مصاحبه با حضرت آیت الله حاج سیدرضا بهاءالدینی(ره)

موضوع نوشتار: 
به مناسبت 27 تیر، سالروز ارتحال ملکوتی آیت الله بهاءالدینی
آیت الله بهاءالدینی

آیت الله حاج آقا رضا بهاءالدینی از معدود فقهای استخوان داری است که تمام ابعاد وجودی انسان را ارج نهاده و به پرورش و تربیت همه جانبه استعداد این ودیعه ی الهی پرداخته است.
اشتغال به فقه و اصول وی راازاهمیت اخلاق دور نساخته و توجه به تربیت انسانی او را به انزوای کشنده نکشانده است.
اگر چه از تعلقات مادی خویش را بدور ساخته لکن گریز از تعلق را با بی توجهی و بی تعهدی نسبت به سرنوشت جامعه اشتباه نگرفته است.
اندیشه را ارج نهاده و تفکر را پیشه ساخته دل را جلا داده و از جلال و جمال الهی سیرابش ساخته است. هیچکس گمان نمی برد این عارف متخلق گوشه گیر در کوچه پس کوچه های شهر قم این همه از وقایع روز و جریانات زمان آگاه باشد و چنان به تحلیل حوادث بپردازد که تو گویی مسوول تیزبینی به تفسیر سیاسی نشسته است.
چه انگیزه ای جز تعهد توام با آگاهی این زاهد رهیده از رنگ تعلق را راهی دیار رهروی رهیده از بند حیات در شهر دور افتاده کاشمر می کند و به زیارت مزار مدرس - مرد ذکاوت دیانت و شجاعت - در دل خراسان می کشاند راستی کدامین عارفی است که به مردان دین و سیاست این همه ارج نهد و کدامین سیاست دان دین آشنایی است که چنین دراخلاق و عرفان غرق شود.
وقتی سخن از دین آشنایان ستم ستیزی چون: شهید مصطفی خمینی پیش می آید بیان را وافی به مقصود نمی داند و با قلم به وصف آن دلدادگان مقرب می پردازد.
آیت الله بهاءالدینی فقیه خود ساخته ای است که سعادت جامعه را در توجه مبلغان به سازندگی خویش می داند و تمام موفقیتها را در گرو آن می بیند و بی جهت نیست ک هبه توصیه حضرت امام درس اخلاق این درس اصلی بفراموشی سپرده شده - را در حوزه می آغازد.
نشستن در کناراین بزرگ مرد و گوش کردن به سخنان نغزوی لذتی وصف ناکردنی دارد لکن افسوس که صفحات محدود مجله این لذت رااز ما و خوانندگان دریغ می دارد و مجبورمان می سازد که بهمین مقدار بسنده کنیم بااین همه آنچه که از سخن نیک واندیشه های ناب می توان سراغ گرفت دراین مجموعه فراوان یافت می شود.
مصاحبه اگر چه کم حجم است لکن بسیار پربار می باشد و جمله جمله آن پیامی ژرف در بردارد و نیازمند اندیشیدنی است در خور.امید که بهره ای شایسته گیریم.
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
یادآوری:
برخی ازاین فرزانگان دانش و تقوی که توفیق دیدارشان را پیدا می کنیم بخاطر فروتنی و حساسیت فراوانی که از خودستایی و نام و آوازه دارند به دشواری می توان کلامی را پیرامون زندگی و ویژگیهای شخصی ایشان از زبانشان شنید. از این روی داشتن شرح زندگی که از زبان خودایشان مطرح شده باشد (با همه اهمیتی که این گونه شرح حالها دارند) بسیار کم و نادر است.
و علت گمنامی بسیاری از بزرگان شخصیتهای اسلامی نیز نشات گرفته از همین موضوع است. ما نیز در خدمت استاد از تاریخ زندگی ایشان جویا شدیم که با سکوت معظم له روبرو گشتیم قرائن چنین نشان می داد که کوشش فزونتر نیز بی حاصل است. لذا لب فرو بستیم و پیرامون این موضوع از سوی دیگری به کنکاش پرداختیم که کم بهره ای آن از پیش روشن بود.
استاد در حدود سال 1287 ش در خاندانی پاک و متدین در شهر قم چشم به دنیا گشودند.از آغاز نوجوانی به تحصیل و فراگیری معارف اسلامی پرداخته و مورد توجه مرحوم آیه الله شیخ ابوالقاسم قمی و دیگر بزرگان قرار گرفتند.
ضمن ارتباط با مرحوم آیه الله میرزاجواد آقای ملکی تبریزی نزد استادانی مانند: آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حایری حاج شیخ محمدتقی بافقی آیه الله شاه آبادی آیه الله حجت و دیگر بزرگان به بهره وری دست یازیدند.
با دوستانی مانند: آیه الله سیداحمدزنجانی و مرحوم زاهدی هم درس و بحث بودند. آشنایی طولانی ایشان باامام خمینی[ مدظله العالی] توفیق دیگری است که نصیب ایشان شده و بخاطر تناسب فکری و روحی هم دم و هم نوای دیرین مرحوم آیه الله حاج سیدمصطفی خمینی بوده اند.
سالهای متمادی بتدریس سطح و خارج پرداخته و صدها نفرازاندیشه ایشان سود جسته اند.
واینک با کهولت سنی که دارند ضمن تدریس بحثهای عمیق فقهی برای برخی از شاگردان قدیمی شبهای جمعه از سرچشمه زلال قرآن جام حیات می گیرند و برخی از شبهای دیگر بر کناره کوثر روایات به شرح و تحلیل می نشینند.
نوشته های ارزشمندی پیرامون برخی از مسائل اسلامی دارند که امیدواریم به همت همت دارانی به زیور طبع آراسته گردد.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✔️حوزه: با تشکراز لطف شما که وقت خود را دراختیار ما گذاشتید اگراجازه فرمایید گفتگو را آغاز کنیم؟
✔️استاد:انشاءالله که مقصود از این مصاحبه ها و دیگر زحماتی که شما در راه انتشار مجله می کشید ساخته شدن طلبه هاست.
برای رسیدن به این مقصوداول باید خودتان را بسازید. قدم اول در سازندگی ساختن خودانسان است. اگرانسان خودش را نساخته باشد در ساختن دیگران موفق نمی شود. نه اینکه کار شما تنهااین خصوصیت را داشته باشد. هر تبلیغی اینگونه است. مبلغ باید به آنچه می گوید رسیده باشد. مانند پیامبران الاهی که اول خود ساخته شده بودند بعد به سازندگی دعوت می کردند. اگر پیامبر می گویدامین باشید. اول خودش امین است و اگر می گوید صادق باشید اول خودش صادق است. هر مبلغی باید بعداز پرداختن به خود به دیگران بپردازد. در غیراین صورت هیچ فایده ای ندارد. کسی که می خواهد مصلح جمعیت یا منطقه ای بشود اول باید خودش رااصلاح کند این یک قاعده کلی است واستثنا هم بر نمی دارد.
اگراصلاح خوب است اول خودت رااصلاح کن اگر خودسازی خوب است اول خودت را بساز اگر حرام بداست اول خودت ترک کن. چطور شده که همه باید تطهیر شوند ولی خودت نباید تطهیر شوی؟!
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
✔️حوزه: چگونه واز کجا باید خودسازی را آغاز کرد؟
✔️استاد: پایه واساس تمام کمالات انسان توحید و منشاء تمام بدبختیهای انسان شرک است. درابتدای امر باید تمام کوششمان براین باشد که موحد شده و خودمان رااز هرگونه شرک تزکیه کنیم. توحید و برائت از شرک در لفظ بسیار ساده است و با بهترین صورت با بیانی خوش می توان از آن صحبت کرد.اما در عمل چنان مشکل است که نمی شود آنرا تصور کرد.ازاین رو موحد و مومن کم داریم. موحد و مومنی که از مرحله لغلغه زبان گذشته و توحید وایمان را وجدان کرده باشد. که از تمام معارف اسلام بالاتراست. البته معارف اسلام و مدارج ایمان ذات تشکیک دارای درجات است مانند نور مراتب مختلفی دارد. مرتبه اعلای آن مخصوص پیامبر واولیاء خداست و ما نمی توانیم به آن برسیم. ولی نبایداو تلاش غفلت کنیم باید در همان مسیر بکوشیم تا هر چه بیشتر به اولیاء خدا نزدیک شویم.
پیامبر اکرم به مرتبه اقامه صلات معراجیه رسیده است صلاتی که در [ ایاک نعبد وایاک نستعین] آن حصر عبودیت خدا و سلب استعانت از ماسوی حق است. انقطاع از ما سوی الله است.
این صلاه منتهای تکامل بشری است. انسان باید در نتیجه معارف عبادات و ترک محرمات به این صلات برسد صلاتی که با یک شرک هم منافات دارد. و با تشبثات به زید و عمر نمی سازد. ما که تااین اندازه در امورمان به غیر توجه داریم به لحاظ فاصله با[ ایاک نعبد وایاک نستعین] است. باید سعی کنیم هر چه این فاصله کم شود و در عمل به حصر عبودیت خدا و سلب استعانت از غیر خدا برسیم. آنگه تمام امورمان اصلاح می شود.
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
✔️حوزه: آمادگی انسان برای خودسازی در کدام مرحله از عمر بیشتراست؟
✔️استاد: به این سوال بایداز دو نظر جواب داد. طبیعی اجتماعی. از نظر طبیعی انسان تا حیات دارد فرصت خودسازی رااز دست نداده و هیچگاه نبایداز خود فراموش کند. در لحظه لحظه عمرانسان باید به فکر خویشتن خود باشد.البته ایام جوانی غنیمتی است که نبایدازاو غافل ماند و به سادگی او رااز دست داد. چون دراین ایام نفس برای ساخته شدن مستعدتراست و قوای انسان توان کامل دارد.
و اما از نظراجتماعی انسان باید تا قبل از اینکه در اجتماع قبول مسولیتی بکند خودش را بسازد. زمانی باید شخص مسولیت اجتماعی قبول کند که خود را کاملا ساخته و به اجتماع نظر غیرالهی نداشته باشد. چرا که همراه با داشتن پست و مقام خودسازی بسیار مشکل است. و شخص غیر خود ساخته هم بدرداجتماع نمی خورد. کسی می تواند به ادای وظیفه بپردازد و به حال مردم مفید باشد که هیچگونه طمعی نسبت به اجتماع نداشته باشد.ازاجتماع مقام موقعیت و منصب نخواسته باشد.
مردم هم از چنین شخصی استقبال می کنند. و به خوبی میان او و کسی که برای اکتساب پا به جامعه گذاشته است فرق می گذارند.
اگر اینگونه باشد. ما در جامعه تنازع و مزاحمت نخواهیم داشت. البته میان افرادیکه قصداکتساب ندارند ممکن است اختلاف سلیقه و رای باشد اما منازعه و مزاحمت نیست.
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
✔️حوزه: شما می فرمایید: روحانیت اول باید خود را بسازد سپس وارداجتماع شده و به تبلیغ یا پذیرش مسوولیتی به پردازد در حالیکه انسان دراجتماع و برخورد با مردم و حوادث گوناگون اجتماعی بهتر به ضعفهای خود پی می برد و بیشتر به فکر درمان می افتد.
✔️استاد: من نگفتم که انسان موقعی که می خواهد خود را بسازدازاجتماع فاصله بگیرد وانزوااختیار کند. نه در حال خودسازی هم انسان باید دراجتماع باشد. همانگونه که می گوئید انسان دراجتماع و مراوده با دیگران بهتر به ضعفهای خود می رسد. آنچه من گفتم اینست که تا قبل از خودسازی و فراغت از خودایام تبلیغش رسیده نباید پست قبول کند. طلبه باید دراجتماع باشد بااموراجتماعی سروکار داشته باشد اما دوران تبلیغ یا قبول مسولیتش زمانی است که برای اینکار آمادگی کامل پیدا کنداگر ما خود را بسازیم تمام تعارضان و تزاحمات میان روحانیت از میان می رود. چرا که منشا تمام اینها شرک به خداوند متعال است. دستگاه خدا بااین رقابتها نمی سازد.اگر شخص تسلیم شخص دیگری را تضعیف کند. مگراینکه آن شخص نااهل باشد واین بخواهد به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر اقدام کند.
اگر ما قبل از تبلیغ خودمان را ساخته باشیم. واز خویشتن خود رها شده باشیم هرگز تبلیغ ما برای تامین زندگی نمی شود و مردم هم از دعوت ما تنهااجرای مرسوماتشان راانتظار ندارند.
◼️ تبلیغ جان می گیرد و به همان که باید باشد تبدیل می گردد.
اگر قبل از قبول مسئولیت اجتماعی خودمان را ساخته باشیم هرگز در مسئولیت نان و آب نفوذ و قدرت جستجو نمی کنیم. واین نه بدان معنا است که ریاضت بکشیم نه انسان خود ساخته می داند که زید و عمر و تمام روابط اجتماعی محکوم نظر خداوند متعال است. اوازاینها چیزی نمی خواهد.البته خدا هم چنین فردی را به احسن و جه تامین می کند به گونه ای که گویاافراد ماور می شوند که کارهای او راانجام بدهند. بدون آنکه او دنبال افراد بدود. والتماس و خواهش کند افراد به سراغش می آیند. نباید تصور کرد که برآورده شدن احتیاجات تابع روابط اجتماعی است. و با روابط حل می گردد نه اینگونه نیست روابط اجتماعی خود محکوم حکومت الهی است. اگر شخص خود را بسازد والهی شود بدون اینگونه روابط افراد مانند یک مامور کارهای او راانجام می دهند این را خیال نکنید حرف است. این مطلب اضافه بر مذاکره و بیانات علمی مورد تجربه ما هم هست. یعنی ما تجربه کردیم و دیدیم چنین است.آن روزی که آدمی مرد خدا بشود علوم که در غیر دستگاه الهی نیست یعنی در دانشگاه فیضیه نیست فقط دستگاه خداونداست که توان چنین فیضی را دارد.
پس مطلب اینگونه شد که دورانی که انسان در جامعه توجه به نواقص و معایب خود می کند.این دوران دوران تبلیغ نیست بعداز فراغت از اینهاایام تبلیغ می رسد.انسان باید در هر حال مرداجتماعی باشد. منتهی دوران سازندگی و تبلیغاتی او دورانی است که خودش ساخته شده باشد. و آزادیواستقلال از تشبثات به نفوس دراحتیاجات شخصی پیدا کرده باشد.
این مرد خود ساخته کالجبل الراسخ می شود. و دیگر توطئه های رنگارنگ و حوادث گوناگون اجتماعی در او اثر نمی کند.
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
✔️حوزه: کسانیکه خود را تا حدودی ساخته انداگر بخواهند تا همان حد دیگران را بسازند چگونه بایداینکار راانجام دهند و قدم اول چیست؟
✔️استاد: هیچ چیز به اندازه عمل انسان در ساختن دیگران موثر نیست. رفتار و حرکات یک انسان وارسته خود تبلیغ به وارستگی است:[ کونوا دعاه الناس بغیرالسنتکم]. اینکه تمام روحانیت نسبت به حضرت امام مدظله توجه دارند وایشان را به عنوان الگو پذیرفتند.این بخاطر دعاوی امام نیست بخاطر عمل ایشان است. آنچه به ایشان این جنبه را داده داست اعمال و رفتارایشان است. ما بیش از شصت سال است که امام را می شناسیم. ایشان ازابتدای امر متعبد بودند. در پنجاه سال پیش شایع بود که ایشان استاد فلسفه اند و برای افرادی مثل مرحوم مطهری و آقای منتظری تدریس می کردند در عین حال همه می گفتند ما چنان مرد حکیمی که تااین اندازه نسبت به مسائل ائمه[ع] واوضاع امور باشد سراغ نداریم بی جهت نیست که چنین توفیقاتی نصیب امام شده است. و از نظراخلاق هم ایشان بی نظیر بودند. شاید حدود 30 تا 25 سال ایشان با مرحوم زنجانی در جلسات فیضیه شرکت داشتند همواره پشت سر ایشان حرکت می کرد. حتی یک مرتبه دیده نشد که برایشان پیشی بگیرد.جلسات نشست امام هم با شاگردانش تشکیل می شد. مساله استاد و شاگرد اصلا برای امام موضوع نداشت. ایشان نمی گفت: اینها شاگردان من هستند نباید بااینها بنشینم نه این حرفها نبود. گاهی ریاست جلسه هم به دست شاگردان می افتاد امام استاد جلسه بود اما جلسه را دیگران اداره می کردند.
از نظر سیاست و بینش اجتماعی هم که جای حرف نیست. اشاره می کنیم: اینکه زعامت و مرجعیت عامه به دست آیت الله بروجردی افتاد تا حدود زیادی مرهون زحمات امام بود.ایشان صلاح می دیدند که باید مرجعیت در دست یکنفر متمرکز باشد. روی همین اصل دراین جهت زیاد کوشیدند.
خلاصه کنم ازابتدای تاسیس حوزه علمیه قم تاکنون ما برای امام مدظله نظیر نیافتیم.
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
✔️حوزه: به نظر شما درسهای اخلاقی که اساتید حوزه در گذشته داشتند و از آن جمله درس اخلاق خود حضرتعالی (که با توصیه امام مدظله - در مدرسه فیضیه - آغاز شد ) تا چه حد در تربیت نفوس موثراست؟
✔️استاد:البته تذکر و گفت و شنود مسائل اخلاقی در سازندگی موثراست [ ان الذکری تنفع المومنین].
اما آنچه در این باب مهم است قابلیت افراداست. افراد باید استعداد پذیرش حقایق را داشته باشد. چون به همین میزان می توان بهره مند گردد. حتی انذار و بشارت انبیاء هم در تمام افراد موثر نبوده نبوده تنها طائفه بخصوصی استعداد پذیرش این حقایق را داشتند. پیامبراکرم[ ص] نسبت به همه افراد یک نسبت تبلیغی داشت. کتاب هم یکی بود. ولی هر کس به میزان استعداد خود بهره برد. کتاب هم [ هدی للمتقین] و[ شفاء للمومنین] بودالبته بااستمداد از خداوند متعال واجتناب از معاصی می توان استعداد فهم حقایق راایجاد کرد. و افزایش داد. ولی قاعده کلی این است که مظروف بیش از قابلیت ظرف امکان ندارد. کسانیکه در پی فراگیری و درک معارف و حقایقند باید قابلیت و طرفیت خود را افزایش دهند. تا هر چه بیشتر بهره مند گردند و کسانی هم که به عنوان استاد در یک درس اخلاق حاضر می شوند باید حضورشان حضور انسان خود ساخته و وارسته ای باشد که اعمالش گفتارش را تائید می کند و بر قلبها می نشاند.
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
✔️حوزه: شما فرمودید:ابتدائی ترین گام ساختن خودانسان است. ازاین روی آشنائی به زندگی انسانهای وارسته و خودساخته می توان ما را در این راستا - به عنوان الگو - زندگی بزرگانی که شما موفق به درک حیات آنان شده اید اشاره ای داشته باشید مفیداست.
✔️استاد: مساله اصلی تصمیم خود شخص است. هر کس باید به فکر خود باشد. و بداند که پرونده حیاتی او را روزی بررسی خواهند کرد.البته ما بزرگانی داشتیم که بعداز زندگی ائمه معصومین[ ع] می توان به عنوان اسوه و نمونه روی خصوصیات زندگی آنها تکیه کرد. راجع به مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری موسس حوزه علمیه قم و مرحوم شهید مجاهد حاج آقا مصطفی خمینی که من سالیان دراز با آنها بودم دوست دارم چند سطری خودم بنویسم زیرا آنچه پیرامون شخصیت این دو برزگوار می دانم جزء وجدانیات من است و به آن معتقدم بدون کم و کاست:
◼️◼️ باسمه تعالی
حضرت آیه الله الشیخ عبدالکریم الحائری موسس الحوزه العلمیه بقم فقیه بصیر استاد محقق فی الفقه والاصول والاخلاق فی قرب 1340 قمری هجری.
وکان علیه الرحمه روفا باهل العلم والطلاب مشفقا علیهم کالاب المشفق لولده حافظا لمصالح اهل العلم والمحصلین.
فمن کان له حرکه علمیه یشوقه علی البقاء من لیس له ذلک یشوقه علی الترویج فی منطقه مناسبه له.
و کان علیه الرحمه یبدء بنفسه فی شعائرالمذهبی و المراسم الدینیه واقامه مجالهس التوسل والذکرلاهل بیت العصمه و الطاهره حتی فی مجلس بحثه صابرا مجاهداالطواغیث اهل زمانه فجزا هم الله بشراعمالهم واحلهم دارالبوار جهنم یصلونها و بئس القرار.
و کان له علیه الرحمه فراسه بمعرفه النفوس فی بدایه الامر مع ها ما جر بناه فی صدق کلامه و مقاله بحیث یسکن الیه النفوس و له کمال الاتصاف فی معاشره الناس و لوکان له خادما متواضعا فی مشیه و کان مشیه عادیا فی مسیره یتجنب التشریفات الوهمیه والخیالیه المتعارفه.
و کان ذاکرا سبحانه و تعالی فی جمیع الاحوال والازمان. و کان صائنا لنفسه و تارکا لهواه کماهوشان الفقیه البصیر بفقه الاسلام.
و قدابتلی فی زمانه بمشکلات و حوادث کماهوداب الازمان والاعصار بمهاجره العلماء والروحانیین من بلادهم لاجل مبارزه طواغیت العصر ولا زمان و کان خفیف المووته فی العیش والاقتصاد.
و کان بصیرا بعواقب الامور صابرا حتی مات تدریجا من طغیان الطواغیت. حشره الله مع اهل بیت العصمه والطهاره الذین هم مبدء التحول الفکری لنفوس البشر من انحطاط الفکرالی العروج الهی فی المعارف والاخلاق والفقه والسیاسه الدینیه والاخلافه الاسلامیه التی هی مبدءالحرکه الاجتماعیه ق و علوالاسلام والدین علی جمیع الادیان والمذاهب بحسن التفاهم الذی لابد منه فی الحیاه الانسانیه.
و هذا هوالوعدالموعود لامازعمه الرق والغرب من تقویه التجهیزات الناریه والصنایع المستحدثه الجدیده وان بلغ ما بلغ.
ولاجل ذلک کانت الهجره مبدا تاریخیا للاسلام والمسلمین و طلوع الانوار والهدایه 1
ما مبدا تاریخ را هجرت نوشته ایم زیرا پیدایش تحول فکری در نفوس بوده است. یعنی: نفوس بت پرست و مشرک و. .. تحول یافتند.این تحول را پیغمبر[ ص] ایجاد کرد لذا هجرت النبی مبدا تاریخ اسلام شد. و باید هم مبدا تاریخی این باشد زیرا مبدا انسانی سازی است.

◼️◼️ بسمه تعالی
الحاج آقا مصطفی آیه الله جمع بین المعقول والمنقول والسیاسه الاسلامیه والدینیه فی شبابه و بلغ مابلغ من نوادر زماننا بل من نوادرالاعصار والازمان صادق القول مع حسن النیه بصیر بالنفوس مع کمال الفطانه والدهی وله سهم وافر فی الانقلاب و حوادثه.
صابر فی المشکلات و نوائب الدهر.
این الامام بل هوالامام بل له اب مثل الامام شدیدالحب بالامام لالاجل الابوه والامام شدیدالحب لالاجل البنوه بل لجهات اخر لامجال لذکرها 2.
✔️استاد: آنچه من دراینجا نسبت به حاج آقا مصطفی آوردم هیچ مبالغه و گزاف نیست. اگر کمی به ذهن بعید به نظر می رسد. به علت این است که ما حاج آقامصطفی را نمی شناسیم. او براستی یکی از شخصیتهای بزرگ اما گمنام ماست. کسی نتوانست خوب او را بشناسد و بشناساند.
من معتقدم که هیچکش به اندازه خود امام (مدظله ) حاج آقا مصطفی را نمی شناخت. افسوس که ایشان هم به لحاظهای گوناگون نمی توانند به معرفی چهره تابناک آن شهید برآیند.به نظر من از جمله کسانیکه می تواند به عنوان الگو و نمونه برای حوزه های علمیه و طلبه ها مطرح باشد شهید مطهری[ ره] است. او را به عنوان محصول نمونه حوزه و فردی که در حوزه موفق بوده است می توان به عنوان الگو برگزید. عنصری که در شهید مطهری چشمگیر بود خستگی ناپذیر بودن ایشان در کار و تقوا بود. مطهری براستی مرد کار و تلاش بود. به جرات می توان گفت از 24 ساعت شبانه روز 18 ساعت کار و تلاش داشت در تقوا هم مرد کم نظیری بود.از جلسات کم فایده بشدت پرهیز داشت. رفت و آمدهای معمولی دیگران را نداشت. و بیشتر به کار خود مشغول بود.ایشان قبل از آیت الله منتظری قم بودند. بعد که آیت الله منتظری قم آمدند با هم آشنا شدند و بینشان گرم شد و با یکدیگر هم حجره شدند. دراینجا بد نیست این نکته را هم تذکر بدهم که آیت الله منتظری هم ازابتدا مرد بااستعداد و خوش ذوقی بودند. یادم هست مباحثه رسائلی داشتیم. که ایشان هم شرکت می کردند. من در آن مباحثه رسائلی داشتیم. که ایشان هم شرکت می کردند. من در آن مباحث آنقدر که حساب ایشان را داشتم حساب دیگران را نداشتم. زیرا مرد فهیم خوش ذوق و بااستعدادهای بود بر روی درس هم حسابی زحمت می کشید. شاید همین خصوصیات در آشنائی والفتی که میان ایشان و شهید مطهری برقرار بود نقش اساسی داشت.
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
✔️حوزه: لطفااشاره ای نیز به زندگی و ویژگیهای مرحوم میرزا ابوالقاسم قمی و مرحوم حاج شیخ محمدتقی بافقی بکنید.
✔️استاد: زهد و تقوا مرحوم میرزاابوالقاسم قمی 3 نمونه بود.ایشان با تمام محبوبیت و نفوذی که داشت تنها با سادات اهل علم و طبقه ضعیف خوب بود و به آنها روی خوش نشان می داد. با متنفذین هیچ خوب نبود. به گونه ای که هیچیک از آنها جرات نداشتن برای او هدیه ای بفرستند. میرزااجازه نمی داد متنفذین در کارهای او دخالت کنند. زندگی کاملا درویشی و بی آلایشی داشت. حتی خادمی نداشت که به کارهای بیرونی او برسد. یکی از سادات فقیر بود که میرزااز سهم سادات به او کمک می کرد او هم گاهی در بیرونی چای و غلیانی درست می کرد. مرحوم حاج شیخ محمدتقی بافقی 4 نیزاز نوادر زمان زمان بوداو در تاسیس حوزه قم سهم بزرگی داشت. طهارت نفس او فوق العاده بود. به صورتی که محرز و مسلم بود شیخ در کارهایش به چیزی جز رضای خدا نظر وابستگی ندارد. نسبت به روحانیت بسیار خدوم و به کرامت طلبه ها بسیار توجه داشت. در آن اوایل تاسیس حوزه. دراول هر ماه حدود هزار تومان پول (سکه ) که و زنش هم زیاد می شد درون کیسه ای می ریخت و به سراغ تک تک حجره های فیضیه می آمد و شهریه طلبه ها را می داد.
نسبت به طلبه ای که می فهمید کوششی در درس وامور تقوائی دارد خیلی احترام و تواضع می کرد. هنگام تعطیلی تابستان که طلبه ها مسافرت می رفتند شهریه چندماه را یکجا پرداخت می کرد که مبجور نباشند هر ماه برای گرفتن شهریه رنج مسافرت را تحمل کنند.
مرحوم بافقی آنگونه صادق بود که دوست و دشمن به صداقتش ایمان داشت. خواهر رضاخان که فوت کرده بود رضاخان گفته بود مرحوم بافقی براو نماز میت بخواند! شیخ می گفت: ما در حضرت عبدالعظیم بودیم که گفتن بیا نماز بخوان من گذاشتم همه که جمع شدند گفتم نمی آیم.
مرحوم بافقی مرد مبارزی بود به مبارزه با رضاخان برخاست بعد هم تبعید شد و به زندان افتاد اما آنگونه محکم و پا برجا بود که حرفهای بعداز زندانش با قبل از زندان هیچ فرقی نکرد. خانه ایشان در حضرت عبدالعظیم در خیابانی واقع شده بود که رفت و آمد نظامیان در آن خیابان زیاد بود.
درب اتاقی هم که ایشان در آن می نشست درست مقابل درب حیاط بود شیخ براین موضوع که او را می بینند و هر آن ممکن است مزاحمش شوند. هیچ توجهی نداشت. بی اعنا به همه چیز در همان اتاق جلسات گفت و شنود داشت. من خودم مکرر در همان جا خدمت ایشان رسیدم.
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
✔️حوزه: حضرت عالی چه تفاوتی میان طلبه های امروز و گذشته می بینید؟
✔️استاد: من امروز بین طلبه ها نیستم. یک وقتی بود با آنها محشور بودم ولی الان بخاطر کسالت مزاج کمتر با طلبه ها هستم.
دوره اول فیضیه خیلی طلبه ها با صفا بودند. یادم هست یکروز در ایام البیض ازحجره خارج شدم دیدم بجز یک حجره همه مشغول عبادات مخصوص بودند فقط یک حجره ترک کرده بود. در صورتیکه حاج شیخ نگفته بود. بلکه خودشان همت داشتندو شبها تا نیمه شب می دیدیم که طلبه ها کنار چراغهای لامپهای نفتی مشغول مطالعه هستند و روحیه خیلی روحیه سرشاری بود این وضع پیش از حکومت و قدرت پهلوی بود.امااو که سرکار آمد همه را حتی خود حاج شیخ را بزحمت انداخت. نسبت به امور مادی - طلبه های گذشته نسبت به امروزیها - قانع تر بودند. گاهی می شد چهارتا طلبه با یک دیزی آبگوشت بسر می بردند.
این را عرض کنم که کلا حرکت انسانی والهی در حوزه و در مسیرانبیاء با چلوکباب آماده نمی سازد کسی که همه چیزش آماده باشد پیشروی نمی کند تکامل در نتیجه فشاراست. اگر پیشروی می خواهید باید سختی بکشید.
و اما طلبه های امروز با واقعیت های اجتماعی بیشتر سر و کار دارند و بهتر به درداجتماع می خورند. واین همه از برکات وجودامام (مدظله ) است ایشان این حرکت راایجاد کرد. و به حوزه ها حیات داد. واقعا ایشان بر گردن حوزه ها حق حیات دارند. شاید علماء سابق خیال می کردند همینکه یک درسی بگویند و شهریه ای هم بدهند دیگر وظیفه راانجام داده اندالبته این غیراز نوادری است که همواره در شیعه بودند مثل بحرالعلوم و شیخ انصاری و دیگران ازاین افرادالهی داشتیم اما کم بودند.
نوعا در زمانی که ما هم تحصیل می کردیم. خیال می کردنداگر تدریسی بکنند و پولی به طلبه ها بدهند و جماعتی برگزار کنند وظیفه راانجام داده اند. در حالیکه اینگونه نیست روایات خودمان داریم:[ بتی الاسلام علی خمس. .. ولم یناد بشی کمانودی باالولایه].... 5
البته این تذکر را هم داشته باشیم. که طلبه ای باید وارد مسائل اجتماعی بشود که خوب درسهایش را بخوانده باشد.ایام تحصیل نباید زیاد خود را مشغول کرد. طلبه ها باید حداقل 10 سال خوب درس بخواند. و تحصیلات خود را کامل کند. بعداگر خواست به سراغ مسائل اجتماعی برود مانعی ندارد در غیراینصورت خسران کرده و به حال اجتماع هم زیاد نافع نیست.
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
✔️حوزه: چند ماه پیش از مسافرت کاشمر برگشته بودید کسی سوال کرد که: به چه منظور به کاشمر رفیتد؟ شما فرمودید: برای زیارت مرحوم مدرس. سوال کننده تعجب کرد. سپس شما به شخصیت و عظمت مدرس اشاره کرده و محبوبیت او را در حوزه بیان داشتید. پرسیده شد که احترام مرحوم مدرس نزد حاج شیخ عبدالکریم چه اندازه بود؟ فرمودید: مرحوم مدرس یک رجل علمی دینی و سیاسی بود واین گونه فردی مهم تراز رجل علمی و دینی است. زیرااین مظهر ولایت است که در روایت می فرماید: بن الاسلام علی خمس. .. که اگر ولایت و سیاست مسلمین نباشد دیگر فروع اسلامی تحقق کامل نمی یابند.
✔️استاد: بله مرحوم مدرس را نمی شناسند. مدرس مرد فوق العاده ای بود. نمونه ای از یک روحانی واقعی. اگراز یک مرجع بالاتر نبود کمتر نبود. این مرد در مقابل طغیان رضاخان ایستاد. رضاخان دیکتاتور عجیبی بود. شما فقط وصفش را شنیده ایند یک وقت آمده بود قم. روسای ادارات قم رفته بودند که اگر عقرب به آنان نیش می زد تکان نمی خوردند.اینچنین در مقابل او بی چاره و ذلیل بودند. واما مرحوم درس برای او هیچ ارزشی قائل نبود و در مقابلش ایستاد. در مرحوم مدرس سه خصوصیت جمع شده بود: زکاوت دیانت و شجاعت. هیچگاه از مسیر دیانت خارج نشد. مسائل سیاسی را خوب می فهمید. و درامور سیاسی اجتماعی صاحب نظر بود. با شجاعتی هم که داشت می توانست اندیشه اش را به کرسی بنشاند..
یک وقت حاکمان آنروز زمزمه سر داده بودند که نماینده هر منطقه باید مشهورترین فرد منطقه باشد. مرحوم مدرس گفت: این حرف اشتباه است نماینده هر منطقه باید بصیرترین شخص نسبت به اوضاع منطقه باشد. مشهورترین را می خواهیم چه کنیم؟
اینکه ما به زیارت مرحوم مدرس رفتیم اگر هزار نفراز ما می خواستنداینکار را نکنیم شاید حریف ما نبودند.اما این خود سید و وضع سید بود که ما را به آنجا کشاند. قبر ایشان هم اکنون در آنجا مزاراست. خودش هم به رضاخان فرموده بود مرا هر کجا دفن کنند مزار می شود.
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
✔️حوزه: امام (مدظله) در یکی از پیامهای اخیر خود قشری را - که نوعا با انقلاب و جنگ و مبارزه با طواغیت مخالف هستند و در عین حال خود را اهل ولایت می دانند - موردانتقاد قرار داده و فرمودندایشان اهل دیانت هم نیستند چه رسد به ولایت به نظر شما ولایت حقیقی است؟
✔️استاد: قبلا هم عرض کردم که معارف اسلام مقوله ذات تشکیک است. مانند نور مراتب مختلفی دارد. مرتبه کامل آن مخصوص پیامبراکرم و اولیاء خداست. و کسی نمی تواند به آن برسد. واما مراتب پائین تر را هر کسی به اندازه استعداد و لیاقتش می تواند درک کند. در همین مراتب پائین هم درجاتی داریم. درجاتی عالی آن مخصوص نفوس مهذب و مذکی است. آنهاییکه از حب و بغضها خود را تزکیه کرده باشند. درک و وجدانی معارف عالیه اسلام مشکل است. و تقریبااختصاص به همین نفوس دارد. کسانی هستند که می گویند چون درک معارف اسلام بسیار مشکل است واز طاقت ما خارج است ما تنها[ ولی] را می شناسیم چرا که او را می شود شناخت واز راه شناخت ولی می خواهند به قرب الهی نزدیک شوند. خوب این هم یک مرتبه ای ازاسلام است بشرطاینکه با حرکتهای اصیل اسلامی مخالفت نکنند. مرتبه ضعیفی ازاسلام را دارند بیش ازاین هم از آنها توقع نیست زیرا توان درکش را ندارند ولی اگر به مزاحمت حرکتهای اصیل اسلامی به پردازند این محل اشکال می شود. چرا که ایمان واقعی مانع ازاخلالگری است. حالا که اینها بیش زاین هنر ندارند و نمی توانند جز مبادی اولیه اسلام را درک کنند یا قدرت حرکت ندارند نباید هم اخلالگری و مانع تراشی بکنند.البته اسلام واقعی هم در یک سطحی است که نمی شود مذمت کرد چرا نمی فهمی؟ سطح معارف بالاست به گونه ای که از آن بالاتر نمی شود.انسان دراین مکتب زیاداوج گرفته است. در عین حال مانع رسیدن به حقایق هم خودانسان است هوس ها قومیت ها عصبیت ها جهل ها اینها مانع رسیدن به حقایق می شود.
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
✔️حوزه: اینک که خداوند متعال با فتح مهران 6 توسط رزمندگان اسلام مومنین را شاد کرده است نسبت به جنگ و تقویت جبهه ها چه توصیه ای برای طلبه ها دارید؟
✔️استاد: استقلال و آزادی کشور چه در زمینه نظامی چه در زمینه فرهنگی و چه در زمینه اقتصادی وابسته به پیروزی دراین جنگ است.
خداوند متعال کمک کند که هر چه زودتر با توان رزمندگان اسلام این پیروزی بدست بیاید واستقلال و آزادی کشور بیمه گردد.
بعداز پیروزی دراین جهاداصغر ما می توانیم و جهاداکبرمان پیروزی دراین جهان مقدمه براین می شود که ما به فکر استقلال و آزادی نفوس خود بیفتیم و فکری به حال خودمان بکنیم تااین تعارضات و تزاحمات و جناح بندیها از میان برود.این اشکالات تا زمانیکه ما پیروزی در جهاداکبر نصیبمان نشود و نتوانیم به استقلال و آزادی از غیر خدا برسیم از میان نمی رود واگر به حول و قوه الهی و همت خودمان به این پیروزی برسیم آنگاه نفس ما منشا آثاری می شود که هم به حال خودمان و هم به حال جامعه ما مفید خواهدبود.
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
✔️حوزه: در پایان اگر توصیه و پیامی برای حوزه طلاب و دست اندرکاران مجله دارید بفرمایید.
✔️استاد: از جمله اشکالاتی که به ما حوزئیان وارداست اینست که: ما نسبت به فروع زیاد زحمت می کشیم و کار می کنیم تا به استنباط می رسیم. اما دراصول ضعیف هستیم. استدلال در فروع و تقلید دراصول یا تردید دراصول بر یک فقه عیب است و جای اشکال می گردد.
با کمال تاسف باید عرض کنم که حوزه اصول اعتقادات را علم نمی داند. و تنها بحثهای متداول فقه واصول را علم می شمارد. در صورتیکه اصول سازنده نفوس است. عبادات و فقه هم مقدمه بر سازندگی انسان است. انسان در فقه هم اگر به مراتب عالی برسد اما خودش را نساخته باشد فایده ای ندارد. در روایت داریم که درون انسان آتشی است که با هر مرتبه و مقام علمی که انسان داشته باشد. بازآن آتش شعله وراست. و چه بسا مقام و موقعیت علمی آنرا شعه ورتر نیز می کند. مگراینکه انسان قبل از هر چیز به فکر خود و نفس اماره اش باشد. و به فکراصلاح خودش باشد.
البته این بدان معنی نیست که نسبت به علوم بی توجهی شود.نسبت به علوم هم باید توجه کامل داشت ادبیات فقه اصول و فلسفه را باید خوب خواند.امااصل را هم نباید فراموش کرد. ظاهرا قضیه دو جهت دارد: علم بدون تقوا بدرد نمی خورد. تقوای بدون علم هم کافی نیست.اگر فرد عامی متقی باشد مورد عنایت خداوند قرار می گیرد اما نمی تواند آنچه به او رسیده نشر و گسترش دهد قدرت استدلال ندارد. علوم به انسان قدرت استدلال و نشر می دهد اگر چه نورانیتش را بایداز جای دیگر گرفت. نسبت به دوستان طلبه هم توصیه می کنم: بعداز خودسازی زیاد فکر کنند در تمام امور بیندیشند واز روی تفکر واندیشه چیزی را بپذیرند. زیرا تعبدیات زیاد کارساز نیست. و دوامی ندارد.
تفکر منشاء اثر است و این اثر حتی در تتبع هم نیست. چرا که با حفظ تمام کتب رفع شک و شبه نمی شود.اما با تفکراین کار می شود.در خاتمه از خدوند متعال می خواهم به همه ما توفیق دهد که عالمان عامل باشیم. و به ما حسن عاقبت عنایت کند. من نسبت به شما دعا می کنم که خداوند شما را موفق کند که همواره در پی رضای او باشید. و توفیقات الهی نصیب شما گردد.

✔️حوزه: از لطف و عنایت شما بسیار سپاس گذاریم که دراین مصاحبه شرکت فرمودید.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
◼️پاورقی:

✔️1. ترجمه: حضرت آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائری. بنیان گذار حوزه علمیه ( در حدود سال 1340ه.ق ) فقیهی اندیشمند استادی کنکاش گر در فقه اصول واخلاق بود.
آن مرحوم همواره بااهل علم و طلاب مانندپدری مهربان نسبت به فرزند مهربان بود. پاسدار مصالح علم و محصلین بود. بودن هر یک از طلاب را حوزه - که برای تحصیل سودمند می دید ترغیب به ماندن وی می کرد. و هر که را در حوزه منشااثر نمی یافت در جایگاه مناسبی به تبلیغ وادارش می کرد.
در برپایی شعائر مذهبی مراسم دینی مجالس توسل و یادآوری اهل البیت ( ع ) خود می کوشید و حتی هنگام درس نیز به آن اقدام می کرد.
همواره در برابر ستمگران زمانش مبارز و مقاوم بود - خدای این ستمگران را به کیفر کردارشان رسانده وادی هلاکت و جهنمش را نصیب ایشان بگرداند جهنمی که در آن فروافکند شود که بدجایگاهی است - (سوره ابراهیم[ ع] 14 -29-28.)
ازابتدای کار شناخت اشخاص واستعدادها فراست و زیرکی خاص داشت. ( که این حقیقت رااز راستی گفتارش دریافتیم و تجربه کردیم ) بگونه ای که افراد به وی انس و آرامش می یافتند. در نهایت انصاف با مردم مدارا می کرد اگر چه آن طرف خادمش بود.
در رفتار فروتن بود. درایاب و ذهاب خودمانی بود تشریفات و بلندپروازیهای خیالی را به کناری گذاشته بود. همواره و در همه حال به یاد خداوند بود.
نگهبان نفس و رهاکننده هواهای نفسانی بود چنانکه شان فقیه اسلام شناس چنین است. گرفتار مشکلات و حوادث ناگوار زمانه بود. زمانه ای که همواره چنین دشواریهایی را دارد مشکلاتی که با مهاجرت علماء و روحانیون از شهرهای خود برای مبارزه با ستمگران پدید آمده بود.
درامور زندگی میانه رو و کم موونه بود. در سرانجام کارها درست می ندیشید. همواره بر دشواریها و ستمگری ستمگران پایداری کرد تا وفات یافت.
خداوند با خاندان عصمت و طهارت محشورش گرداند! آن خاندانی که منشا تحول فکری برای نفوس آدمی هستند. تحولی که ازانحطاط فکری به اوج معارف الهی - فقه اخلاق سیاست و خلافت اسلامی پیدا شد. خلافت اسلامی که مبدا حرکت اجتماعی و سرافرازی اسلام بر تمامی ادیان و مذاهب گردید. سرافرازی که با حسن تفاهم انجام گرفت آن حسن تفاهمی که در حیات انسانی ضروری است. این تحول فکری است که آرزوی دیرینه آدمی است نه آنچه که شرق و غرب از تجهیزات مدرن (اگر چه به آنچه برسند رسیده باشند) گمان می کنند.
ازاین رواست که هجرت مبدا تاریخی برای اسلام و مسلمین گشته و منشا درخشش انوار و هدایت شد.

✔️2. ترجمه: آیه الله حاج آقامصطفی خمینی (ره ) دانشهای عقلی نقلی سیاست اسلامی و دینی را در جوانی فراهم آورده بود. و به آنجا که باید برسد رسیده بود. از نخبگان زمان ما بلکه عصرها و زمانها بود. درست گفتار و نیک پرست بود. با کمال زیرکی و هوشیاری به نفوس آگاهی داشت. سهم فراوانی درانقلاب و حوادث آن می برد. فرزند امام بود بلکه خودامامی بود. پدری مانند امام داشت. امام را دوست می داشت نه بخاطر فرزندبودنش و او نیز امام را دوست می داشت نه بخاطر پدر بودنش بلکه بخاطر کمالات وانگیزه های دیگری که جای بیان آنها نیست.

✔️3. مرحوم سید محسن امین دراحوالات ایشان چنین می نویسد:
شیخ ابولقاسم قمی[ ره] دراواسط سال 1353ق حدود هفتادسالگی وفات یافت و در قم نزدیک قبرحاج شیخ عبدالکریم مدفون شد.ایشان دانشمندی فاضل پژوهشگر فقیه اصولی باتقوی زاهد مشهوربه فضل گستردگی اطلاعات و دقت نظر بود. از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم (که رئیس حوزه علمیه بود) برتر شمرده می شد. هر دو در یک زمان می زیستند اما ریاست با مرحوم حاج شیخ عبدالکریم بود. در برخوردی که بین من وایشان پدید آمد پیرامون برخی مسائل فقهی گفتگو کردیم واو را به فضل و دقت نظر یافتم. سپس در باختران خبر فوت ایشان را شنیدم. فضلاء قم و غیره وی را می ستودند. از خدمات استادانی مانند: شیخ محمد جواد قمی (که از بازرگانان قم بود) شیخ میرزا حسین تهرانی نجفی واز خدمت استاد ما: آقارضاهمدانی (ضاحب مصباح افقیه ) و شیخ ملاکاظم خراسانی و سیدکاظم یزدی و غیرایشان بهره برد. ازایشان تالیفی پیرامون اصول باقی مانده است. [ اعیان الشیعه جزء 7.86 ( شماره 874) و چاپ جدید ج]410.2.

✔️4. مرحوم شیخ محمدبافقی. در سال 1250شمسی در روستای بافق (ده فرسنگی یزد) بدنیا آمد. پس از 14 سال تحصیل در حوزه علمیه یزد راهی نجف شد و از محضر آخوند ملامحمدکاظم و آقاسیدکاظم یزدی بهره برد. و دراین زمان نزداستاداخلاق سیداحمدکربلایی به خودسازی پرداخت. در سال 1286ش به قم آمد و در سال 1301ش (یعنی: دوسال پس از کودتا)پیش نهاداقامت و بازسازی حوزه قم را به مرحوم حاج شیخ عبدالکریم داد و خود بااراده بخشی از حوزه به مدد وی شتافت. مرحوم بافقی همراه بااین خدمات مبارزه دلاورانه و نهی از منکر را علیه رضاخان آغاز کرد. و با سخنرانی نامه نویسی اعلانیه و غیره به افشاگری توطئه های رضاخان دست می یازید. از این روی توسط خود وی دستگیر شد و به زندن شهربانی تهران افتاد پس از چند ماه به شهرری تبعید گشت که در آنجا نیز به مبارزه دلاورانه خویش ادامه داد. در سال 1314ش پس از واقعه گوهرشاد برای مشاهده جنایات و همدردی با شهید دادگان ( علی رغم ممنوعیت ) راهی مشهد شد. پیرامون شخصیت وی نقل شده است که:
امام خمینی (مدظله ) در درس اخلاق هرگاه می خواستند یک مرد مجاهد و یک مومن خقیقی و یک انسان نمونه و آدم واقعی و پرهیزکار باحقیقت را معرفی کنند مرحوم بافقی را نشان داده و می فرمودند: هر کس بخواهد دراین عصر مومنی را زیارت و دیدار کند که شیاطین تسلیم او و بدست وی ایمان می آورند مسافرتی به شهرری نموده و بعداز زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) مجاهد بافقی را ببیند. و گاهی شهر معروف را که برای همین موضوع سروده شده بود می خواند:
چه خوش بود که برآید به یک کرشمه دوکار                  زیارت شه عبدالعظیم و دیدن یار
امام از مریدان و علاقمندان خاص ایشان بود بسیار مواقع در نماز به ایشان اقتدا می کرد. ماهی یکی دوبار به دیدارشان می رفتند. و خود ایشان نیز خاصی به امام داشته و سفارش ایشان را به مرحوم حایری و دیگران می کردند. به سال 1322ش در تعبیدگاه خود (شهرری ) به لقاءالله پیوست و در کنار مرقد مرحوم حاج شیخ عبدالکریم - در حرم حضرت معصومه ( ع ) مدفون شد.
برگزیده از:[ شهدای روحانیت شیعه] ج 1.155 و نهضت روحانیون ایران 2.156 و گنجینه دانشمندان.

✔️5. اصول کافی - با تصحیح و تعلیق از علی اکبر غفاری - ج 2.18 باب دعائم الاسلام.

✔️6. لازم به یاآوری است که برخی ازاین مصاحبه پس از پیروزی دلاوران اسلام در منطقه مهران انجام گرفت.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
منبــــــــع
: مجـــــــــــله حــــــــــــوزه - شهریور ماه 1365 ، شماره 16

Share