رعایت بهداشت فردی نقش مهمی در زندگانی امام باقر علیه السلام داشت .هر چند در آن دوران امکانات بهداشتی بسیار محدود بود،ولی امام در همان دوران بسیار بدان اهمیت می داد و رعایت آن را به پیروان خویش نیز سفارش می کرد.
آرستگی ظاهر:
حضرت صادق فرمود حضرت باقر با كتم (كتم گياهى است كه با وسمه مخلوط ميكنند و بريش براى رنگ كردن ميمالند). خضاب ميكرد، شيبه اسدى گفت از حضرت صادق پرسيدم راجع به خضاب مو فرمود حضرت حسين عليه السلام خضاب ميكرد و حضرت باقر صلوات اللَّه عليه نيز با حناء و كتم خضاب ميكرد.
ابو بكر حضرمى گفت با ابو علقمه و حارث بن مغيره و ابو حسان خدمت حضرت صادق بوديم و علقمه با حناء خضاب كرده بود و حارث با ابو حسان خضاب نكرده بود هر كدام اشاره بريشهاى خود نموده پرسيدند نظر شما چيست در مورد ريشهاى ما؟
حضرت صادق فرمود چقدر زيبا است گفتند حضرت باقر با وسمه خضاب ميكرد فرمود آرى وقتى با آن زن ثقفى ازدواج كرد كنيزان محاسن ايشان را خضاب كردند.
معاوية بن عمار گفت حضرت باقر را ديدم كه با حناء خضاب نموده بود سدير صيرفى گفت حضرت باقر موى گونه و زير چانهاش را ميگرفت و كوتاه ميكرد..محمد بن مسلم گفت ديدم حضرت باقر مشغول اصلاح كردن بود بسلمانى فرمود محاسن و ريشش گرد كند.
آراستگی پوشش:
حكم بن عتيبه گفت خدمت حضرت باقر رسيدم ديدم در يك اطاق آراسته نشسته پيراهن تازهاى پوشيده است و يك بالاپوش رنگ شده بر خود انداخته كه اثر رنگ روى شانهاش مانده است و شروع كردم بتماشاى خانه و سر و لباس امام. فرمود حكم چه ميگوئى راجع باين وضع.عرضكردم چه بگويم شما كه خود را باين وضع آراسته ايد ما چنين مىپنداريم كه اين قبيل كارها مخصوص جوانان بیزن و شهوتران است.فرمود حكم چه كسى حرام كرده زينت خدا را كه به بندگانش اختصاص داده اما اين خانه كه مىبينى خانه عروس است و من تازه عروسى كرده ام خانه خودم همان خانهايست كه ديده اى.
مالك بن اعين گفت خدمت حضرت باقر رسيدم ديدم روپوشى خيلى قرمز پوشيده لبخندى زدم. فرمود ميدانم چرا ميخندى از اين جامه من خنده ات گرفت. زنى از قبيله بنى ثقيف دارم كه مرا مجبور به پوشيدن اين لباس كرده من او را دوست دارم او هم باجبار اين لباس را بمن پوشانده ولى نماز در آن نميخوانم شما هم در جامه خيلى قرمز نماز نخوانيد.مالك گفت بعد باز خدمتش رسيدم آن زن را طلاق داده بود و فرمود ديدم از على بيزارى ميجويد با اين كار ديگر تاب نياوردم كه او را نگه دارم.(كافى ص 447 ج 6)
حسن زيات بصرى گفت من و دوستم خدمت حضرت باقر عليه السلام رسيديم ديديم در خانه آراسته يك جامه گلى رنگ بر تن نموده و سر و ريش خود را روغن زده و سرمه كشيده است و چند مسأله پرسيديم همين كه خواستم حركت كنم فرمود حسن فردا با رفيقت بيا پيش من و عرضكردم بسيار خوب فدايت شوم.فردا خدمتش رسيدم ديدم در خانه ايست كه جز حصير چيزى ندارد و يك جامه خشن پوشيده رو كرد بدوست من فرمود برادر بصرى! تو ديروز آمدى من در خانه عروسى بودم و آن روز نوبت او بود و خانه متعلق بخودش بود تمام وسائل نيز باو تعلق داشت او خود را براى من زينت كرده بود من نيز لازم بود خود را برايش بيارايم مبادا خيالى بكنى.رفيقم گفت بخدا خاطرم چيزى گذشت ولى اكنون ديگر هر چه خيال كرده بودم از بين رفت و فهميدم حق با شما است.
زراره گفت حضرت باقر عليه السلام خارج شد تا نماز بخواند با چند نفر از بچه هايشان جبه مخمل زرد و رداى مخملى زرد رنگ پوشيده بود.
★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★
منبــــــــع: زندگانى حضرت سجاد و امام محمد باقر عليهما السلام( ترجمه جلد 46 بحار الأنوار)، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، تهران:اسلاميه،صص208-210