عین بلندی و عالی ترین چیز در عین نزدیکی.
تو آنی که کس را در آفرینش به یاری نخوانی و کسی را درکارهایت لایق مشورت و همیاری ندانی. نگاهدار و نظیر نداری.
تویی خدا که در حدود نگنجی تا محدود شوی. مثل نداری تا موجود گردی. زاده نشوی تا مولود شوی. تو آنی که نه ضدی داری تا با تو دشمنی کند و نه همتا که انبازی نماید و نه بدیل داری که با تو به مبارزه برخیزد. پس من، توحیدت را با نفی اضداد و انداد و اشباهت به پیشگاهت عرضه می کنم.
خداوند رکن اصلی همه نیایش ها، به ویژه نیایش های اولیای الهی است؛ زیرا دعا مولود رابطه انسان با خداوند است و بدین جهت در اول و آخر و وسط هر مناجاتی مطرح می گردد.
شناخت انسان نیایشگر از خود و خدایی که وی را آفریده است و معرفت آدمی به صفات کمالیه و جمالیه و شوق و اشتیاق جهت رسیدن به این معدن عظمت از طرفی، و احساس احتیاج به این مبدأ اعلی و احساس قصور و تقصیر انسان در راستای تکالیف انسانی خود از طرفی دیگر، موجب فوران آتشفشان دل را قالب ادعیه و نیایش های عرفانی شده است.
انسان نیایشگر، خدا را آن چنان که می یابد می ستاید و آن چنان وی را سجود می کند که شهود می کند. بنابراین معرفتِ داعی هر قدر قوی تر و جامع تر باشد، مضامین دعای او به همان مقدار عالی تر می گردد. از آنجایی که معرفت انسان های کامل، کاملترین معرفت است. لذا مناجاتشان نیز کاملترین مناجات خواهد بود.
تنوّع جهات در ادعیه حضرات معصوم علیهم السلام بدین جهت است؛ زیرا آنان حضرت احدیت را از جهات و ابعاد گوناگون ادراک کرده و با او به راز و نیاز می پردازند.
در این مقال به نمونه هایی از آن جهات گوناگون به قدر امکان اشاره می کنیم:
1 - توحید باری تعالی(1)
مراد از توحید، یکتا دانستن خداوند است و منظور از یکتایی آن است که آدمی خداوند را به صفاتی متصف بداند که مخصوص وی بوده و برای غیر خدا جایز نباشد.
امام سجاد علیه السلام از این حالت با عبارت های: «الاْءَحَدُ الْمُتَوَحِّدُ» و «الْفَرْدُ الْمُتَفَرِّدُ» تعبیر می کند.
یعنی خداوند واحدی است که وحدانیّتش مخصوص او است و هیچ واحدی از چنین وحدانیتی برخوردار نیست.
فردیّت خداوند سبحان، مخصوص اوست و هیچ فرد دیگری از چنین تفرّدی بهره مند نیست.
در غیر خداوند، هر چیزی که یکی است برایش دویی متصور است و هیچ واحدی بدون ثانی نیست، اما خداوند سبحان احدی است که ثانی ندارد؛ یعنی یکتای همه است که هیچ تایی ندارد. از این، رو خودش را در قرآن کریم چنین توصیف می کند:
قُلْ هُوَ اللّه ُ أَحَدٌ * اللّه ُ الصَّمَدُ * لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ * وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوا أَحَدٌ .(2)
بگو تنها خداوند یکی است و بی نیاز است، که نه زاید و نه زاییده شود و احدی مانند او نیست.
احد است و شمار ازو معزول صمد است و نیاز ازو مخذول
آن احد نی که عقل داند و فهم و آن صمد نی که حس شناسد و وهم
نه فراوان نه اندکی باشد یکی اندر یکی یکی باشد
در دویی جز بدو سقط نبود هرگز اندر یکی غلط نبود(3)
احدیت در کلام امام حسین علیه السلام چنین بیان می شود:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدا وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ... الْوَاحِدِ الاْءَحَدِ الصَّمَدِ الَّذِی لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوا أَحَدٌ».
«حمد مخصوص آن خداوندی است که فرزندی برنگرفت و شریکی ندارد... خدای واحد و احد و صمدی که نه زاید و نه زاده شود و کسی مانند او نیست.»
امام سجاد علیه السلام نیز به خدا عرض می کند:
«أَنْتَ اللَّهُ لا إِلَهَ اِلاَّ أَنْتَ، الاْءَحَدُ الْمُتَوَحِّدُ الْفَرْدُ الْمُتَفَرِّدُ الاْءَوَّلُ قَبْلَ کُلِّ أَحَدٍ، وَ الاْآخِرُ بَعْدَ کُلِّ عَدَدٍ».
«تو آن خدایی که جز تو خدای دیگری نیست. خداوند، احدی است که احدیتش مخصوص اوست. خدای فردی که فردیتش جز در او یافت نشود. اوّلی که قبل از هر احدی و آخری که بعد از هر عددی است.»
دلایل توحید
الف: بی نهایت و بی حد بودن خدا
یکی از دلایل توحید و وحدانیت باری تعالی، بی حد و بی نهایت بودن او است.
از آنجا که حضرت حق، وجود محض است و اقتضای ذاتی وجود محض، بی نهایت بودنِ اوست؛ زیرا عدم که تنها نقیض وجود است در ذات وجود راه ندارد تا بتواند آن را محدود سازد و از طرفی چون ذات باری تعالی به جهت صرف الوجود بودن ماهیت ندارد، [که ماهیات، حدود و رسومِ وجودند] لذا وجود وی بی حد و نهایت می گردد. از این رو امام سجاد علیه السلام عرض می کند:
«أَنْتَ الَّذِی لا تُحَدُّ فَتَکُونَ مَحْدُوداً».
«تو آن خدایی هستی که حدی نداری تا بدان جهت محدود گردی.»
لازمه بی حد و نهایت بودن خداوند واحد بودن او است؛ زیرا اقتضای بی نهایت واقعی، وحدت واقعی است که با دوگانگی و اثنینیّت سازگار نیست. چون لازمه عقلی وجود دو موجودِ بی نهایت، محدود گشتن هر دو می باشد. محدود بودن نیز لازمه ماهیت داشتن و لازمه ماهیت، مرکب بودن و لازمه ترکیب احتیاج به اعضای ترکیبی است. که احتیاج با خداوند نمی سازد؛ زیرا خداوند باید غنی علی الاطلاق باشد.
در قرآن کریم این مطلب با تعابیر گوناگون آمده است:
فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّه ِ ؛(4) «هر طرف که روی گردانید؛ با خدا روبرویید و خدا همانجا است.»
وَهُوَ الَّذِی فِی السَّمَاءِ إِلَهٌ وَ فِی الاْءَرْضِ إِلَهٌ ؛(5) «اوست که در آسمان خدا و در زمین نیز خدا است.»
هُوَ الاْءَوَّلُ وَالاْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ؛(6) «اوست که اول است و آخر، ظاهر است و باطن. و با شماست هر جا که باشید.»
بی نهایت و بی حد بودن خداوند باعث شده است که وجود اقدس او در همه جا باشد.
همه جا منزل عشق است که یارم همه جاست کور دل آنکه نیابد به جهان جای تو را
به کجا روی نماید که تواش قبله نه ای آنکه جوید به حرم منزل و مأوای تو را(7)
امام عارفان، حضرت امیر مؤمنان علیه السلام در دعای کمیل عرض می کند: «مَلاَءَتْ [ غَلَبَتْ [ أَرْکَانَ کُلِّ شَیْءٍ»؛ «تار و پود هر چیز را پر کرده است.»
بدین جهت هیچ مکانی خالی از خدا نیست و در عین حال خدا در هیچ مکانی نیست؛ زیرا او برتر از مکان و امکان است. از این رو امام سجاد علیه السلام در دعای عرفه عرضه می دارد: «أَنْتَ الَّذِی لا یَحْوِیکَ مَکَانٌ»؛ «تو آن خدایی هستی که هیچ مکانی تو را در بر نگیرد.»
همه جا از او پر است و او خالی از همه جا. مکان و لامکان مخلوق اویند و او خالق همه.
ای خدا، ای هم تو پیدا هم نهان هم مکان ها از تو پر هم لامکان
نی ز تو جایی پر و نی خالی است وصف تو از این و از آن عالی است
ای منزه از «چه» و از «چون» بری هر چه گویم تو از آن بالاتری(8)
ناگفته نماند که اگر در بعضی از بخش های ادعیه ائمه اطهار علیهم السلام مکان به خدا نسبت داده شده است؛ مانند این قسمت از نیایش امام زین العابدین علیه السلام که:
«سُبْحَانَکَ مَا أَجَلَّ شَأْنَکَ، وَ أَسْنَی فِی الاْءَمَاکِنِ مَکَانَکَ».
«پاک پروردگار را! شأن تو چقدر جلیل است و مرتبه ات در میان مراتب، چقدر نورانی است.»
و کلام امیر المؤمنین علیه السلام در دعای کمیل که گفت:
«اَللّهُمَّ عَظُمَ سُلْطانُکَ وَ عَلا مَکانُکَ» ؛ «بار الها ! سلطنت تو عظیم و مکانت تو برتر است.»
و تعبیرهایی مانند آن را باید متناسب با مقام الهی معنی کرد؛ یعنی منظور از مکان در اینجا یا مکانت و مرتبت است که از آن، به درجه و جایگاه تعبیر می کنند، در این صورت نمی توان مکان را به معنای جایی مادی و محسوس معنی کرد که شأن خداوند سبحان اجلّ از مکان بوده است. همانطور که مفسّران گرانقدر «استوی» در الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی(9) رابه معنای تسلط و فرمانروایی آورده اند نه به معنای رکوب و نشستن.
محیی الدین عربی در این باره می گوید: انسان دو نوع علوّ دارد. علوّ مکانی و علو مکانتی، خداوند در یکی از آنها با ما شریک است که همان علوّ مکانتی است و مبرّا از علو مکانی است؛ سَبِّحْ اسْمَ رَبِّکَ الاْءَعْلَی ؛(10) «روشن است که در این آیه، مراد از علوّ، علو مکانتی است» .(11)
گواه صدق این مدّعی کلام امام زین العابدین علیه السلام در دعای عرفه است که عرضه می دارد:
«وَ تَوَلَّنِی بِمَا تَتَوَلَّی بِهِ أَهْلَ طَاعَتِکَ وَ الزُّلْفَی لَدَیْکَ وَ الْمَکَانَةِ مِنْکَ».
«و ولیّ من باش آن گونه که ولیّ بندگان فرمان برداری، و آنان را به دوستی خود برگزیده ای و منزلت و مکانت داده ای.»
احتمال دیگر این است که مراد از مکان، همان مکان مادی و جایی خاص باشد. در این صورت نسبت دادن آن مکان به خداوند، نسبت اشراقی، حبّی و ملکی خواهد بود؛ یعنی مکانی که متعلق به خدا بوده و خدا بدان محل عنایت مخصوص دارد؛ مانند «بیت اللّه الحرام».
خانه ای را به خدا نسبت می دهیم، در حالی که می دانیم خداوند بی نیاز از خانه و کاشانه بوده و بلکه خالق آن است. این نسبت، نسبتِ ارزشی و حبّی است؛ یعنی خداوند این مکان را بیشتر از سایر مکان ها دوست دارد و ارزش این مکان بیش از مکان های دیگر است.
از طرفی، چون همه مکان ها متعلق به خداوند است، پس می توان هر مکانی را به خدا نسبت داد و گفت: مکانِ خدا؛ به این معنی که مال خدا است و جز خداوند مالکی ندارد.
خلاصه کلام این که: عبارت مکان در نیایش ها یا به معنای مکانت است و یا به معنای مکانی که متعلق به خداوند است؛ زیرا مکان و لامکان هر دو مخلوقند و مرزوق و خدای را نسزد که محاط در مخلوق خود باشد. بلکه او در زمین و آسمان، خداست. وَهُوَ الَّذِی فِی السَّمَاءِ إِلَهٌ وَ فِی الاْءَرْضِ إِلَهٌ .(12)
حقیقت منزل او لامکان است به معنی در زمین و آسمان است
مقام او بود اندر همه جا ازو خالی نباشد هیچ مأوا
خداوندی که عالم نامور زوست زمین و آسمان زیر و زبر زوست
دو عالم خلقت هستی ازو یافت فلک بالا زمین پستی ازو یافت
نه هرگز کبریایش را بدایت نه ملکش را سرانجام و نهایت ب
نبینم در جهان مقدار مویی که آن را نیست باروی تو رویی
همه باقی به توست و تو نهانی درون جان و بیرون جهانی
جهان از تو پر و تو در جهان نه همه در تو گم و تو در میان نه(13)
ادامه دارد...
***************************
پاورقی:
1 . بار توحید هر کسی نکشد
طمع توحید هر خسی نچشد
حدیقه سنایی، ص66
2 . اخلاص، 31
3 . حدیقه سنایی، چاپ دانشگاه، ص 64
4 . بقره: 115
5 . زخرف : 84
6 . حدید : 3
7 . دیوان امام خمینی، غزل شماره 4 8 . مثنوی طاقدیس، ملا احمد نراقی، ص 271
9 . طه: 5
10 . اعلی، 1
11 . فصوص الحکم، فص ادریسی.
12 . زخرف : 84
13 . اسرار نامه، ص 2 و 3 14 . اسرار نامه، ص 2.
افزودن دیدگاه جدید